eitaa logo
🇱🇧تَنْهٰاتَرینْ‌هٰا🇵🇸
137 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
809 ویدیو
122 فایل
انسان تنها موجودیست که تنها به دنیا آیَد، تنها زندگی کُند و تنها از دنیا رَوَد. در این میان، تَن ها فقط تنهاترش کُنند... . « #یک_محمد_غریبه » شخصی: @yekmohammadeqaribeh لینک ناشناس: https://daigo.ir/secret/7904779880
مشاهده در ایتا
دانلود
غروبی زاید از زلفت که دل باشد غریب آنجا دیار
و گفت: هر چیزی را زکاتی‌ست و زکات عقل، اندوهِ طویل است... _ذکر فضیل عیاض_
درست است که ما اکنون نیز به قول مارکس، دو دنیا داریم در حال جدال؛ اما این دو دنیا حدودی بس وسیع‌تر از زمان او یافته و آن جدال، مشخصات بس پیچیده تری از جدال کارگر و کارفرما. دنیای ما دنیای مقابله‌ی فقرا و ثروتمندان است. در عرصه ی پهناور جهان، روزگار ما روزگار دو دنیاست؛ یکی در جهت ساختن و پرداختن و صادر کردن ماشین و دیگری در جهت مصرف کردن و فرسوده وارد کردن. آن یکی سازنده و دیگری مصرف کننده؛ و صحنه‌ی این جدال، بازار سراسر دنیا و سلاح هایش{است}. علاوه بر تانک و توپ و بمب افکن و موشک انداز که خود ساخته های آن دنیای غرب است «یونسکو، «اف - آ - او»، «سازمان ملل» «اکافه» و دیگر مؤسساتِ مثلاً بین المللی که ظاهراً همگانی و دنیایی است؛ اما در واقع امرِ گول‌زَنَکهای غربی‌ست که در لباسی تازه به استعمار آن دنیای دوم برود. به آمریکای جنوبی به آسیا، به افریقا. و اساس غربزدگی همه‌ی ملل غیر غربی در این جاست. بحث از نفی ماشین نیست؛ یا طرد آن. چنان که طرفداران «اوتوپی» در اوایل قرن نوزدهم میلادی گمان می‌کردند. هرگز! دنیا گیر شدن ماشین، جبر تاریخ است. بحث در طرز برخوردهاست با ماشین و تکنولوژی. بحث در این است که ما ملل در حال رشد- مردم ممالک دسته ی دوم که دیدید - سازنده‌ی ماشین نیستیم؛ اما به جبر اقتصاد و سیاست و آن مقابله‌ی دنیایی فقر و ثروت بایست مصرف کنندگان نجیب و سر به راهی باشیم برای ساخته‌های صنعت غرب یا دست بالا، تعمیر کنندگانی باشیم قانع و تسلیم و ارزان‌مزد برای آنچه از غرب می آید؛ و تنها همین یکی مستلزم آن است که خود را به انگاره ی ماشین درآوریم و حکومت هامان را و فرهنگهامان را و زندگی روزانه‌مان را. دیگران را رها کنیم به خودمان بپردازیم. حرف اصلی این دفتر در این است که ما نتوانسته‌ایم شخصیت فرهنگی_تاریخی خودمان را در قبال ماشین و هجوم جبری اش حفظ کنیم. بلکه مضمحل شده ایم. حرف در این است که ما نتوانسته ایم موقعیت سنجیده و حساب شده ای در قبال این هیولای قرون جدید بگیریم. حرف در این است که ما تا وقتی ماهیت و اساس و فلسفه‌ی تمدن غرب را در نیافته ایم و تنها به صورت و به ظاهر، ادای غرب را در می آوریم_ با مصرف کردن ماشین‌هایش_ درست مثل آن خریم که در پوست شیر رفت و دیدیم که چه به روزگارش آمد. اگر آن که ماشین را می‌سازد اکنون خود فریادش بلند است و خفقان را حس می‌کند، ما حتی از این که در زیّ خادم ماشین درآمده‌ایم ناله که نمی‌کنیم هیچ، پُز هم می‌دهیم. و خوش‌مزه این‌جاست که تازه وقتی هم ماشین را ساختیم، ماشین زده خواهیم شد! درست همچون غرب که فریادش از خودسری «تکنولوژی» و ماشین به هواست! پی‌نوشت: مطالب کتاب، برای سال ۱۳۴۰ می‌باشد.
🇱🇧تَنْهٰاتَرینْ‌هٰا🇵🇸
خداس... خدا... #موسیقی #اسحاق_انور
ای پریزادِ غزل! کی به غزل می‌آیی؟ شب من گم شده در کوچه‌ی بی‌خوابی‌ها خواب کن چشم مرا، ای نگهِ رویایی!...
4_6001126475762248303.mp3
5.31M
اما افسوس... اما افسوس... ... افسوس... دیدن تو، دیگه دیره...
ما خیالِ یارِ خود را، پیشِ خود بِنشانده‌ایم.
یک روز بایزید بسطامی، یکی را دید که می‌گریست؛ پرسید: چرا می‌گریی؟ گفت: دوستی داشتم، بِمُرد. گفت: ای نادان! چرا دوستی گیری که بمیرد؟!... - ذکر بایزید بسطامی-
کتاب بخاطر سورئال بودن داستان و جدایی اتفاقات از واقعیت، به دلم ننشست... کل داستان در حال فرار نوشته شده بود انگار... از در می‌زد از دروازه می‌اومد بیرون... بی سر و تهِ بی سر و ته... گفته بودم داستان خارجی نخونم، چون قبلا هم خونده بودم و معنا و مفهوم خاصی ازشون برداشت نکرده بودم جز پوچی و توقف... درسته که اکثرشون اینجوری نیستن ولی خب دیگه... فرهنگ و آموزه‌هاشون اینجوری اقتضا می‌کنه که به درک معنای درستی از زندگی نرسن و بدتر، روح انسان‌ها رو تخریب کنن... استثناهایی هم هستن مثل بینوایان، اما خیلی انگشت شمارن اینجور آثار... بگذریم... خدا نادر خان ابراهیمی رو قرین رحمت کنه که... واقعا کتاب‌هاش، زندگی رو یادِ آدم میدن... پرت و پلا نیستن حرفاش...