۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
چو بستی در به روی من به کوی صبر، رو کردم
چو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردم
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو ؟!
به خود باز آمدم نقش تو در خود جستجو کردم
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
خیالت ساده دل تر بود و با ما از تو یک رو تر
من اینها هر دو با آئینهی دل روبهرو کردم
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
فرود آ ای عزیزِ دل که من از نقش غیر تو
سرای دیده با اشک ندامت شستوشو کردم...
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
تو با اغیار پیش چشم من می در سبو کردی
من از بیم شماتت گریه پنهان در گلو کردم...
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
صفائی بود دیشب با خیالت خلوت ما را
ولی من باز پنهانی تو را هم آرزو کردم...
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
ازین پس شهریارا، ما و از مردم رمیدنها
که من پیوند خاطر با غزالی مشکمو کردم
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دنیا محل طرح دردهای شخصی نیست؛
به انسان میاندیشم... به باورِ عمیقِ دردِ انسان... انسان... "این شکسته چنگِ بیقانون"...
به خود باز میگردم... به سلولهای فکر و سیارههای رنج... کسی اینجا از چیزی خبر ندارد...
#انسان
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳