eitaa logo
۞ تلنگری برای زندگی ۞
24هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
5.2هزار ویدیو
5 فایل
﷽ اینجا داستان زندگی شما گذاشته میشه تا تلنگری بشه به زندگیمون🥰❤️ @kosar_98_z👌ادمین محترم اگه ازین تلنگرا براتون پیش اومده برامون بفرستید! کانال تبلیغاتی ما 👇 https://eitaa.com/tablighatkosar 🌹تمامی داستانا براساس واقعیت می‌باشد🪴
مشاهده در ایتا
دانلود
۞ تلنگری برای زندگی ۞
✨💚✨ ملکه با اکره دستشو از دستم کشید بیرون و جوری نگاهم کرد که انگار تو روم گفت خودت خری!😔 گفتم بجو
✨💚✨ دم غروب که عموم اومد رفتم توی حیاطو سلام کردمو خسته نباشید گفتم!☺️ عموم سرشو بالا گرفتو چینی به پیشانیش انداختو گفت دلبر دخترم تویی؟! نمیدونم چرا از اینکه برای اولین بار دخترم خطابم کرده بود بغضم گرفت شاید بخاطر این بود که آخرین باری که مادرم یا پدرم دخترم خطابم کرده بودن رو یادم نمیومد اینطور دلم پر بود!🥺😢 و یا بخاطر اینکه تا اونموقع عمو ارسلان هیچوقت دخترم بهم نگفته بود…!! بهرحال بزور بغضمو قورت دادمو با صدای دورگه‌م گفتم بله عمو خودمم رفتم جلو و دستشو بوسیدم، دستشو روی سرم کشید و پیشونیمو بوسید! وسایلی که از شهر باخودش آورده بود رو بهمراه ملکه جابه‌جا کردیم، عمو همونجا توی حیاط لب حوض نشست و وضو گرفت، روی قسمت سکو مانند کنار حوض که بهش تات میگفتیم نمازشو خوند و بعدش عصا به دست رفت طبقه‌ی بالا ،!! من و ملکه به کمک هم سفره‌ی شام رو انداختیم و مشغول شدیم هرچند که من فقط با غذام بازی کردم و فقط چندتا قاشق غذا بزور قورت دادم که اونم بجای طعم دمی گوجه طعم گس و تلخی داشت برام😞 وسطای شام بودیم که عموم گفت دلبر دخترت خوابه؟! سرمو بلند کردمو نگاهمو بهش دوختم، از پس پرده‌ی اشکم عموم رو تار میدیدم…🥺 نمیدونستم چی جوابشو بدم که عمو خودش گفت آخه از موقعی که من اومدم صداشو نشنیدم برای همین میپرسم!!؟؟ تا من بخودم بیامو بتونم از توی مغز تهی شده از هر حرفم ، کلمه بغل هم بچینم و چیزی بگم ملکه گفت ارسلان آقا دلبر اومده قهر! اخم های عمو درهم رفت و گفت قهر؟!... حالا چرا قهر؟!🤨 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️صدای پای عصر رو ☘با روح و فکری تازه آغاز کنید ☀️بزارید روحتون نفس بکشه ☘ و قلبتون آروم بگیره ☀️بزارید طراوت صبح شما رو 🍀شاداب و انرژیتونو افزون کنه عصر بخیر ❤️ ‌‌‍‌‌‌‍‌┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈
6.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 | تنها گروهی از بهشت که دلشان میخواهد به دنیا برگردن فقط برای یک کار ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
✨💚✨ دم غروب که عموم اومد رفتم توی حیاطو سلام کردمو خسته نباشید گفتم!☺️ عموم سرشو بالا گرفتو چینی ب
✨💚✨ اشک هام که دیگه راه خودشونو پیدا کرده بودن و روی گونه‌هام میریختن رو با دستم پاک کردم و همونطور که آب بینیمو بالا میکشیدم گفتم عمو کلی کتکم زد آخر سر هم گفت سرم هوو میاره!! عمو با صدایی داد مانند گفت غلط کرده مگه شهر هرته بخواد سرت هوو بیاره!😠 صدای ملکه هم دراومد که :ای وای ارسلان آقا خاک به سرم جلوی من به خان داداش من میگید غلط کرده دستتون درد نکنه از شما یکی اصلا انتظارشو نداشتم!!🤨 سرمو توی سینم فرو کرده بودم و دامن لباسمو توی دستم میفشردم، احساس شرم میکردم… خجالت میکشیدم که اینجا هم باعث پیش اومدن دلخوری بین عموم و ملکه شده بودم صدای عموم رو شنیدم که داشت به ملکه میگفت نه تنها بیوک بلکه حتی منم اگر بخوام روی زن جماعت دست بلند کنم غلط اضافه کردم خانوم خدا و پیغمبر رو خوش نمیاد که دست رو ضعیفه بلند‌ کنی!!😒 ملکه چه بدونم والاهی گفتو خودشو با جمع کردن سفره مشغول کرد، عموم خطاب به من گفت که دلبر همین جا میمونی تا بیوک همراه پدرش بیاد دنبالت و خودم ازشون قول بگیرم…😏 هم از خودش هم از پدرش که دیگه حق نداره روی دختر ما دست بلند کنه اینجا هم معذب نباش خونه‌ی خودته!! صداشو یکم آورد پایین و گفت ملکه هم بار شیشه داره مراعاتشو بکن مواظبش باش تا انشالله بسلامتی برمیگردی سر خونه زندگیت! فقط کاش بچتم باخودت میاوردی اون طفل معصومو همونطوری اونجا ول نمیکردی،😒😔 منم از خدا خواسته فرصت رو غنیمت شمردم و فورا گفتم عمو فردا برم بیارمشو برگردم!! عمو اخماشو غلیظ تر کردو گفت ای دختره‌ی نفهم چطور همچین کاری میکنی آخه ؟!🤨 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
10.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 | پیامبر (ص) بعد از مژده دادن شهادت حضرت علی (ع) از ایشان پرسیدند چگونه بر شهادت صبر می‌کنی؟ پاسخ حضرت شنیدنی است.‌.. ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🏞 مبارزه مهار نشدنی! ✏️ آن‌چه كه اسرائيل غاصب را با واقعيت‌ها آشنا مى‌سازد، بيدارى مردم فلسطين و جدايى ملت‌ها از بازيگرى‌هاى سياسى است؛ كه اين شكل از مبارزه با كنترل دولت‌ها و تحميل و تهديد دولت‌ها مهار شدنى نيست. 📄 برشی از کتاب 📚 از معرفت دینی تا حکومت دینی ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
💠 | عليه السلام 🔷 دَعِ الإسرافَ مُقتَصِدا، و اذكُرْ في اليَومِ غَدا، و أمسِكْ مِن المالِ بقَدرِ ضَرُورَتِكَ، و قَدِّمِ الفَضلَ لِيَومِ حاجَتِكَ 🔸امام على عليه السلام ـ در نامه خود به زياد ـ نوشت: اسراف را رها كن و در پيش گير و امروز به ياد فردا باش و از مال به اندازه ضرورتت نگه دار و اضافى آن را براى روز نيازمندى ات (قيامت) پيش فرست. نامه 21 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
✨☀️✨ 💠 چند عمل ساده براي چند برابر كردن ثواب نماز! 👈«اذان و اقامه» باعث ميشود دو صف از فرشتگان، پشت سر مومن نماز بخوانند. 👈«ركوع كامل» باعث نداشتن وحشت قبر ميشود. 👈«انگشتر عقيق» دو ركعت نماز با عقيق معادل هزار ركعت بدون آن است. 👈«مسواك زدن» دو ركعت نماز با مسواك بهتر از هفتاد ركعت نماز بدون مسواك است. 👈«خواندن سوره قدر» خواندن سوره قدر در يكي از نمازها باعث آمرزش گناهان میشود. 👈«استنشاق و مزه مزه در وضو» باعث آمرزش و غلبه بر شيطان است. 👈«عطر» باعث ميشود ثواب نماز هفتاد برابر شود. 👈«تسبيحات حضرت زهراء س» بهتر از هزار ركعت نماز است. ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
9.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️ اگر خدا را یاری کنید... ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
📖 ″برشی از خاطرات″ | محمد بلباسی🌹 | ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
✨💚✨ اشک هام که دیگه راه خودشونو پیدا کرده بودن و روی گونه‌هام میریختن رو با دستم پاک کردم و همونطور
✨💚✨ عموم با نرمی ادامه داد : یکم سیاست داشته باش! باید از اول میاوردیش نه اینکه یه روز بعد قهرت این فکر به سرت بزنه🤨 به عمو گفتم که برای این نیاوردمش تا بیوک بفهمه من چقدر زحمت میکشم و قدرمو بهتر بدونه! اما حالا که بدری پیشم نبود بشدت دلم براش تنگ شده بود و دل نگرانش بودم و یاد خودم میوفتادم اونموقع هایی که از مادرم جدام کرده بودن چه حالی داشتم و جگرم آتیش میگرفت❤️‍🔥🥺 برای بچم که تازه خیلی خیلی کوچیکتر از من بود و جدیدا یاد گرفته بود چهار دست و پا راه بره و شدیدا نیاز به مراقبت و توجه مادرش داشت! عمو گفت : دیگه کاریه که شده و تا دنبالت نیان حق نداری به قصد برگشت به اونجا یک قدم هم از خونه بذاری بیرون…!! نذار بفهمن دخترت پاهاتو سست کرده وگرنه همین غریزه‌ی مادریتو ضعف میبیننو چماق میکنن و میزنن توی سرت، خود دار باش دلبر!! حرف های عموم رو تا آخر شب همش با خودم تکرار میکردم و سعی میکردم قوی باشم اما مگه دل مادر این چیزها حالیش میشه؟!☹️😮‍💨 دو سه روزی به همین منوال گذشت و کسی دنبالم نیومد دلم برای بدری پر میکشید و همش بیقرار بودم و طبق عادت همیشگیم خودمو با کار کردن زیاد سرگرم میکردم تا دل نگرانیم کمتر بهم فشار بیاره یک روز که از سر چشمه تازه برگشته بودم و داشتم لباس هایی که شسته بودم رو روی بند رخت توی حیاط پهن میکردم در زدن!!🧺 ملکه آروم آروم به سمت در رفت تا درو باز کنه.. یکم سست بود توی انجام هر کاری و من چون خودم خیلی زبل و کاری و سریع بودم حرص میخوردم اما خب چیزی هم نمیگفتم و حقش رو هم نداشتم بمن مربوط نبود! ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°