فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا به حرمت این ماه عزیز
قسمت میدم ...
به ابروی زینب
به حضرت رقیه
به طفل شش ماهه علی اصغر
به غیرت عباس
به موی سفید ارباب
هر دستی به سوی تو بلند شد خالی برنگردان......
الهی امین 🙏💚💚🌺
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
💠امیرالمؤمنین امام علی عليه السلام:
💢لا تَستَبطِئْ إجابَةَ دُعائكَ و قد سَدَدتَ طريقَهُ بِالذُّنوبِ
🔹وقتى با گناهان خود راه را بر دعايت بسته اى، تأخير در اجابت آن را دير مشمار
📚غررالحكم
🍃
🍃🍃
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
«لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ»،
چرا سخنی میگویید که بـه ان عمل نمیکنید.» «سوره ي صف، آیه ي 2»
بـه عمل کار برآید، بـه سخن دانی نیست.
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
🟩اگر پيش همه شرمنده ام - پيش دزده رو سفيدم
🔹️يكي از ثروتمندان ، ميهماني باشكوهي ترتيب داد و از همهي اشراف و مقامات بلندپايهي شهر دعوت كرد تا در ميهمانياش شركت كنند.
همهي ميهمانان خوشحال بهنظر ميرسيدند. انواع و اقسام غذاها، ميوهها، نوشيدنيها، شيرينيها و خوردنيهاي ، براي پذيرايي از ميهمانان آماده شده بود . خدمتگزاران از ميهمانان پذيرايي ميكردند.
يكي از خدمتگزاران بيمار و ضعيف بود و قدرت حركت زيادي نداشت. به همين دليل كارش اين شده بود كه گوشهاي بنشيند و كفش ميهمانان را جفت كند.
بهخاطر بيماري حال و حوصلهي خنديدن و خوشآمد گفتن هم نداشت. سرش را پايين انداخته بود و كار خودش را ميكرد.
ناگهان يكي از ميهمانان با صداي بلندي گفت: "ساعتم! ساعت طلاي گرانقيمتم نيست."
ميهمانان دور مردي كه ساعت طلايش گم شده بود، جمع شدند و هركس حرفي ميزد:
مطمئن هستيد كه آن را با خودتان آورده بوديد؟
نكند ساعتتان را توي خانهي خودتان جا گذاشته باشيد.
بهتر نيست جيب لباسهايتان را يكبار ديگر بگرديد؟
شايد كسي ساعت شما را دزديده باشد.
آخر اينجا كسي نيست كه اهل دزدي باشد.
بله، راست ميگفت. كسي باور نميكرد كه حتي يكي از آن ميهمانان ثروتمند و با شخصيت دزد باشد.
صاحب ساعت گفت: "بله حتماً يكنفر آن را دزديده است. من ساعت طلايم را با خودم به اينجا آورده بودم. مطمئنم، همين نيمساعت پيش بود كه به ساعتم نگاه كردم ببينم ساعت چند است."
صاحب ساعت از اينكه ساعت باارزش و طلاي خودش را از دست داده خيلي ناراحت بود. اما ميزبان از او ناراحتتر بود. او اصلاً دلش نميخواست ميهماني باشكوهش بهم بخورد و آن همه هزينه و دردسري كه تحمل كرده از بين برود.
ميهماني تقريباً بهم خورد. همه دنبال ساعت طلا ميگشتند . اوضاع ناجور ميهماني را فرياد يكنفر ناجورتر كرد: "هر كس خواست از باغ خارج شود بگرديد تا شك و ترديدها از بين برود."
اين حرف، توهين بزرگي به آن ميهمانان عاليقدر به حساب ميآمد
صداي اعتراض همه بلند شده بود كه ناگهان يكي از ميهمانان رو كرد به بقيه و با صداي بلند گفت: "ما آدمهاي با شخصيتي هستيم. مسلماً دزدي ساعت كار هيچ يك از ما نيست. اما من فكر ميكنم دزد ساعت را پيدا كردهام."
همه به حرفهاي او توجه كردند. او با اطمينان خدمتگزار بيمار و ضعيف را نشان داد و گفت: "رفتار او خيلي مشكوك است. حتماً ساعت را او دزديده است."
پيش از اينكه صاحب ميهماني واكنشي از خود نشان بدهد، خدمتگزاران ديگر به سر آن خدمتگزار بيچاره ريختند و تمام سوراخسمبههاي لباسش را جستجو كردند.
خدمتگزار بيچاره كه گناهي نداشت، با ناله گفت: "اگر پيش همه شرمندهام، پيش دزد رو سفيدم. لااقل يكنفر توي اين جمع هست كه به بيگناهي من اطمينان دارد. و او كسي جز دزد ساعت طلا نيست."
نگاه خدمتگزار بيچاره، هنگامي كه اين حرف را ميزد، بهسوي همان كسي بود كه او را متهم به دزدي كرده بود. ناخودآگاه همه متوجه او شدند. ميزبان بهطرف او رفت و گفت: "چه ناراحت بشوي و چه نشوي بايد تو را بگردم." و پيش از آنكه مرد فرصت دفاع از خود را پيدا كند، به جستجوي جيبهاي او پرداخت.
خيلي زود ساعت طلا از توي جيب بغل ميهمان ثروتمند پيدا شد. همه فهميدند كه بيهوده به خدمتگزار بيچاره اتهام دزدي زدهاند. ميهمان با سري افكنده ميهماني را ترك كرد.
🔻از آن به بعد، وقتي آدم بيگناهي امكان دفاع از خود را نداشته باشد، ميگويد: "اگر پيش همه شرمندهام، پيش دزد روسفيدم."
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
سلام .من زهرا هستم ۲۶ سالمه.میخوام داستان زندیگمو از ۱۰ سالگی که با یه حرف بد به کلی تغییر کرد براتون بنویسم.
دختری بودم که سرم تو زندگی به کار خودم بود.تو خانواده مذهبی و سادات بزرگ میشدم و با کسی کاری نداشتم .یه روز مامانم با کلی وسایل اومد خونه و گفت برای فرداناهار مهمون داریم.من و سه تا خواهرم خیلی خوشحال شدیم .من دختر بزرگه خانواده هستم .
مامان گفت که خالش و دختر خاله هاش قراره بیان مهمونی خونه ما.
ماهم بچه بودیم خیلی ذوق داشتیم.به مامان کمک کردم خونه رو تمیز کردیم .
هر روز باید خونمون تمیز بود این یه عادت بود برامون.
فردا که شد وقتی از مدرسه برگشتم مهمونا اومده بودن .
چون خجالتی بودم با یه سلام و احوال پرسی رفتم اتاقم تالباسامو عوض کنم و بیام کمک مامان
سفره رو که چیدم خاله ی مامانم همش میگفت معصومه خاله دخترت ماشاالله بزرگ شدها ،خواستگار نداره؟!......
مامانم گفت :خاله زوده برا خواستگار زهرا هنوز ۱۰ سالشه.
من از حرف خاله خیلی ناراحت شدم.😔آخه شمارو چه بکار خواستگار من....
خاله مادرم همش با دختراش پچ پچ میکرد.
منم یدونه گوشی داشتم از اون نوکیاهای قدیمی که فقط توش مار بازی داشت😊
نشستم یه گوشه و بازی کردم.مامانم گفت استراحت کن برو ب درسات برس.بعد میوه و چایی مهمونا رفتن
منم رفتم پی درسام ...
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
🟩عجب داستانی بود كل علی
🔹️روزی روزگاری، نوجوانی به همراه پدر و مادرش به سفر كربلا رفت، نوجوان كه علی نام داشت وقتی از سفر بازگشت لقب كربلایی علی گرفت و در طی سالها مردم لقب او را برای اینكه راحتتر بیان كنند، مختصر كردند و صدایش میكردند «كل علی» علی آقا كم كم بزرگ شد و ازدواج كرد و صاحب زندگی مستقلی شد. ولی مردم هنوز او را «كل علی» صدا میكردند این نحوه صدا كردن او را خیلی ناراحت میكرد. كم كم كار و كاسبیاش گرفت و پولدار شد ولی مردم مانند سابق او را كل علی صدا میكردند.
تا اینكه فكری به ذهنش رسید. گفت: رنج سفر را به جان میخرم به زیارت خانهی خدا میرم و بازمیگردم آن وقت همه مرا حاج علی صدا میكنند.علی وسایلش را جمع كرد و زن و فرزندش و داراییهایش را به دوستی امین سپرد و عازم سفر شد. در آن زمان سفر با حیواناتی مثل شتر و اسب صورت میگرفت. بنابراین خیلی كند و طولانی بود. سفر «كل علی» هم چندین ماه طول كشید.
هنگامی كه حج تمام شد و علی به شهر خود بازگشت، همهی مردم به استقبالش رفتند. او را به خانهاش بردند و آن شب را در كنار او شام خوردند. بعد از شام یكی از آشنایان گفت: كل علی رفتی حاجی حاجی مكه، ما گفتیم آنجا خوش گذشته تو زن و فرزند و خانه را رها كردی، آنجا ماندی؟ كل علی كه این حرفها را شنید فهمید كه مردم هنوز به مانند سابق او را كل علی صدا میكنند و تصمیم گرفت، از خاطرات سفرش نقل كند كه با چه سختی حاجی شده و نباید دیگران او را كل علی صدا كنند. گفت: در راه حجاز یك نفر از شتر افتاد و سرش شكست. آمدند و به من گفتند حاج علی از آن روغن عقربی كه همراهت آوردی به این پنبه بزن، بعد پنبه را گذاشتند روی زخم، فردا خوب خوب شد. همه گفتند: «خیر ببینی حاج علی كه جان بابا را خریدی» همه تأیید كردند احسنت.
حاج علی ادامه داد: در مدینه منوره كه بودم یك روز داشتم زیارت میخواندم یكی از پشت سر صدا زد «حاج علی» من خیال كردم مش شعبان شما هستید برگشتم دیدم یكی از هم سفرهاست به یاد شما افتادم و نایب الزیاره بودم.
همچنین در كشتی كه بودیم دو نفر دعوایشان شد نزدیك بود كشتی غرق شود. یكی از مسافرها گفت: حاج علی به داد برس كه الان خون راه میافتد. من وسط افتادم و آشتیشان دادم و هم سفرها گفتند: خیر ببینی حاج علی كه همیشه قدمت خیر است. همهی میهمانان هم گفتند: خدا خیرت دهد.
نزدیكیهای جدّه بودیم كه دریا طوفانی شد. نزدیك بود كشتی غرق شود یكی از مسافرها گفت: حاج علی! از آن تربت اعلایت یك ذرّه بنداز تو دریا تا دریا آرام شود. همین كه تربتی كه همراه داشتم را توی دریا انداختم، دریا آرام شد. همه گفتند: خدا عوضت بده «حاج علی كه جان همه را نجات دادی» و باز همهی میهمانان او را تحسین كردند.
خلاصه آن شب حاج علی تعریف كرد و مثال آورد كه در سفر همه او را حاج علی صدا میكردند. آخر شب كه میهمانان خواستند به خانههایشان بازگردند علی سكوت كرد و گوشهای ایستاد تا تأثیر نطقش را ببیند.
موقع خروج یكی میگفت: كل علی! دعا كن خدا قسمت ما هم بكند چنین سفری را. دیگری میگفت: كل علی در یك وقت مناسب دوباره باید از خاطراتت تعریف كنی. آخرین نفر هم موقع رفتن گفت: واقعاً چه سرگذشتی داشتی، كل علی! خدا رو شكر هنوز سالم و سرحالی.
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠خواص ذکر....
💢لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
📖
💠 جرعه ای از نور
🌱 وصایای امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به کمیل
🔹 آنچه که در قیامت به درگاه خدا حاضر
میشود قلب انسان است و نه اعمال او.
در نماز، قلب نمازگزار است که در مقابل
خدا ایستاده؛ در حج، قلبِ حاجی و در
روزه، قلبِ روزهدار.
"يَوۡمَ لَا يَنفَعُ مَالٞ وَلَا بَنُونَ إِلَّا مَنۡ أَتَى
ٱللَّهَ بِقَلۡبٖ سَلِيمٖ"؛ روزی که ثروت و
فرزندان سودی نمیبخشند؛ مگر آنکه
با قلب سلیم به درگاه خدا حاضر شود.
📌در این میان بهترین قلبها آن قلبی است که
گشایش و وسعت دارد و زود تنگ نمیشود.
https://eitaa.com/joinchat/273547613C18aa320746
6.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐 #درس_اخـــلاق
🎬 کلیپ #استاد_رفیعی
" چهار علامت اهل بهشت "
خصوصیات بهشتیان در دنیا...
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
🔴 پول و شیطان😈
از ابن عباس نقل شده است :« اولین بار که درهم و دینار به وجود آمد و بر آنها سکه زده شد، شیطان به سوى آنها توجه کرد و آن دو را برداشت و بر چشم خود گذاشت !
بعد از آن به سینه خود چسباند. سپس از خوش حالى ناله اى سر داد و بار دیگر به سینه خود چسباند و گفت : شما دو سکه ، نور و روشنى چشم و میوه هاى من هستید!
اگر بنى آدم شما را دوست داشته باشند؛ هر چند دیگر بت نپرستد، مرا باکى نیست . همان دوست داشتن پول برایم بس است»
بحارالانوار ج 73 ص 147
🔰 امام سجاد عليه السلام فرمودند:
آخرين سفارش حضرت خضر به حضرت موسى اين بود كه هرگز كسى را به سبب گناهش ملامت و سرزنش نكن.
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
✨✨
🌱امام حسین علیه السلام:
🍀إنَّ النّاسَ عَبيدُ الدُّنيا، وَ الدّينُ لَعقٌ عَلى ألسِنَتِهِم يَحوطونَهُ ما دَرَّت مَعايِشُهُم، فَإِذا مُحِّصوا بِالبَلاءِ قَلَّ الدَّيّانونَ؛
☘️ مردم، بنده دنيايند و به ظاهر، دم از دين مى زنند و تا زمانى كه زندگیشان تأمين شود، از آن دفاع میكنند؛ امّا چون در بوته آزمايش قرار گيرند، ديندارانْ اندك اند.
📚تحف العقول
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
❤️ غریب کیست؟
روزی امام سجاد (علیه السلام) در بازار مدینه شنید مردی می گوید به من رحم کنید که من مردی غریب هستم.
حضرت به او فرمود اگر مقدر شده باشد که تو در اینجا از دنیا بروی، آیا جنازه ات بدون دفن می ماند؟
آن مرد با تعجب گفت الله اکبر، چگونه جنازه ام را دفن نمی کنند با اینکه در برابر دید مردم مسلمان می باشد.
امام سجاد (علیه السلام) منقلب شد و گریست و با همان حال فرمود ای وای، فریاد از اندوه جانکاه تو ای پدر که جنازه ات سه روز بدون دفن باقی ماند با اینکه پسر دختر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هستی.😭😭
📚سوگنامه آل محمد
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══