🔹 آیت الله سید مرتضی کشمیری رحمة الله علیه برای رفع گرفتاری ها این دعا را سفارش می کرد:
یا مَنْ إذَا تَضَایقَتِ الأُمورُ فَتَحَ لَها باباً لَمْ تَذْهَبْ إلَیهِ الأَوهامُ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحمَّدٍ وَ افْتَحْ لِأُموری المُتَضایِقَةِ باباً لَمْ یَذْهَب إِلیهِ وَهْمٌ یا أَرْحَمَ الرَّاحِمینَ؛
ای آن که هنگام تنگی و دشواری کارها درهایی را می گشایی که در خیال و تصور هیچ کس نمی گنجد، بر محمّد و خاندان او درود فرست و بر تنگناها و امور دشوار (زندگی) من دری بگشای که خیال و تصور هیچ کس بدان نرسد.
این دعا از ادعیه حضرت حجت است و در کتاب قصص الأنبیاء راوندی (ص ۳۶۰) نیز نقل شده است. البته در نقل راوندی به جای «صلّ»، «فصلّ» است؛ ولی آن طور که از مرحوم کشمیری نقل شده، «صلّ» است.۱
[و نیز در نسخه راوندی به جای «فتح لها»، «فتح لنا» آمده است.]
🔺پی نوشت:
۱. ر.ک: جرعه ای از دریا، سید موسی شبیری زنجانی، قم، مؤسسه کتاب شناسی شیعه، ۱۳۸۹ش، ج ۱، ص ۵۱۷.
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌺🍃🍁
🍃
شخصی را قرض بسیار آمده بود.
تاجری کریم را در بازار به او نشان دادند که احسان می کند.
آن شخص، تاجر سخاوتمند را در بازار یافت و دید که به معامله مشغول است و بر سر ریالی چانه می زند، آن صحنه را دید پشیمان شد و بازگشت.
تو را که این همه گفت وگو ست بر دَرمی،
چگونه از تو توقع کند کسی کَرمی؟
تاجر چشمش به او افتاد و فهمید که برای حاجت کاری آمده است پس به دنبال او رفت و گفت با من کاری داشتی؟
شخص گفت: برای هر چه آمده بودم بیفایده بود. تاجر فهمید که برای پول آمده است.
تاجر به غلامش اشاره کرد و کیسه ای سکه زر به او داد.
آن شخص تعجب کرد و گفت:
آن چانه زدن با آن تاجر چه بود و این بذل و بخششت چه؟
🌼 تاجر گفت: آن معامله با یک تاجر بود ولی این معامله با خدا...! در کار خیر طرف حسابم با خداست او خیلی خوش حساب است.
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🔹 حضرت عیسی علیه السلام:
خوشا آنان كه پاسى از شب را به عبادت مى گذرانند؛ آنان كسانى اند كه نورى ماندگار به ارث مےبرند.
💐 میلاد حضرت عیسی علیه السلام بر تمام یکتاپرستان جهان مبارکباد.
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
✨♥️✨ یک سال دیگه هم به همین منوال گذشت لیلا خودش رو به گلدوزی و خیاطی مشغول کرده بود🪡🧵 حالش بهتر ب
✨♥️✨
به چهرهاش دقیق شدم پسری قدبلند و لاغر اندام بود پوست تیرهای داشت، صورتش کشیده بود و بینی خیلی بلند و لب های باریک!
وضع مالیشونم که خیلی بد بود…
هربار بیوک دخترهارو بدبخت میکرد و من هر بار توی شوک میرفتم، کارهای زشت و زنندهاش عادی نمیشد برام
آب دهنم رو به زور قورت دادم، منتظر بودم بگه لیلا چای بیار ،لیلا مثل باقی بچه ها نبود یک دنده بود و خیلی سخت میشد راضیش کرد کاری که دوست نداره رو بکنه!!
حتما الان پشت در بودن و شنیده بودن که براس خاستگاریش اومدن😣☹️
میترسیدم بیوک که صداش میکنه چای بیاره به حرفش گوش نده و بیوک همونجا جلوی مهمون ها کتکش بزنه!
سکهی یه پول میشدیم،
وقتی گفته بود بیان خاستگاری و خودش فرار نکرده بود و خونه بود یعنی کار تموم شده بود!
پس دست و پا زدن من و لیلا هم بی فایده بود..
دیگه کتک خوردنشم جلوی فامیل شوهر تا آخر عمر برای همه مون قوز بالا قوز میشد!🤦🏻♀😫
من دیگه چیزی نگفتم، لام تا کام حرف نزدم همش توی فکر بودم که الان اون بیرون لیلا توی چه حالی بود، کریمی که بهش دل بسته بود کجا و این احمد کجا…
خداروشکر نگفت چای بیاره از قرار معلوم که احمد قبلا لیلا رو دیده بود و پسندیده بودش!😤
خب اهالی روستای خودمون بودن و صد باری همو دیده بودیم همونجا بدون اینکه از لیلا نظری بپرسه که آیا راضی هست یا نه گفت : آقا دختر خودتونه مبارک باشه!
همگی ریز ریز میخندیدن و پدرشون از همه میخواست که دهنشون رو شیرین کنن که با جمله ی بعدیی که از دهن بیوک دراومد همه شوکه شدن!😳🤯
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌺🍃🍁
🍃
شخصی را قرض بسیار آمده بود.
تاجری کریم را در بازار به او نشان دادند که احسان می کند.
آن شخص، تاجر سخاوتمند را در بازار یافت و دید که به معامله مشغول است و بر سر ریالی چانه می زند، آن صحنه را دید پشیمان شد و بازگشت.
تو را که این همه گفت وگو ست بر دَرمی،
چگونه از تو توقع کند کسی کَرمی؟
تاجر چشمش به او افتاد و فهمید که برای حاجت کاری آمده است پس به دنبال او رفت و گفت با من کاری داشتی؟
شخص گفت: برای هر چه آمده بودم بیفایده بود. تاجر فهمید که برای پول آمده است.
تاجر به غلامش اشاره کرد و کیسه ای سکه زر به او داد.
آن شخص تعجب کرد و گفت:
آن چانه زدن با آن تاجر چه بود و این بذل و بخششت چه؟
🌼 تاجر گفت: آن معامله با یک تاجر بود ولی این معامله با خدا...! در کار خیر طرف حسابم با خداست او خیلی خوش حساب است.
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🔹 نماز ماه جمادی الآخر ( جمادی الثانی )
سید ابن طاووس روایت کرده: مؤمن در این ماه هرگاه که خواهد، چهار رکعت نماز بخواند همراه با دو سلام که در رکعت اول پس از سوره «حَمد» «یک مرتبه» «آیتالکرسی» و «بیستوپنج مرتبه» سوره «قَدر» و در رکعت دوم پس از سوره «حمد» «یک مرتبه» سوره «أَلْهٰاکُمُ التَّکٰاثُرُ» و «بیستوپنج مرتبه» سوره «توحید» و در دو رکعت بعد، در رکعت اول پس از سوره «حَمد» «یک مرتبه» سوره «کافرون» و «بیستوپنج مرتبه» سوره «فلق» و در رکعت دوم پس از سوره «حَمد» «یک مرتبه» سوره «نصر» و «بیستوپنج مرتبه» سوره «ناس» و پس از سلام، «هفتاد مرتبه» بگوید:
سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ.
منزّه است خدا و ستایش از آن اوست، معبودی جز او نیست و خدا بزرگتر از این است که وصف شود.
و «هفتاد مرتبه»:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ.
خدایا بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست.
آنگاه «سه مرتبه» بگوید:
اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ.
خدایا مردان و زنان با ایمان را بیامرز.
پس سر به سجده نهاده و «سه مرتبه» بگوید:
يَا حَيُّ يَا قَيُّومُ، يَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِكْرَامِ، يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.
ای زنده، ای پاینده، ای دارای بزرگی و رأفت و محبت، ای خدا، ای بخشنده، ای مهربان، ای مهربانترین مهربانان.
سپس هر حاجت که دارد از خدا بخواهد؛ هرکه این عمل را بجا آورد، خدا خود و مال و زنان و فرزندان و دین و دنیایش را تا سال آینده حفظ میکند و اگر در این سال از دنیا برود بر حال شهادت رفته است، یعنی ثواب شهیدان را دارا میباشد.
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
چیزی در بدن کم سپاس تر از چشم نیست!
خواسته اش را پاسخ ندهید.که شما را از یاد خدا باز می دارد.
💟 امام علی (ع)
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
✨♥️✨ به چهرهاش دقیق شدم پسری قدبلند و لاغر اندام بود پوست تیرهای داشت، صورتش کشیده بود و بینی خیل
✨♥️✨
بیوک با لبخند گشادی گفت : در ازاش من هم دخترتون رو خاستگاری میکنم برای خودم!😁
سکوت سنگینی حکم فرما شد!
چشم هام روی بیوک و لبخندی که روی لبش بود و درنظرم زشت ترین و کریه ترین لبخند دنیا بود ثابت مونده بود!
تموم بدنم سر شده بود!🥶
حس میکردم از درون میلرزم، حال باقی اعضای جمع هم دست کمی از من نداشت
همه توی سکوت همدیگه رو نگاه میکردن،
نمیخواستم بفهمن که چقدر با حرف بیوک خورد شدم اما لرزش بدنم نمیذاشت آبرو داری کنم!!
سعی کردم کل بدنم رو منقبض کنم تا بلکه کمتر بلرزم اما نه بی فایده بود نمیدونم چقدر گذشت اما پدر احمد گفت :بیوک خان درست شنیدم؟!…دخترم رو برای شخص خودتون خاستگاری میکنید؟!😳🤯
بیوک بادی به غبغب انداخت و نگاه چندشش رو به دخترشون که بغل دست مادرش توی خودش جمع شده بود و سرش رو تقریبا به چونهاش چسبونده بود انداخت و سپس رو به مرد گفت: بله…همهی مردم آبادی میدونن که من و همسرم چندین ساله که باهم تفاهم نداریم…!
خیلی مشکل داریم اما حالا بگذریم وقت این حرف ها نیست، چند سالی هست که میخوام زن دوم بگیرم و الان هم لیلا رو پیشکش احمد کردم و من هم دخترتون رو ازتون خاستگاری میکنم!😌
مادر احمد یهو با صدایی که سعی میکرد کنترلش کنه تا از یه حدی بالا تر نره گفت : ولی بیوک آقا راحله که هم سنِ شما نیست…خیلی از شما کوچیکتره،!
چطور میتونید همچین خواسته ای داشته باشید و برای خودتون خاستگاریش کنین!😒😤
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
امام جواد علیه السلام:
هرکه به خواستگاری دختر شما آید
و به تقوا و تدین و امانتداری او مطمئن می باشید با او موافقت کنید وگرنه فتنه و فساد بزرگی در زمین پدید خواهد آمد،
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادر است دیگر...
#شهدا
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°