eitaa logo
۞ تلنگری برای زندگی ۞
23.2هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
5.1هزار ویدیو
4 فایل
﷽ اینجا داستان زندگی شما گذاشته میشه تا تلنگری بشه به زندگیمون🥰❤️ @kosar_98_z👌ادمین محترم اگه ازین تلنگرا براتون پیش اومده برامون بفرستید! کانال تبلیغاتی ما 👇 https://eitaa.com/tablighatkosar 🌹تمامی داستانا براساس واقعیت می‌باشد🪴
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ✍بنده که عقیده ام است همان جا که حرف موت است خیلی قشنگ است؛ خیلی زیباست . یک چیزی هم هست که احتیاج به معرفت و چیزی داشته باشد ، نه ! از دردسر این عالم که خلوت می شود ، شروع می کنیم . آن وقت لذیذ هم هست. ان شاء الله به مجرّدی که یکی دو شب میل کردیم لذتش پیدا می شود. لذتش که پیدا شد بنده می گویم دیگر نمی خواهد بمیری. همه به همدیگر می گویند نمیر نمیر. لازم نیست بمیری. اما دیگر ول کن نیست. ول کن نیست و اصلاً اعتنا به حرف من نخواهی کرد . به حرف رفقایت هم اعتنا نخواهی کرد . اصلاً حرف کسی دیگر را نمی شنوی. از بس که موت لذیذ است. از بس اَلَذَّ لَذائِذ است. هادِمُ اللَّذّات است. یعنی این قدر این شیرین است که شیرینی های سابق را باطل کرده ، یعنی همه لذّات گذشته را شمشیر زد و کنار گذاشت. از بس که لذیذ است. این جور نیست که لذتش مثل لذت های دیگر باشد. این قدر این شیرین است که به مجردی که می آید شیرینی های بچّگی تا روزی که این شئون را پذیرفتی حالا جوان هستی یا پیر هستی و هر چه هستی، همه را زد و باطل کرد. مرحوم حاج محمد اسماعیل دولابی 📚طوبای محبت ۹ ص ۴۰ ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
📔درسی که از آیت الله حکیم آموختم! مرحوم آیت الله العظمی محقق داماد- استاد بزرگوار ما- می‌فرمودند: در سفری که به نجف اشرف مشرّف شده بودم شبی در مجلسی که علمای بزرگ حضور داشتند، شرکت کردم.در آن مجلس همه شخصیت‌ها و مراجع عظام تشریف داشتند. اما در میان آنان، شخصیت عظیمی را دیدم که حرکت و هیبت او مرا به خود جلب کرد. ایشان می‌فرمودند: من در آن مجلس از آن مردِ والا مقام، درس بزرگی آموختم و آن بزرگوار آیت الله العظمی سید محسن حکیم بود! در آن مجلس ایشان تمام جلسه را با فروتنی تمام، دو زانو نشسته و از این حالت بیرون نیامدند، و آن قدر سکوت، وجود این فقیه فروتن را فرا گرفته بود که همه مجذوب او شده و انتظار داشتند ایشان سخنی بگویند و تا پرسشی نمی پرسیدند ایشان سخنی نمی گفتند! 📚پندهای پیامبر اعظم به ابوذر غفاری، ص۳۲۰، نقل خاطره از آیت الله العظمی علوی گرگانی، نشر دفتر معظم له. ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
❣🍉 زیر لب آهسته بسم‌الله الرحمن الرحیم گفتم و سوره‌ی توحید خوندم گوش هامو تیز کردم و تمام حواسم رو
❣🍉 در باورم نمیگنجید بیوک با داشتن زنی به زیبایی و طرافتِ من،🥺☹️ عاشق مریمی بشه که اکثر اوقات لباسِ مردانه به تن داشت و توی طویله‌ی گاو و گوسفند ها یا درحال جمع کردن پهن بود و یا دوشیدن گاو! زنی که بیشتر شبیه به مردا بود و هیچ بویی از زنانگی نبرده بود! اونها سریعتر از من به خودشون اومدن و در مقابل چشم های متعجب و دهنِ نیمه باز من مریم با حالت دو از حیاط بیرون رفت و درِ نیمه باز حیاط رو هل داد به سمت بیرون و در رفت..! بیوک خیر ندیده هم انگار که نه انگار من مچش رو توی چه وضعیتی گرفتم! با خشم نگاهم میکرد!😠 انگار اون مچ من رو با نامحرم گرفته بود! اولش خواستم داد و فریاد کنم و همه‌ی در و همسایه ها بریزن اینجا و آبروشون رو ببرم! اما توی همون چند ثانیه فکری مثلِ تیر رها شده از کمان به سرعت از مغزم عبور کرد! اگه همه جمع میشدن و این رسوایی رو میدیدن قطع به یقین برادرهای مریم این بی آبرویی رو تحمل نمیکردن و مریم رو به عقدِ بیوک درمیاوردن!🤦🏻‍♀ آره درسته… اولش همه بیوک و مریم رو تف و لعنت میکردن شاید حتی کتکشون هم میزدن اما بعدش چی؟! بیوک هم وقتی چند سال بود که باهاش بود بدش نمیومد و میگرفتش و من علاوه بر تمام دردهام باید تا آخرِ عمر جور هوو رو هم میکشیدم! بقیه هم یادشون میرفت چه اتفاقی افتاده و مریم خیلی سریع دو سه تا بچه‌هم پس مینداخت و دیگه بچه‌هامم بدبخت میشدن پس اول بخاطر بچه‌هام و بعدش خودم چیزی نگفتم، همونجا سر خوردم و روی زمین نشستم لب هام لرزیدن و اشک‌هام شروع به باریدن کردن😭😫 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
✅حضرت آیت الله محفوظی : ✍مردی به امام سجاد علیه‌السلام دشنام داد. حضرت بلافاصله، عبای سیاه رنگی را که بر دوش داشت به سویش افکند و فرمود: «هزار درهم نیز به وی بدهند.» کسانی که ناظر این جریان بودند گفتند: امام علیه‌السلام با این عمل خود، پنج خصلت پسندیده را جمع نمود: اول حلم، یعنی «کظم غیظ»، دوم چشم‌پوشی از آزار وی، سوم دشنام‌گو را از عمل خود پشیمان ساخت، چهارم به توبه‌اش موفق ساخت و پنجم او را به مدح و ادار نمود؛ پس از آن که دشنام گفته بود و امام علیه‌السلام همهٔ آن‌ها را با اندکی از مال دنیا خرید. روشن است که اگر کسی به افراد بزرگوار بد کند طبق دستور اولیای اسلام او را می‌بخشند، ولی این دستور عفو در جایی است که بدکننده، لایق عفو و اغماض باشد، اما اگر چشم‌پوشی از بدی او موجب گستاخی و پررویی او شود و ضررهای تازه‌ای به بار آورد باید او را مجازات کرد. 📚برگرفته از کتاب اخلاق اسلامی. ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖌 ممکن است انسان عبادت چهل ساله خود را با یک دل شکستن هدر دهد! ✍ علامه طهرانی (ره) ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🕊🌷 رِفیق برایِ شهید شدن ، هُنَر لازم است... هُنَرِ رد شدن از سیم خاردارِ نَفس.. هُنَرِ بِه خُدا رسیدن... هُنَرِ تَهذیب... تا هُنَرمَند نشی،شهید نِمیشی 🕊🌷 ‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎ | ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا همه چیزو درست میکنه✨ خیالت راحت... ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
❣🍉 در باورم نمیگنجید بیوک با داشتن زنی به زیبایی و طرافتِ من،🥺☹️ عاشق مریمی بشه که اکثر اوقات لباس
❣🍉 منتظر بودم بیوک بیاد سمتم و ازم معذرت بخواد یا حداقلش بیاد بگه صداشو درنیار همینجا همه چیز تموم میشه…! اما با همون نگاهِ غضبناکش راه بالا رو در پیش گرفت و پله هارو دوتا یکی کرد و رفت بالا.. دیگه نه احساسِ تشنگی داشتم و نه سنگینی مثانه، مثل جوجه گنجشک بی نوایی که از آشیانه‌اش پرت شده پایین خودم رو جمع کرده بودم و سخت میگریستم!😭😭 دستم روی جلوی دهنم گرفته بودم تا صدام درنیاد و دراین سکوتِ جان فرسای شب کسی صدای زجه و مویه‌های زنی دل شکسته رو نشنوه!💔🤭 تا هوا روشن شد همونجا نشستم و به حال خودم و بخت و اقبالم زار زدم! بعد اذان صبح بود که سرو کله‌ی لیلا پیدا شد، بالای پله‌ها داشت چشم‌هاشو میمالید که با دیدن من یه تای ابروش بالا رفت،! گردنشو آورد جلو و با دقت تر نگاه کرد و وقتی مطمئن شد منم با کف دستاش روی رون هاش زدو همونطور که هراسان از پله ها میومد پایین گفت: ای وای خاک به سرم ننه چیشدی؟!😨 بهم رسید و بازوهامو گرفت و با چشم‌هاش وارسیم میکرد و لب زد: از پله‌ها افتادی ننه دلبر؟! ببینم چیزیت شده؟! جاییت شکسته؟! بی حال پسش زدم و پاهام رو جمع کردم و دستم رو به دیوار گرفتم و گفتم: نه خوبم…کمک کن برم بالا! اومد زیر بغلم رو گرفت و باهم از پله‌ها بالا رفتیم، درد بدنی نداشتم اما جون توی تنم نمومده بود! لیلا هم بیچاره فکر میکرد از پله‌ها افتادم و یکسره به جونم غر میزد!😣😞 _هنوز حالت جا نیومده چرا مراعات نمیکنی! چرا مواظب خودت نیستی! چقدر گفتم استراحت کن! چقدر گفتم کاری داشتی مارو صدا کن! ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. پنجشبه به رسم کهن یاد میکنیم از آنها که وقتشان و مکانشان از ما جداست,یاد میکنیم از آنها با صلوات و فاتحه که دلتنگشان میشویم💐 ▪️روحشان شاد یادشان گرامی ─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─
📢 هر روز یک صفحه قرآن بخوانیم 🔹 امروز؛ صفحه دویست و بیست و دو قرآن کریم سوره مبارکه هود ✏️ توصیه مهم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: هر روز حتماً قرآن بخوانید حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند. ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
Quran-page-222.mp3
2.53M
📢 هر روز بخوانیم 🔹 صفحه دویست و بیست و دو قرآن کریم، سوره مبارکه هود با صدای آقای شهریار پرهیزگار بشنوید. ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°