- تامیلا -
تنرعشهگرفتیمکهباغیرنشستهاست ..
ازغیرتمانبودنوشتندحسودیم ..
-توازمیانِتمامشعرها
همانےڪههیچگاهنمینویسم
ازمیانخاطرههاهمانےڪهندیدم
وازمیانرویاهاآنےڪهبهخوابمنیامد
توهمانلبخندےڪهگمشڪردم
وازمیانتمامحروفهمانےڪهڪشفنشد
تومعناےسڪـوتمنیبههمینسنگینے
بههمینزیبایی...!:)
وقتیفردا۳تاامتحانداری
ودوشبهدرستحسابینخوابیدی
وبهزورقهوهبیداری
قشنگخود ِ عذاب ِ
حرفهاییکهبایدمیزدیم ؛ امانزدیم ..
همشونتبدیلشدنبهبغض ؛ اشک ونهایتاًسردرد