eitaa logo
- تامیلا -
918 دنبال‌کننده
491 عکس
107 ویدیو
7 فایل
برایَم از دریایی بگو که رگهای آبیِ زیر پوستت به آنجا می‌ریزند ؛ - .. آدمیزاد طومارِ طولانیِ انتظار است . . ؛ 🌛 وَ تامیلا هم‌تعریفِ بخشش است ، بخششِ بغض‌های بلعیده شده ..
مشاهده در ایتا
دانلود
- تامیلا -
و بدون معده درد *
دقیقا‌ ؛ دقیقا ..
مشهوریت‌ ؛ شعور‌ُ ؛ ‌حیاُ ؛ غیرت‌نمیاره کاش‌به‌این‌باور‌برسیم‌ ..
انقدر‌فیزیک‌خوندم‌ ؛ مغزم‌دیگه‌مچاله‌شده‌ ..
یه‌چیزی‌خیلی‌وقت‌بود‌تو‌‌گلوم‌بودُ‌ ؛ واقعا‌‌اگر‌حرف‌نزنم‌راجبش‌ خفه‌میشم‌ ..
- تامیلا -
یه‌چیزی‌خیلی‌وقت‌بود‌تو‌‌گلوم‌بودُ‌ ؛ واقعا‌‌اگر‌حرف‌نزنم‌راجبش‌ خفه‌میشم‌ ..
میرم‌سر‌اصل‌مطلب‌ فضای‌اینا‌به‌طور‌فجیعی‌متشنج‌بوده‌ُ‌هست‌ از‌حرف‌های ِ بی‌ربط ِ آقای ِ فاتح‌ تا‌همین‌قضیه‌ای‌که‌درست‌شده اخوی‌ ؛ پشت‌سرتون‌حرفی‌زده‌شده‌بود؟‌ شاکی‌‌بودین؟‌ میتونستین‌مراجعه‌کنید‌به‌پیوی ِ همون‌خانوم‌ [ بگذریم‌از‌اینکه‌اون‌بنده‌ی‌خدا‌اصلا‌با‌شما ‌نبوده‌‌‌ ] نه‌تنها‌نرفتین‌ ؛ ‌بلکه‌سرتونُ‌انداختین‌پایین‌ وارد‌گروه‌دخترونه‌شدین‌ ؛ بابا‌ ؛ با‌غیرت‌‌‌‌شهدای ِ کانال‌کمیلُ‌میشناسی؟‌ میدونی‌چند‌نفر‌رفتن‌تو‌‌همون‌کانالا‌ ؛ تا‌شما‌نیای‌تو‌گروه‌دخترونه‌ُ‌جولان‌ندی‌‌‌ آقا‌اصلا‌اومدی‌ ؟ باشه‌ ؛ حرفاتُ‌زدی‌؟‌ ؛ از‌حقت‌مثلااا‌دفاع‌کردی؟‌ جای ِ اینکه‌‌‌با‌دخترا‌دهن‌به‌دهن‌کنی‌‌ ؛ مثه‌یه‌مرررد‌لف‌میدادی‌ ؛ یا‌‌اینم‌‌باید‌یادت‌بدن؟‌ بابا‌شما‌آبرو‌هر‌چی‌مرده‌بردین‌ ؛ شهدای‌ ِ ما‌رفتن‌تا‌شما‌‌‌به‌ناموس‌مردم‌بگی‌هرزه؟‌ حاشا‌به‌غیرتتون‌بابا‌ ؛ حاشا‌ غیرت‌فقط‌این‌نیست‌که‌نزاری‌چادر‌از‌سر ‌ناموس‌‌ت‌بکشن ؛ نه‌مشتی‌‌ از‌حب‌علی‌دم‌میزنی؟‌ اینه‌‌حب‌علی ؛ محببببب‌علی؟ فدایی‌آسید‌علی‌هستی؟‌ بابا‌فدایی‌آسید‌علی‌ ؛ به‌والله‌همون‌آسید‌علی‌‌فدایی‌نمیخواد‌ ؛ کسیُ‌میخواد‌که‌نزاره‌به‌ناموس‌این‌مملکت‌ نگاه‌چپ‌بشه‌ ؛ بعد‌تو‌‌‌میای‌میگی‌هرزه؟‌ حاشا‌به‌غیرتتون‌‌ ؛ روی‌هر‌چی ِ پسره‌سفید‌کردین‌ از‌همه‌ی‌اینا‌چشم‌پوشی‌کنیم‌ ؛ توهین‌تون‌ به‌شهید‌علی‌وردیُ‌کجای‌دلم‌بزارم؟‌ نگید‌نه‌ ؛ که‌شات‌هاش‌موجوده‌ .. اصل‌مطلب‌ ؛ تهمت‌ ؛ ریختن‌آبروی‌یه‌مسلمون‌ ؛ چیزایی‌نیست‌که‌به‌سادگی‌بشه‌ازش‌چشم‌ پوشی‌کرد حداقل‌از‌شهدا‌‌خجالت‌بکشید‌ باشد‌که‌رستگار‌شویم‌ علی‌علی ..
- تامیلا -
حق؟ - عتیقه‌هایِ‌خاک‌خورده‌ی‌ِته‌گالری -
دلتنگی‌نجومی‌(: - عتیقه‌هایِ‌خاک‌خورده‌‌‌یِ‌ته‌گالری -
روی تخت دراز کشیده بودم. سرم روی مچ دستم، و چشمانم سقف اتاق را نظاره می‌کرد. خودم اما نبودم! میان انبوهی از آشفتگی، خسته و رها، راهی می‌جستم برای فرار کردن. خواب نامنظم، و گوش به تلفن ماندن، عادت تمام شب‌هایم بود. اما آن شب، ستاره‌هایش بیشتر و ماه‌ش پر نورتر و سکوتش عمیق‌تر بود. زنگ تلفن همراهم، افکارم را پاره کرد و گره زد به صدای دکتر که می‌گفت:«دوستمون با تو کار داره». لبه‌ی تخت نشستم و چشمانم را بستم و نفسم را از ته سینه، خالی کردم. لیوان کوچک آب مدنی را از توی یخچال برداشتم و رفتم سمت ماشین. جیپ‌های آمریکایی توی خیابان‌های بغداد ایستاده بودند. چرک‌های خون در چشم‌های آسمان بغداد، لکه انداخته بود. به حاجی اصرار کردم که امشب أمن نیست. نمی‌خواهد برویم. خیال می‌کردم گشتی ساده و جمع آوری اطلاعات است. هیچ‌کس از مقصد رفتن‌مان مطلع نبود و دستور حاجی بر این بود کسی نفهمد. و حتی خود من هم نمی‌دانستم کجا قرار است برویم ... کاش می‌دانستم ... کاش سرباز سرپیچی بودم ... کاش تلفنم زنگ نمی‌خورد ... و ای کاش‌هایی که، فقط دردش مانده است! حال و هوایش همیشگی نبود. مقصدش هم مشخص نبود! به کجا نگاه می‌کرد؟! دنبال چه می‌گشت؟! کلمه‌ای تکلم نمی‌کرد. با اشاره‌‌های دست حاجی، به مسیر منتهی به فرودگاه رسیدیم. سکوت را شکاندم و پرسیدم:«حاجی بناست مهمون بیاد؟!». چشمان حاجی انتهای باند را می‌کاوید. فرودگاه بغداد خالی بود از هر پروازی. سکوت مطلق فراگیر شده بود و تنها صدایی که شنیده می‌شد، صدای دانه‌های تسبیح حاجی بود که روی هم می‌افتاد و زیر لب ذکر زمزمه می‌کرد. اندوه دامن پراکنده بود در آسمان بغداد. با هر تکان عقربه‌های ساعت، قلبم تپش می‌کرد. تنها جوابی که حاجی داد، سرش را پایین آورد که یعنی، بله مهمان داریم! و شاید خودش مهمان سفری بود ... خواستم که بروم. شاید هم نه، ته دلم نمی‌خواستم. شاید من مرد رفتن نبودم. تا همین‌جا هم زیاد آمده بودم. شاید حاجی این را از چشمانم خوانده بود که گفت دم خروجی بمان. شاید هنوز میوه‌ام نارس بود و آماده‌ی چیدن نبود. تا ته خط باند فرودگاه آمدم. تیک‌آف هم کردم. اما بال پرواز نداشتم. و شاید اصلاً ته دلم ایمان به پرواز نداشتم ... حاجی اما رفیق‌ش را تنها نگذاشت. مرد نصفه و نیمه نبود. تا ته خط رفت. لحظه‌ای ترس نداشت. لحظه‌ای توقف نکرد. قدم‌های آخرش را محکم‌تر به زمین می‌کوبید و آخرین نگاهش، موقع رفتن، از پشت شیشه‌ی ماشین، سینه‌ام را شکافت و قلبم را در بین دستانش فشرد. صدای مهیب انفجار، باند فرودگاه را لرزاند. آسمان بغداد به خون کشیده شد. آتش زبانه می‌کشید و ستاره‌ها را می‌سوازند. رمق در پاهایم نبود. او مهندس ناآرامی‌ها بود و حالا خودش شده بود دلیل اضطراب‌مان. آن شب بغداد بدون سحر ماند. صبح بدون حاجی برای‌مان وجود نداشت. غم با نور ماه، توی دل همه می‌تابید. حاجی رفت ... حاجی پروانه‌ای بود که در میان آتش سوخت اما آنچه که ماند و می‌ماند، آخرین نگاه‌ش بود، که قلبم را به چنگ کشید و خراش انداخت روی دلم ... | *به وقت ۱۲ دی ۱۴۰۱. برای زخمی که کهنه نمی‌شود و ۱۳ دی ماهی که همیشه خونین است ...
1_2611777250.mp3
554.8K
همین‌صوت ِ ۵۸‌ثانیه‌ای‌ ؛ قابلیت‌ ِ ‌اینُ‌داره‌ که‌بشینی‌ُ‌زجه‌بزنی‌((((((((((:
من‌الان‌باید‌گلزار‌شهدای ِ کرمان‌میبودم 🚶🏿‍♂
قسمتی‌از‌وصیت‌نامه‌ی ِ حاجی(: !
- دلمان برایِ پدری کردنتان تنگ شده‌است ؛ آقایِ لاله ها وٌ شقایق ها .. پدرانه هایی که هر یتیم را می‌بٌرد به ژرفایِ تاریخ . در کوچه پس کوچه هایِ کوفه ، همانجا که مولایت پدری می کرد بر سر یتیمان .. - چه زیبا جانت با قهرمان هایت عجین شده بود ، فرمانده قلب ها ♥️ - - - * رخصت ؟ به نامِ پروردگاری که نام از اوست .. ! در اقدامی فرهنگی با جمعی از صاحب قلمان وٌ گویندگانی از اقلیمِ جوان و نوجوان ؛ تصمیم بر حرکتی دلی‌ وار گرفته ایم وٌ در محفلِ کوچك و صمیمانه‌ یِ خود ، پذیرایِ گویندگانی پا به رکابِ بابایِ نرگس ها هستیم .. جهتِ یاری رسانی به پیوی مراجعه کنید @Mahlof . - با فنجانی چایِ بهارنارنج پذیرایِ شما هستیم ^.^ - * نویسنده خانوم و آقا - تکمیل . * گوینده خانوم - تکمیل . * گوینده آقا - ظرفیت موجود ..
- تامیلا -
- دلمان برایِ پدری کردنتان تنگ شده‌است ؛ آقایِ لاله ها وٌ شقایق ها .. پدرانه هایی که هر یتیم را می‌
ممنون وٌ متشکرم که آگاهانه ؛ در این امر یاری کننده هستید وٌ فراخوان رو بدونِ اینکه ذکر بشه در کانال‌هاتون فوروارد میکنید ، کمالِ تشکر و دارم ازتون .. * باشد که زمینه سازِ ظهور باشیم ؛ انشاءالله ♥️ -
غم ِ امشبُ‌ ؛ فقط‌‌آهنگای ِ آقای ِ قربانی‌میشوره‌میبره ..
- تامیلا -
غم ِ امشبُ‌ ؛ فقط‌‌آهنگای ِ آقای ِ قربانی‌میشوره‌میبره ..
Alireza Ghorbani - Leyla (UpMusic).mp3
10.83M
برای‌غم‌های ِ بی‌شمار ِ شب‌ .. *ترجیحا‌با‌هنذفری‌ ؛ و‌کوله‌باری‌از‌غم
نمیشه‌باهمین‌وضعیت‌ ؛ با‌همین‌بغض‌ ؛ با‌همین‌غم‌ برگشت‌بزنیم‌به‌‌‌محرم‌؟ آقای ِ امام‌حسین‌ ؛ بیخیال ِ ‌قلب‌شکسته‌ُ‌ زیارت‌از‌راه‌دور‌ ؛ قربونت‌برم‌ میشه‌بغلمون‌کنی؟
- تامیلا -
نمیشه‌باهمین‌وضعیت‌ ؛ با‌همین‌بغض‌ ؛ با‌همین‌غم‌ برگشت‌بزنیم‌به‌‌‌محرم‌؟ آقای ِ امام‌حسین‌ ؛ بیخیال
حالا‌درسته‌ ؛ پر‌ازخورده‌شیشهُ‌ ؛ پر‌از‌مَنم‌مَنمیم‌ ؛ ولی‌به‌هارتُ‌پورتمون‌ نگاه‌کن‌ ؛ آقای ِ امام‌حسین‌ما‌که‌کسیُ‌جز‌تونداریم‌‌‌ ؛ دورت‌بگردم‌ ..
نذار دیر شه.mp3
3.7M
حالا‌که‌حرف‌از‌محرمُ ؛ آقای ِ امام‌حسین‌شد‌ اینم‌داشته‌باشید ..‌ *‌میطلب ِ با‌هنذفری‌شنیده‌بشه‌ .
بچها یه صلوات بفرستین لطفا امتحان جغرافیا دارم :'
البته الان همتون یا خوابین یا میرین مدرسه به هرحال ۹ صبحم دیدین بفرستین لطفا'
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
- تامیلا -
حالا‌درسته‌ ؛ پر‌ازخورده‌شیشهُ‌ ؛ پر‌از‌مَنم‌مَنمیم‌ ؛ ولی‌به‌هارتُ‌پورتمون‌ نگاه‌کن‌ ؛ آقای ِ اما
یه‌پیر‌غلامی‌بود ؛ هر‌بار‌که‌میخواست‌روضه‌حضرت‌زهرا‌(س) بخونه‌ ؛ خطاب‌به‌امام‌حسین‌میگفت : آقا‌جان‌ ؛ دل ِ ماهم‌مثل‌چادر‌مادرتون‌سوخته‌ ؛ هوای‌دلامونُ‌داشته‌باش‌ خلاصه‌که‌ ؛ آقای‌امام‌حسین‌‌ ؛ خودت‌میدونی‌دیگه‌ ..
هدایت شده از  دخترِ شرقي .
غمم با فشار زیادی به سمتِ گین شدن میره <<<