࿐᪥•❣﷽❣•᪥࿐
🌺 #حدیث_روز
✍امام حسین (علیه السلام)⇩ :
🍃إِنَّ أَجْوَدَ النَّاسِ مَنْ أَعْطَی مَنْ لَا یرْجُو
🌺←بخشنده ترین→ مردم کسی است که به آنکه به او چشم ↫امید نبسته "بخشش" کند.
📚کشف_الغمه_جلد2_صفحه242
┅═❈🍃🌸🍃❈═┅
#تنهامسیرخراسانرضوی
@Tanha_masir_Razavi_Kh
#ایران_زیبا
باغرود
منطقه و شهرکی سرسبز در ۱۲ کیلومتری حومه شمال شهر نیشابور استان خراسان رضوی
•••═❈🍃🌸🍃❈═•••
#تنهامسیرخراسانرضوی
@Tanha_masir_Razavi_Kh
100 روز همه چیز رو به بهبود و ثبات بود.
ارز روی همان قیمت نوسان با ثبات داشت
اما چه شد که تا اروپا و آمریکا در #مذاکرات_وین شکست خوردند و رفتند زیر فشار، یهو دلار ۳۰۰۰ تومن افزایش یافت؟؟
جای شک دارد یا نه؟!
•••═❈🍃🌸🍃❈═•••
#تنهامسیرخراسانرضوی
@Tanha_masir_Razavi_Kh
#تلنگر
روز حسابدارو به همه رفقایی کہ
حساب و کتاب اعمـال روزانهشون
رو دارن تبریک میگم...:)
اگه اینجوری👆 اهل حساب کتاب هستیم،
👏روز حسابدار بر ما مبـــارک👌
#محاسبهنفس
#روز_حسابدار📊
┅═❈🍃🌸🍃❈═┅
#تنهامسیرخراسانرضوی
@Tanha_masir_Razavi_Kh
سروران عزیز تنها مسیری خراسان رضوی عرض سلام و ادب 💐
برای ارتقاء هرچه بیشتر سطح کانال نیازمند همراهی شما عزیزان هستیم☺️
لطفا نظرات، انتقادات و پیشنهادات خودتون رو با ما در میون بگذارید🧐🔎
ان شاءالله همراهی بفرمایید و خادمینتون رو در بهترسازی روند کانال یاری کنید 🤲
اما یادتون نره دوستانتون رو هم به کانال ما دعوت کنیدا😉
به نظرتون چطوره که یه روز رو مختص شما عزیزان قرار بدیم و از مطالب شما دوستان استفاده کنیم 👉نظرتون رو بفرمایید
💖تنها مسیری های استان خراسان رضوی
⤴️⤴️⤴️ ﷽ #سه_دقیقه_در_قیامت #قسمت_چهاردهم 💠 جانبازی در رکاب مولا 📆 سال ۱۳۸۸ توفیق شد که در اوا
⤴️⤴️⤴️
﷽
#سه_دقیقه_در_قیامت
#قسمت_پانزدهم
💠 شهید و شهادت
💯 در این سفر کوتاه بقیامت نگاه من به شهید و شهادت تغییر کرد. علت آن هم چند ماجرا بود:
یکی از معلمین و مربیان شهر ما در مسجد محله ما تلاش فوق العاده ای داشت که بچه ها را جذب مسجد و هیئت کند. او خالصانه فعالیت می کرد و در مسجدی شدن ما هم خیلی تأثیر داشت.
🚦این مرد خدا یکبار که با ماشین در حرکت بود از چراغ قرمز عبور کرد و سانحه ای شدید رخ داد و ایشان مرحوم شد.
🧐 من این بنده خدا را دیدم که در میان شهدا و هم درجه آنها بود! توانستم با او صحبت کنم. ایشان بخاطر اعمال خوبی که در مسجد و محل داشت و رعایت دستورات دین به مقام شهدا دست یافته بود. اما سوالی که در ذهن من بود تصادف او و عدم رعایت قانون و مرگش بود.
👤 ایشان به من گفت: من در پشت فرمان ماشین سکته کردم و از دنیا رفتم و سپس با ماشین مقابل بر خورد کردم. هیچ چیزی از صحنه تصادف دست من نبود.
⏺ در جایی دیگر یکی از دوستان پدرم که اوایل جنگ شهید شده بود و در گلزار شهدای شهرمان بخاک سپرده شده بود را دیدم. اما او خیلی گرفتار بود و اصلا در رتبه شهدا قرار نداشت! تعجب کردم. تشییع او را بیاد داشتم که در تابوت شهدا بود و ... اما چرا؟!
⚠️ خودش گفت: من برای جهاد به جبهه نرفتم من به دنبال کار کاسبی و خرید و فروش بودم که برای خرید جنس به مناطق مرزی رفتم که آنجا بمباران شد. بدن ما با شهدای رزمنده به شهر منتقل شد و فکر کردند من رزمنده ام و...
اما مهم ترین مطلبی که از شهدا دیدم مربوط به یکی از همسایگان ما بود. خوب بیاد داشتم که در دوره دبستان بیشتر شبها در مسجد محل، کلاس و جلسه قرآن و یا هیئت داشتیم. آخر شب وقتی به سمت منزل می آمدیم از یک کوچه باریک و تاریک عبور می کردیم. از همان بچگی شیطنت داشتم. با برخی بچه ها زنگ خانه مردم را میزدیم و سریع فرار میکردیم!
🌃 یک شب من دیرتر از بقیه دوستانم از مسجد راه افتادم. وسط همان کوچه بودم که دیدم رفقای من که زودتر از کوچه رد شدند یک چسب را به زنگ یک خانه چسبانیدند! صدای زنگ قطع نمیشد. یکباره پسر صاحبخانه که از بسیجیان مسجد محل بود بیرون آمد. چسب را از روی زنگ جدا کرد و نگاهش به من افتاد.
👂او شنیده بود که من قبلا از این کارها کرده ام، برای همین جلو آمد و مچ دستم را گرفت و گفت : باید به پدرت بگم چیکار میکنی! هرچی اصرار کردم که من نبودم و... بی فایده بود. او مرا به مقابل منزلمان برد و پدرم را صدا زد. آن شب همسایه ما عروسی داشت توی خیابان و جلو منزل ما شلوغ بود. پدرم وقتی این مطلب را شنید خیلی عصبانی شد و جلوی چشم همه حسابی مرا کتک زد. این جوان بسیجی که در اینجا قضاوت اشتباهی داشت چند سال بعد و در روزهای پایانی دفاع مقدس به شهادت رسید. این ماجرا و کتک خوردن به ناحق من در نامه اعمال نوشته شده بود. به جوان پشت میز گفتم: من چطور باید حقم را از آن شهید بگیرم؟ او در مورد من خیلی زود قضاوت کرد. او گفت: لازم نیست که آن شهید به اینجا بیاید. من اجازه دارم آنقدر از گناهان تو ببخشم تا از آن شهید راضی شوی.
بعد یکباره دیدم که صفحات نامه اعمال من ورق خورد! گناهان هر صفحه پاک می شد و اعمال خوب آن باقی می ماند.
😇 خیلی خوشحال شدم. ذوق زده بودم. حدود یکی دو سال از اعمال من اینطور طی شد. جوان پشت میز گفت: راضی شدی؟ گفتم : بله؛ عالیه!
🙁 البته بعدها پشیمان شدم. چرا نگذاشتم تمام اعمال بدم را پاک کند؟!
اما باز بد نبود همان لحظه دیدم آن شهید آمد و سلام و روبوسی کرد. خیلی از دیدنش خوشحال شدم. گفت با اینکه لازم نبود اما گفتم بیایم و از شما حلالیت بطلبم. هر چند شما هم بخاطر کارهای گذشته در آن ماجرا بی تقصیر نبودی.
♢ ادامه دارد...
📚 #کتاب_خوانی
┅═❈🍃🌸🍃❈═┅
#تنهامسیرخراسانرضوی
@Tanha_masir_Razavi_Kh
📝 داستان کوتاه پنداموز
✅ تو گناه را ترک کن، خدا تربیتت می کند
🔹شیخ رجبعلی خیاط می گوید:
«در ایّام جوانی دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته مَنْ شد و سرانجام در خانه ای خلوت مرا به دام انداخت، با خود گفتم: «رجبعلی! خدا می تواند تو را خیلی امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام آماده و لذّت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن.
سپس به خداوند عرضه داشتم:
✨ «خدایا! من این گناه را برای تو ترک می کنم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن!»
✅ آن گاه یوسف گونه پا به فرار می گذارد و نتیجه این ترک گناه، باز شدن دیده برزخی او می شود؛ به گونه ای که آنچه را که دیگران نمی دیدند و نمی شنیدند، می بیند و می شنود و برخی اسرار برای او کشف می شود
📚کیمیای محبت، دار الحدیث،ص79
┅═❈🍃🌸🍃❈═┅
#تنهامسیرخراسانرضوی
@Tanha_masir_Razavi_Kh
سلام شبتون بخیر. 😊🌹
درس بعدی از مبحث #افزایش_ظرفیت_روحی رو تقدیم شما عزیزان میکنیم 🍃
💖تنها مسیری های استان خراسان رضوی
#افزایش_ظرفیت_روحی 109 🔶 ادب یعنی "احساسات کنترل شده". اما آیا واقعا این خوبه که انسان احساسات خو
#افزایش_ظرفیت_روحی 110
❇️ دایره کنترل احساسات خیلی زیاد هست. مثلا میفرماید سینه مومن مخزن اسرارش هست.
✔️ در واقع خدا یه سری مطالب رو طی اتفاقات زندگی به ما میگه "فقط برای اینکه به کسی نگیم!"
آقا قرار نیست که هرچی از هرکی فهمیدی زود بری به بقیه بگی!!!
🔶این موضوع در خانواده و فامیل و جاهای مختلف برای انسان پیش میاد تا بتونه خودش رو کنترل کنه و بزرگ بشه...
🔹یا در روایات هست که اگه انسان بیمار بشه و آه و ناله نکنه خدا چقدر بهش ثواب میده...
•••═❈🍃🌸🍃❈═•••
#تنهامسیرخراسانرضوی
@Tanha_masir_Razavi_Kh