💖تنها مسیری های استان خراسان رضوی
#تمرین_صبر 11 تنها نگرانیِ آدم صبورهنگامِ عصبانیتِ کسی؛ آتیشیه که اون به پا کرده...🔥 او نه تن
#تمرین_صبر 12
اساسی ترین راهکار صبوری اینه که ؛
جلوی خواهشهای دلت بایستی👉
نفس زمانی ضعیف میشه ؛ که جلوش بایستی و باهاش بجنگی !
وقتی جرات کنی جلوی خودت بایستی...
وقتی افسار نفستو بدست بگیری...
صبوری، برات آسون میشه...
و این تمام رمزِ صبوریه...💯
#صبر
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
☔️
پرسیدند: فرق کریم با جواد چیست؟
فرمودند: شخص #کریم همین که چیزی از او درخواست کنید به شما عنایت میکند.
ولی شخص #جواد به دنبال نیازمند میگردد تا به او عطا کند.
#میلادامامجوادعلیهالسلام
#میلادحضرتعلیاصغر
5.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دستورهای_طلایی✨
🛑دستور العملی از امام جواد علیه السلام برای موفقیت در دنیا و آخرت👌
🎙حجت الاسلام حسینی قمی
#میلاد_امام_جواد
7.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹من خواهش میکنم و تقاضا میکنم از شماها که یک خرده امکانات ازدواج را آسان کنید. پدر و مادرها سختگیری میکنند؛ هیچ سختگیری لازم نیست
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
🔰 بازخوانی|زندگیِ کمنظیرِ امام جواد (علیه السلام)
«زندگى امام جواد در میان ائمه، تقریباً یک زندگى منحصر به فرد و کمنظیرى است، اگر نگوییم بىنظیر؛ براى اینکه این بزرگوار با اینکه دوران امامتشان کوتاه نبود - یعنى هفده سال تقریباً دوران امامت این بزرگوار بود - اما بیستوپنج سال بیشتر عمر نکردند... این دوران بیستوپنج سالهى زندگى، دوران مبارزه است... دود هشت سالش بود حضرت که پدرش در طوس به شهادت رسید و بار سنگین امامت به همهى معانیش افتاد رو دوش این نوجوان و هفده سال مبارزه کرد.» ۱۳۶۴/۰۵/۲۶
#میلاد_امام_جواد
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
هدایت شده از تنها مسیری های استان کرمان
10.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 کارهای خوب بیموقع قبول نیست!
👈🏻 بعضی از کارهای خوب رو شیطان بهت پیشنهاد میده انجام بدی!
👈 متن کلیپ
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیراستانکرمان⇩
@Tanhamasirkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺لطفا اینو به باباها بگین...
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
هدایت شده از تنها مسیری های استان کرمان
#روایت_کرمان
✨ گیسوی تو، نشانه است!
💠زن از ماشین پیاده شد جمعیت را کنار زدو هراسان به سمت نگهبانی بیمارستان دوید چادرش روی شانههایش افتاده بود.
تارهای نامرتب و پریشان موهایش از لابهلای روسری روی گونهاش ریخته بود ریخته بودند.لبهایش از ترس سفید شده بود به نگهبان که رسید پاهایش دیگر جان نداشت دستش را روی شیشه نگهبانی تکیه داد و هراسان گفت محسن ابراهیمی "گفتن آوردنش اینجا، زندهست؟"
و بعد طوری که انگار خودش تحمل شنیدن جواب همچین سوالی را ندارد سرش را گذاشت روی شیشه و بهزور بدن بیجانش را نگه داشت.نگهبان همانطورکه سریع داشت دفتر اسامی را نگاه میکرد گفت:" پسرته خواهر؟"و زن بدون اینکه صدایش نای بیرون آمدن داشته باشد جواب داد:" تورو امام زمان نگو مرده" نگهبان صفحه را ورق زد و گفت:" خواهرم آروم باش توکلت به خدا باشه اسمش تو لیست من نیست برو توی اورژانس و بگرد ببین پیداش میکنی؟". زن بعد از کلی التماس از گیت نگهبانی رد شد و به اورژانس رسید. ناله و فریاد بابوی خون درهم آمیخته شده بود راهروی اورژانس پر بود از مجروحان و مصدومان که بعضیهاشان از هوش رفته بودند.
اولی محسن نبود، دومی هم که پرستار داشت سرش را باند پیچی میکرد جوانی سی و چند ساله بود انگار،نه محسن شانزده سالهی او.
سومی هم بدن بیجانی بود که بر پارچهی رویشنوشته بودند: سردخانه. چشمش که به این کلمه افتاد ناگهان پایش از یاری کردن ایستاد کف زمین اورژانس نشست و به پایین روپوش پرستاری که بهسرعت داشت از کنارش میگذشت چنگ انداخت:" خانوم محسن ابراهیمی یه جوون شونزده ساله با موهای فرفری سیاه اینجا نیاوردن؟" پرستار به سرم توی دستش اشاره کرد:" من کار دارم، خانم جون پاشو اینجا آلودهست پاشو بشین روی صندلی باید از پذیرش بپرسی یا خودت یکییکی اتاق ها رو نگاه کنی.
😥زن هر چه توان داشت رویهم گذاشت برای ایستادن. شروع کرد به گشتن تمام اتاق ها،اتاق اول، اتاق دوم....
چپ،راست و هر چه بیشتر به انتهای سالن نزدیک میشد دلش بیشتر راضی میشد که محسن را هر قدر مجروح و زخمی در همین اتاق ها بیابد.
آخرین اتاق آخرین امید او بود و بعد از آن دیگر باید برای شناسایی محسن به سردخانه میرفت، زیر لب زمزمه کرد یا فاطمه زهرا تو رابه آبروی حاج قاسم قسم و بعد به سراغ تخت آخر اتاق آخر رفت زنی سالخورده و زخمی روی آن خوابیده بود و ناله میکرد.
جهان روی سرش آوار شد، یادش آمد که صبح محسن را بخاطر به هم ریختگی اتاقش کلی دعوا کرده بود. صورت زیبای محسن جلوی چشمش آمد که با خنده گفته بود:" مراسم حاج قاسم که تموم شه، سرمون خلوت میشه میام خونه کامل اتاقمو تروتمیز میکنم"
در دلش تمام دعاهایی که برای عاقبت به خیری محسن کرده بود مرور کرد سرش گیج رفت چشمهایش تار شد:" خدایا من تحمل این غم و دوری بزرگ رو ندارم".
بیرمق با لبهایی لرزان از زنی پرسید:" سردخانه کجاست؟" و قبلاز آنکه جملهاش تمام شود پرستاری که داشت از اتاق CPR بیرون میآمد بلند فریاد زد:" پسر نوجوونه برگشت دکتر میگه منتقل شه آی سی یو"
از لابهلای درِ باز شدهی اتاق و رفتوآمد دکترها و پرستاران موهای مشکی محسن را دید و فرفری گیسویی را که تمام حالاتش را حفظ بود. جلوتر رفت دلِ از دست رفتهاش را لای آن موها دوباره یافت و با صدای بوق مانیتوری که داشت حیات محسن را نشان میداد آرام گرفت...
_________________
📌کانال #تنهامسیرکرمان ، روایتی متفاوت را برای شما دارد
✉️دوستان خود را به این کانال دعوت کنید👇
🔗https://eitaa.com/Tanhamasirkerman
࿐᪥•💞﷽💞•᪥࿐
🌞 #حدیث_روز
🍀 پیامبر اکرم «صلّی الله عليه وآله»⇩:
💞عُنوانُ صَحیفَةِ المُؤمِنِ حُبُّ عَلیِّ بنِ ابیطالب علیهالسلام.
↫◄❣سرلوحة پروندة هر مؤمن (در روز قیامت) دوستی و محبت علی بن ابیطالب علیهالسلام است.
📚{مستدرکحاکم، ج٣،کنزالعمال، ج١١}
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
💖تنها مسیری های استان خراسان رضوی
#تمرین_صبر 12 اساسی ترین راهکار صبوری اینه که ؛ جلوی خواهشهای دلت بایستی👉 نفس زمانی ضعیف میشه ؛ ک
#تمرین_صبر 13
گفتیم برای صبوری
تمرین کن جلوی خودت بایستی!
❌اما تو موفق نمیشی؛
مگر اینکه انرژی لازمِ اینکار رو، تأمین کنی!
انرژی اش فقط با دوچیز بدست میاد:
✨خود شناسی
✨خلوت با خدا
#مبارزه_با_نفس
#صبر
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر