•┈┈••✾🏴🖤🏴✾••┈┈• سلام بر یل صف شکن جبهه مقاومت. سلام بر آنکه تا بود قوت قلبمان بود و وقتی رفت بیدارمان کرد. سلام بر آنکه همه تمدن غرب را بر سرش ریختند تا ساکتش کنند، ولی صدایش بلند تر شد. سلام بر ساقی اطفال کربلای غزه. سلام بر آنکه چشمهایش نگران کودکان مظلوم و بی پناه امت اسلام در چنگال شیطان بود وقتی جان میداد. سلام بر نصر الله. •┈┈••✾🏴🖤🏴✾••┈┈• #سید_مقاومت #شهید_سیدحسن_نصرالله ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

🖼 | اینگونه «پیام شهیدان» را زنده نگه دارید... 🔰بازخوانی توصیه‌های مهم رهبر معظم انقلاب برای زنده نگه داشتن یاد شهدا و فرهنگ دفاع مقدس #شهید | #شهیدان | #هفته_دفاع_مقدس ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

🕊🌷 ⚪️فرازی از وصیتنامه شهید: از برادران و خواهران هم دینم می‌خواهم که برای حفظ اسلام عزیز از هیچ کوششی و از خود گذشتگی دریغ نورزند. برادران و خواهران هم دینم! رهنمودهای ولی فقیه را در هر زمان به طور عمیق دنبال کنید و ظواهر سخن را تنها در نظر نگیرید. ..رفیق شهید،شهیدت میکند..🕊 #شهید | #منصور_دیانی ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

🕊🌷 🟢 شهیدی که هیچ کس را ندارد که برایش صلواتی بفرستد شهید سیف الله شیعه زاده از شهدای بهزیستی استان مازندران که با یک زیر پیراهن راهی جبهه شد. توسط منافقین اسیر شد برگه و کدهای عملیات را قبل از اسارت خورد و منافقین پس از شهادت رساندن وی، برای به دست آوردن رمز و کد های بیسیم سینه و شکمش رو شکافتند ولی چیزی نصیب آنها نشد ... #شهید | #سیف_الله_شیعه_زاده ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

سنگر بودی که با سنگرشکن زدنت... ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

🪴🕊 چند دست لباس کوچولو خریده بود که من با دیدنشون دلم ضعف میرفت ! برای کوچولویی که قرار بود لباس هارو بپوشه🥲😇 عمه هم در یاد دادن هرچیزی بین من و بچه‌هاش فرقی نمیذاشت منیژه که کوچیکتر از ما بود اما هرچی که به خدیجه یاد میداد رو به من هم یاد میداد!! درسته سختگیر بود و بی حوصله اما تمام چیزهایی که یک خانوم خونه‌دار توی روستا باید بلد میبود رو باهمون سختگیری هاش یاد گرفتیم، یک روز صبح هوا گرگو میش بود که منو خدیجه رو بیدار کرد و گفت که باید خمیر درست کنیمو نان بپزیم!🥐🥖 برای هرکدوممون یه ظرف متوسط گذاشته بود و کمی خمیر ترش ،آرد ، آب و کمی نمک هم روبرومون گذاشت و برامون توضیح داد که باید چیکار کنیمو روبرومون روی چهارپایه‌ی چوبی نشست!! اونچه که گفته بود رو انجام دادیم بعد از چهل دقیقه تمام که خمیر رو ورز دادیم و من تقریبا از کتو کول افتاده بودم و دستام شل شده بود عمه رضایت داد و دست از کار کشیدیم!😮‍💨😓 بعد مثل بچه اردک دنبال عمه راه افتادیم و هیزم هایی که روز قبل جمع کردیم رو داخل تنور ریختیمو آتیش زدیم 🪵🔥 عمه گفت باید صبر کنیم تا آتیش بمیره (فرونشست کنه) و ذغال ها ته تنور ته‌نشین بشن دور تنور نشسته بودیمو لذت میبردم از گرمای مطبوع تنور و داشت چشام گرم میشد که با صدای داد عمه هوشیار شدم و صاف سر جام نشستم! اون روز یاد گرفتیم خمیر درست کنیم چونه بگیریم و بعد پهنش کنیم، هرچند که عمه زیاد از کارمون راضی نبود اما برای اولین بار بدهم نبود،،😅 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

خـــــدایا 🙏 در این دوشنبه زیبا حال خوب ،رزق بسیار 🌷🍃 برکت زیاد ،موفقیت و آرامش را به ما عطا کن🙏 آمیـــن یا قاضِیَ الْحاجات 🙏 ای برآورنده ی حاجت ها 🙏 عصرتون بخیر ‌‌‍‌‌‌‍‌•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•

🔰مسئله شرعی که میگن خانومایی که ناخن کاشتن نجسن‼️ به نام دین به همدیگه توهین نکنیم، ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

▪️پاداش مقاومت و استقامت در راه خدا! 🎙 حجت الاسلام و المسلمین رفیعی ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

🪴🕊 خدیجه که از من بزرگتر بود به کمک عمه نون هارو هم به تنور میچسبوند من هم دوست داشتم امتحان کنم اما عمه نذاشتو گفت هنوز بچه‌ای میوفتی تو تنور جزغاله میشی و من هم فعلا بیخیال شدم!☹️ نزدیکای ظهر بود که خسته و کوفته از نان پختن تموم شدیم رفتیم لب رودخونه‌ شنایی کردیمو آبی به تن زدیم😅💦 توی اتاقی که مال منو خدیجه و منیژه بود کاملا بیهوش شدیم یک ساعتی بعد با درد عجیبی که توی دستام پیچیده بود بیدار شدم !! دستهام کاملا قرمز و متورم شده بود و با هر تکانی که به دستم میدادم دردی از قسمت شونه‌م تا انگشت‌های دستم مثل تیر رد میشد!، پشت دستهامم همش پوسته پوسته شده بود، وضعیت خدیجه هم بهتر از من نبود رفتیم به عمه گفتیم انتظار داشتیم برامون کاری کنه ! اما بی توجه و بدون اینکه حتی نیم نگاهی بهمون بندازه گفت چیزی نیست کوفتگیه! چون اولین باره دارید نون درست میکنید اینجوری شدید عادت که بگیرین دیگه‌ جاییتون درد نمیگیره!😒 و اینجوری شد که از اون روز به بعد مسؤلیت پختن نان افتاد گردن من و خدیجه، البته چند دفعه اول تا کامل یاد بگیریم عمه خورشید نظارت میکرد اما دیگه بعدش کاری به کارمون نداشت !! فقط روزیکه قرار بود فرداش نون بپزیم بهمون خبر میداد که امشب زود بخوابید که بعد اذان صبح باید مشغول بشید، من بزرگتر و زرنگتر شده بودمو از هیچ کاری نمیترسیدم، هرکاری رو که بهم میسپردن به بهترین شکل ممکن انجام میدادم و عمه خورشید ازین بابت خیلی خوشحال بود☺️😌 در این بین شکم مادرم هم هر ماه که به دیدنش میرفتم گردتر و قلمبه تر میشد و ... ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

❗️وای به حال کسانی که پالس اشتباه بدهند! ⚠️ عاقبت این افراد به قتل سید‌الشهدا خواهد رسید... ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°