eitaa logo
تنها مسیری های استان کرمان
2.3هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
8.5هزار ویدیو
48 فایل
جهت ارائه انتقاد، پیشنهاد و ارتباط با ادمین کانال👇 @YASNA8686 در این کانال مباحث کاربردی و تربیتی تشکیلات تنهامسیر آرامش ارائه خواهدشد 🌹☘🌹☘🌹 http://eitaa.com/joinchat/1367539744C38a905eac9
مشاهده در ایتا
دانلود
🌠 شب ۱۳ 🌷 عین پاکی... 🔹 بعد از تولد زینب و بی حرمتی ای که از طرف خانواده خودم بهم شده بود، علی همه رو بیرون کرد ... ⭕️ حتی اجازه نداد مادرم ازم مراقبت کنه! اصرارهای مادر علی هم فایده ای نداشت... 🔸خودش توی خونه ایستاد ... تک تک کارها رو به تنهایی انجام می داد ... مثل یه پرستار ... و گاهی کارگر دم دستم بود ... تا تکان می خوردم از خواب می پرید ... 🔸 اونقدر که از خودم خجالت می کشیدم ...😢 🔸اونقدر روش فشار بود که نشسته ... پشت میز کوچیک و ساده طلبگیش، خوابش می برد ... بعد از اینکه حالم خوب شد ... با اون حجم درس و کار ... بازم دست بردار نبود ... 🔹اون روز ... همون جا توی در ایستادم ... فقط نگاهش می کردم ... با اون دست های زخم و پوست کن شده داشت کهنه های زینب رو می شست ... دیگه دلم طاقت نیاورد ... 🔹همین طور که سر تشت نشسته بود... با چشم های پر اشک رفتم نشستم کنارش ... چشمش که بهم افتاد، لبخندش کور شد ... - چی شده؟ ... چرا گریه می کنی؟ ...🙄 🔹تا اینو گفت خم شدم و دست های خیسش رو بوسیدم ... خودش رو کشید کنار ... - چی کار می کنی هانیه؟ دست هام نجسه! 🔸 نمی تونستم جلوی اشک هام رو بگیرم ... مثل سیل از چشمم پایین می اومد ... - تو عین طهارتی علی ... عین طهارت ... هر چی بهت بخوره پاک میشه ... آب هم اگه نجس بشه توی دست تو پاک میشه ... 😭 🔸من گریه می کردم ... علی متحیر، سعی در آروم کردن من داشت... اما هیچ چیز حریف اشک های من نمی شد... ادامه دارد ..... ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
شب 14 "عشق تحصیل"😌 🔷 یه بار زینب، شش هفت ماهه بود، علی رفته بود بیرون، داشتم تند تند همه چیز رو تمییز می کردم که تا نیومدنش همه جا برق بزنه😍 🔸 نشستم روی زمین، پشت میز کوچیک چوبیش ...📚 چشمم که به کتاب هاش افتاد، یاد گذشته افتادم 😌 عشق کتاب و دفتر و گچ خوردن های پای تخته ... توی افکار خودم غرق شده بودم که یهو دیدم خم شده بالای سرم ... حسابی از دیدنش جا خوردم و ترسیدم ... چنان از جا پریدم که محکم سرم خورد توی صورتش !!! 🔸حالش که بهتر شد با خنده گفت ... عجب غرقی شده بودی... نیم ساعت بیشتر بالای سرت ایستاده بودم 😊 منم با دل شکسته ... همه داستان رو براش تعریف کردم... چهره اش رفت توی هم ... همین طور که زینب توی بغلش بود و داشت باهاش بازی می کرد ... یه نیم نگاهی بهم انداخت ... 🔸 چرا زودتر نگفتی؟ ... من فکر می کردم خودت درس رو ول کردی ...🙄 یهو حالتش جدی شد ... سکوت عمیقی کرد ... - می خوای بازم درس بخونی؟ ☺️ 🔸 از خوشحالی گریه ام گرفته بود ... باورم نمی شد ... یه لحظه به خودم اومدم ... - اما من بچه دارم ؛ زینب رو چی کارش کنم؟🙄 - نگران زینب نباش، اگه بخوای کمکت می کنم.👌🏼 🔸ایستاده توی در آشپزخونه، ماتم برد ... چیزهایی رو که می شنیدم باور نمی کردم ... گریه ام گرفته بود ... برگشتم توی آشپزخونه که علی اشکم رو نبینه ... 🔸 علی همون طور با زینب بازی می کرد و صدای خنده های زینب، کل خونه رو برداشته بود . 🔷خودش پیگیر کارهای من شد ... بعد از 3 سال ... پرونده ها رو هم که پدرم سوزونده بود ... کلی دوندگی کرد تا سوابقم رو از ته بایگانی آموزش و پرورش منطقه در آورد. مدرسه بزرگسالان ثبت نامم کرد ... 💢اما باد، خبرها رو به گوش پدرم رسوند ... هانیه داره برمی گرده مدرسه!!! ادامه دارد..... ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
📝 ؛ ـ از تهمت‌هایی که هفته‌ی پیش شنیدیم، ـ قضاوت‌هایی که ماه قبل بهمون رسید، ـ بلاها و مصائبی که سال قبل، گرفتارش بودیم؛ ✖️ الآن ... آره همین الآن ... چی مونده جز خاطره؟ 🔺 تموم دردها و داغی‌های امروزِ قلب ما هم، چند وقت دیگه ؛ فقط یه خاطره‌اَند! باید تمرین کنیم تا باور کنیم؛ ! اونوقت راحت‌تر با اون رویِ اخموی زندگی‌مون، کنار میایم! 🌛 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•┄✮بِـسْـم‌‌ِاللّٰه‌ِالࢪَّحمن‌ِالࢪَّحیمْ✮┄• ســـــــــــلااام وزیـــباتــرین درودهـــا محضر مبارک شما خوبان☺️🌺 صبــــح زیبای اول هفته‌تون سراســرآرزوهــای زیبـــا و درگـــــیر آرامش الهی سپاس هســـــت وجــــودتون 🌸✨🌸✨🌸✨ | واسْمَع دُعائے اِذا دَعوتُڪ | 🌙شعـــبان ماهِ زمزمه هاےِ یواشڪےِ با خداست. میگویم " بشـنــو " و طـــُ چنان گوش میسپاری که گویی فقط مــرا داری... 🌸ماه آشتــی کنان ، ماه عشـــق و رحمتـــ خداوندی مبـــارک🌸 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
4_6030397476748396774.mp3
8.36M
💬 قرائت دعای "عهــــد" 🌹«روز چهاردهم» 🗓شروع چله: ۱۴۰۰/۱۲/۰۱ ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
تنها مسیری های استان کرمان
‍ ‍ ـ࿆༆  بًسًمً اًلًلًهً اًلًرًحًمًنً اًلًرًحًـــیًمً ـ࿆༆  🔖روز سیزدهم چله ی #ترک_گناه + قرائت #
‍ ‍ ـ࿆༆  بًسًمً اًلًلًهً اًلًرًحًمًنً اًلًرًحًـــیًمً ـ࿆༆  🔖روز چهاردهم چله ی + قرائت سلام دوست خوبم.☺️ ❤️هوای دلت چطوره؟ آفتابی؟ ابری؟ بارونی؟ طوفانی؟ تو هر شرایطی که هستی ؛ مطمئن باش یکی تکیه گاهته که اسمش خداست، و هیچ وقت تنهات نمیذاره💞 👈از این روزهای پربرکت واسه نزدیک شدنت به خدا استفاده کن. 🔆امروز دو تا برنامه داریم 🔰 برنامه اصلیمون دیدن نعمتهای خداست..✅ ریز و درشتاش.. از سلامتی گرفته تا وجود عزیزانمون... داشتن فهم و درک و همه اون چیزهایی که باعث شدن تا ما به اینجا برسیم❗️ اگر این نعمتها نبودن حال ما چطور بود❓ بابت هرکدومش یه تشکر ویژه و حسابی کنیم..✅👌 🔰برنامه دوم ما صبر هست 😊 💠میدونم سخته هر روز شیطون😈میاد و پیشنهادهای جالبی میده❌ 💠ولی توصبر کن⏳ که صبرِ بر گناه آدم رو با خدا رفیق میکنه😊 💠مگه دوستی خدا رو نمیخوای😌 پس چشاتو رو گناه ببند سرافراز باشی....✌️ ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
✅ شعبان؛ فصل مناجات با خدا ✍️ : وارد شدیم؛ ماه عبادت، ماه توسل، ماه مناجات؛ و اسمع دعائی إذا دعوتُک، و اسمع ندائی إذا نادیتک؛ ✨فصل مناجات با خدای متعال، فصل مرتبط کردن این دل‌های پاک با معدن عظمت، با معدن نور؛ این را قدر باید دانست. 92/3/22 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
بله این موضوع هم هست.
خدا رو شکر بالاخره از یکی از آقایون عزیز عضو کانال صدایی بلند شد😊 معمولا آقایون زیاد در این مسائل صحبت نمیکنند و بیشتر علاقه دارن شنونده باشند.
30.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عجب ترانه خوبی یکی از این بچه مذهبیها به نام سیدصادق آتشی خونده، واقعا دست مریزاد داره بابت اینکه با هوشمندی به تناقضات دمکراتیک غرب پرداخته و با عدم رنگ مذهبی به ویدیو باعث میشود کلیپ و ترانه اش برای قشر خاکستری قابل فهم تر باشد. به این میگن یک کار تمیز آفرین @Tanhamasirkerman