14.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📱قانون اساسی؛ مبنای وفاق و وحدت
#قانون_اساسی
#شهید_بهشتی
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
💚💐🪴 دختربس فقط برای اینکه بیشتر اونجا بمونیم کل کارها رو به عهده گرفته بود الحق که همه رو هم به نحو
💚💐🪴
این چند روزی که اونجا بودیم دختر بس با همهی درو همسایه های مهتاب جور شده بود، همه رو میشناخت و حسابی بهش خوش گذشته بود!
روزیکه برمیگشتیم هم انتظار داشتم دمغ باشه چون اینجارو خیلی دوست داشت
اما برعکس انتظار من شاد و شنگول تا ترمینال پیاده همراهم اومد و از اونجا هم سوار ماشین شدیم و برگشتیم روستا
چند وقت بعدش هم عروسی پسر و دختر بزرگ خدیجه بود!
یه دختر دادن و یه دختر گرفتن!😮💨
پسرش همچنان ناراضی بود، راستش عروس خیلی ناز بود دختری سفید با موهای بور و چشم های آبی
از پسر خدیجه هم خوشگلتر بود اما به دلش نبود خدیجه میگفت که اشکال نداره کم کم مهرش به دلش میوفته اما هیچوقت این اتفاق نیوفتاد!
سیمین هم خیلی از شوهرش سر بود
سیمین قد بلند بود و هیکل توپر و زیبایی داشت!!
برعکس شوهرش ریزه میزه بوددد
درست مثل مهتاب و جبار با این تفاوت که سیمین خودش شوهرش رو دوست داشت
زندگی باهمهی بالا و پایینش ادامه داشت
ماه نبود که برای دخترها خاستگار نیاد اما بیوک همه رو رد میکرد!🥺☹️
چند موردی بودن که خودش میگفت بیاین خونه درخدمت باشیم، اما شب بعد از شام درست قبل از اینکه مهمون ها بیان میرفت بیرون و تا پاسی از شب برنمیگشت!🤦🏻♀
مهمون ها میومدن و هرچقدر منتظر میشدن برنمیگشت!
مرتب پذیرایی میکردم و سرخ و سفید میشدم از خجالت دیگه کم کم توی روستا معروف شده بودیم به خونوادهای که خاستگار هارو سرکار میذاریم!
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : شیوه های تبلیغ در بیان قرآن کریم
#حجت_الاسلام_والمسلمین_رفیعی
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
💚💐🪴 این چند روزی که اونجا بودیم دختر بس با همهی درو همسایه های مهتاب جور شده بود، همه رو میشناخت و
💚💐🪴
بیوک از هر نظر گندش رو درآورده بود!
خرجی نمیداد
هر غذایی که باب دلش نبود رو نمیخورد و سفره رو جمع میکرد و نمیذاشت کسی هم لب بزنه!
دخترها از دستش عاصی شده بودن
راست میرفت و چپ میومد بهشون گیر میداد! حتی فحششون هم میداد!
از لیلا که بابت اینکه نذاشته بود وصلتش با مریم سر بگیره کینه به دل گرفته بود و دو برابر دختربس اذیتش میکرد!
شب نبود که این دختر با چشم خیس نخوابه!🥺
از وقتیم که بچم امیر شروع به کار کردن کرده بود دیگه یاد گرفته بود پول قرض میگرفت و خرج مهمونی های آنچنانیش میکرد!
همه رو توی فشار گذاشته بود😣😤
منکه همیشه مقداری پول پس انداز داشتم و کمی هم برای خودم طلا خریده بودم اما مال خودم بود و هیچوقت راضی نمیشدم بدمش به بیوک!
یکی از روزهای گرم تابستان تصمیم گرفتم برم سر چشمه نماز ظهرم رو بخونم
هم آب چشمه خنک بود و هم زیر سایهی درخت هاش کمی مینشستمو خستگی درمیکردم!
اونجا که رسیدم چندتا زن از زنهای آبادی هم اونجا بودن داشتن میگفتن که پسر خان روستای خودمون کشته شده!
تعجب کردم! چه کسی جرات کرده بود تک پسر شاخ و شمشاد خان رو بکشه!😳🤯
متعجب گفتم: حالا مطمئنید که کشته شده؟!…شاید مریضی چیزی بوده!
یکی از زن ها به اسم گلی که شوهرش از آدم های خان بود گفت: نه مریض نبوده…کشته شده اما نه اونطور که شماها فکر میکنید!!
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
سالروز میلاد خجسته فاطمه زهرا سلام الله علیها سرور بانوان جهان، عطای خداوند سبحان، کوثر قرآن، همتای امیر مؤمنان ، الگوی بی بدیل تمام جهانیان و روز زن بر همه زنان عالم خجسته باد
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : با رفتارهای خصمانه دیگران چگونه برخورد کنیم؟
#حجت_الاسلام_والمسلمین_رفیعی
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
💚💐🪴 بیوک از هر نظر گندش رو درآورده بود! خرجی نمیداد هر غذایی که باب دلش نبود رو نمیخورد و سفره رو
💚💐🪴
حالا زنه میخواست به ما فخر بفروشه که از اخبار خونهی خان اطلاع داره!
انگار که شوهرش دست راست خان بود!
طوری حرف میزد که ما بیشتر ازش سوال بپرسیم!😒😤
من که دیگه حوصله نداشتم چیزی بگم اما زن بغل دستیش گفت: خب حرف بزن ببینیم چیشده!…دقیقا چه اتفاقی افتاده!
گلی قیافهی محزونِ مصنوعی به خودش گرفت و درحالیکه خودش رو آروم آروم تاب میداد گفت: با دوستاش نشستن اسلحه تمیز کنن که دوستش فکر کرده خشاب خالیه و گرفته سمتش و ماشه رو کشیده بخت برگشته نمیدونسته گلوله داره!☹️
گلی دستش رو گرفت سمت قلبش و ادامه داد: دقیقا به اینجاش خورده درجا تموم کرده ای ننهات بمیره کریم جان…
عجب پسر خوش قدو بالایی بود !🥺
کریم رو وقتی بچه بود خیلی دیده بودم چون رفتو آمد زیاد داشتیم اما از وقتیکه بزرگ شده بود یکی دو باری بیشتر ندیده بودمش،،
اما همون یکی دو بار چنان با ادب و با شهامت اومده بود جلو که مهرش به دلم نشسته بود و خیلی ناراحت شدم از خبر فوتش!🥺😔
همونجا بعد نماز براش فاتحه خوندم
برگشتم خونه دخترها مشغول چیدن سفره بودن خواستم بهشون بگم که مشغول نهار شدیم و یادم رفت کلا تا بعد نهار....
دختربس ظرف هارو شست و لیلا چای بعد از نهار رو آورد امیر بچم سر کار بود و بیوک معلوم نبود کجاست!
همون لحظه یادم اومد و گفتم: راستی میگن که کریم رو کشتن!
لیلا چنان با شتاب نگاهم کرد که گفتم گردنش شکسته!
دختربس سریع گفت: کریم کیه ننه؟!🙁🤔
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
11.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ | مس شیطان و دیوانگی عاقبت اهل ربا
#دکتر_رفیعی
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
✅حتی یکبار هم به من، تو نگفت!
✍همسر شهید بهشتی میگوید: چیزی که در بیست و نه سال زندگی مشترکمان دیدم ملایمت و صبر ایشان بود. در کارهای خانه به من کمک میکردند، در خرید لوازم مورد نیاز، رسیدگی به باغچهها و بعضی وقتها شستن ظروف آشپزخانه مشارکت داشت.
مطلبی که هیچ گاه از یادم نمیرود احترام او نسبت به من بود و در مقابل من هم حرمت ایشان را رعایت میکردم، در سراسر زندگی حتی یکبار هم به من تو نگفت!!
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°