دَر رُمانی بیست جلدی، شَرح دادَم مُختَصَر
داستانِ یک شَب از شَب هایِ هِجرانِ تُو را
#او
من به بند تو اسیرم تو زِ من بیخبری؟
آفرین معرفت این است که زِ من میگذری.
-🌱♥️
-
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
-
(شهریار)