eitaa logo
کانال روضه دفتری مداح دلسوخته(ترنم نور)
1.5هزار دنبال‌کننده
63 عکس
80 ویدیو
49 فایل
لینک های کانال های مداح دلسوخته : کانال مداح اهل بیت (ع) حاج یوسف ارجونی http://eitaa.com/yousofarjone مولودی و عروسی @MadahanKhoorshed نوحه و روضه @Arsheyan_Eshgh روضه دفتری @Taranom_Noor ختم خوانی https://eitaa.com/joinchat/4272554106C86c6a6b80a
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️جهان را ماتم عظماست امشب ▪️عزای دختر موسی (ع) ست امشب ▪️نه تنها شهر قم ماتم گرفته ▪️زمین و آسمان را غم گرفته 🌹 امام رضا علیه السلام؛ من زارَها بِقُمَّ كَمَن زارَني ؛ هر كس (حضرت معصومه عليها السلام) را در قم زيارت كند ، چنان است كه مرا زيارت كرده است . 📗كامل الزيارات ، ص ۵۳۶ 🥀شهادت حضرت معصومه (س) تسلیت باد🥀 ◾️ ◼️ ⬛️ 🕯 ⬛️ ◼️ ◾️
┈•‌‌‌‌‌‌꧁بٰابُ༼﷽༽الْحَرَم꧂•┈ |⇦•پُر شده از گُل، گلشنِ منظومه ام... و توسل به حضرت معصومه سلام الله علیها _ استاد حاج عباس حیدرزاده •ೋ ●•┄༻↷◈↶༺┄•● حضرت معصومه سلامٌ عليك... پُر شده از گُل، گلشنِ منظومه ام من غلامِ حضرتِ معصومه ام *حضرت معصومه در شهر قم غريب بود، اين همه راه از مدينه به عشقِ برادر اومد، اما موفق به ديدنِ برادر نشد، دَمِ آخري صدا ميزد: رضاجان! رضاجان!... امشب مجلسِ عزايِ حضرتِ معصومه است، مگه ميشه مجلسِ عزاي خواهر باشه، برادر نياد؟ مگه ميشه امشب امام رضا نظر نداشته باشه...* برسانيد خبر را به برادر امشب كه بيايد به كفن كردن خواهر امشب * از مدينه حركت كرد بياد بره خراسان برادر رو ببينه، اما موفق به ديدنِ برادر نشد، اما مَردم من يه خواهر رو سراغ دارم راهش به برادر خيلي نزديك بود...* از حرم تا قتلگه زينب صدا ميزد: حسين دست و پا ميزد حسين، زينب صدا ميزد: حسين * همچين كه بي بي مي دَويد سمت قتلگاه، چادر مي رفت زيرِ پاش هي ميخورد زمين، هي بلند ميشد مي گفت: حسين!...* از تلِ زينبيه، زينب صدا ميزد: حسين! هر جا به هر بهانه، زینب صدا ميزد: حسين! *خوب شد حضرت معصومه نرسيد خراسان ببينه برادرش مثلِ مارگزيده به خودش ميپیچه، اما بي بي جان! عمه جانتون اومد بالايِ بلندي، نگاه كرد ديد شمر رويِ سينه ي حسينش نشسته، حسين....* از تلِ زينبيه، زينب صدا ميزد: حسين! با قامتی خمیده، زينب صدا ميزد: حسين! رنگش ز رخ پریده، زينب صدا ميزد: حسين! در زیر تازیانه، زينب صدا ميزد: حسين! * از لابه لاي دستاي شمر، يه مرتبه ابي عبدالله نگاهش افتاد ديد زينب آمده، ديگه صداش جوهره نداشت، ديگه دستاش حركت نداشت، با گردشِ چشم اشاره كرد برگرد زينب، خواهرم تو طاقت نداري ببيني...* آتش است اينجا نسوزي چون سپند يا برو يا چشم هايت را ببند با نگاهش حرف ها ميزد حسين پيشِ زينب دست و پا ميزد حسين * مردم قم برا حضرت معصومه گُل آوُردن، خيلي احترام كردن، وقتي وارد شهر قم شد گُل بارونش كردن...گفت: داداش!* در كوچه ها با حالِ بيمارم نبردن وقتي رسيدم سمتِ بازارم نبردن اين معجري كه رويِ سر دارم نبردن اي كاش مرغي را كسي بي پر نبيند جسمِ برادر را كسي بي سر نبيند هر كس كه بيند كاشكي خواهر نبيند *داداش من اومدم شمارو ببينم، ولي نديدم، ولي زينب اومد نگاه كرد، يه بدنِ بي سر، حسين....*
‍ 🍂🍁*روضه و توسل جانسوز _ ویژۀ شهادت اُختُ الرضا حضرت فاطمۀ معصمومه سلام الله علیها _ حاج حسین سازور*🍁🍂 ┄┅═══•••✾❀✾•••═══┅┄ ____ السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ يَا أُخْتَ الرضا يَا عَمَّةَ وَلِيِّ اللَّهِ يَا أُخْتَ وَلِيِّ اللَّهِ يَا بِنْتَ وَلِيِّ اللَّهِ اشْفَعِي لِي فِي الْجَنَّةِ. بریم کنارِ حرم فاطمۀ معصومه،امام صادق علیه السلام فرمود:هر کی میخواد ما اهل بیتُ زیارت کنه،قم فاطمۀ معصومه رو زیارت کنه ، خیلی مقام داره همه از درکش عاجزند،ای عمۀ بزرگوار امام زمان ... دیده بر راهم و با گریه کمی آرامم محتضر؛خسته؛از این بی کسیِ ایامم ازهمان کودکی ام روزیِ من هجران شد چهارده سال هم از وصل پدر ناکامم *چهارده سال بابامُ ندیدم ... براش خواستگار زیاد میومد،می فرمود تا بابام رو نبینم ....* از تو یک نامه فقط مانده برایم چه کنم؟ شده تسکین به همین نامه کمی آلامم چقدر خوب شد اینجا سروکارم افتاد میهمانِ قم و این سلسله خوش نامم *وقتی آمد وارد شهر قم شد بزرگان از علمایِ قم همه پا برهنه رفتن استقبالِ بی بی ... اونقدر براش گل آورده بودن گفتن عمۀ امام،خواهرِ امام ، دخترِ امامِ ...* چشمِ ناپاک نیفتاده سویِ محمل من فکر آوارگی زینبُ شهرِ شامم ... جز سلام،از همه یک بی ادبی نشنیدم سر بازار ندادست کسی دشنامم داغها دیدم اگر بی کس و تنها نشدم دست بسته سر هر کوچه تماشا نشدم عزتم را نشکستند خیالت راحت غیرتم را نشکستند خیالت راحت پر خاکی ننشسته به رویِ چادر من حرمتم را نشکستند خیالت راحت کسی از بام به پیشانی من سنگ نزد صورتم را نشکستند خیالت راحت مثلِ کوفه وسط خطبۀ من کف نزدند صحبتم را نشکستند خیالت راحت دست بر سینه مودب همه ره وا کردند شوکتم را نشکستند خیالت راحت *برا زینبم همین کارها رو کردن ...* با لگد باز نکردند درِ بیت النور خلوتم را نشکستند خیالت راحت قم کجا شام کجا غربتِ سادات کجا سرِ بر نیزه و دروازه ساعات کجا *حالا آگه میخوای خوب گریه کنی بسم الله ...* دخترِ فاطمه ! بازار! خدارحم کند چادرِ پاره و انظار خدا رحم کند ما که از کوچه فقط خاطرۀ بد داریم شود این حادثه تکرار خدارحم کند *سیدها به من اجازه میدن یکی دو جمله بگم ...* یک زن و قافله و خنده نامحرم ها بر اسیران گرفتار خدا رحم کند دست انداخت یکی پردۀ محمل را کند جلویِ چشم علمدار خدا رحم کند *با هزار خجالت ... با هزار سرافکندگی عرض میکنم ...* راهشان از گذر برده فروشان افتاد اینهمه چشم خریدار خدا رحم کند زینب از دور صدا زد نزنیدش با سنگ یک سر و اینهمه آزار خدا رحم کند *میون اون همه شلوغی چشمم افتاد به سر بریده صدا زد :* نیزه داران همه مستند نیفتی پایین حنجرت خوب نگه دار خدا رحم کند زنی از بام صدا زد که کدام است حسین نوبت من شده این بار خدا رحم کند ... حسین ...... شاعر : قاسم نعمتی *حالا روضه بخونم ... دلهاتون رو ببرم کنار حرم فاطمۀ معصومه سلام الله علیه ... بدنِ بی بی رو برداشتند میانِ تابوت ، همۀ قم و اطراف سیاه پوشه" آنقدر مردم برا تسلیت گل آوردند پیکر خانم میان تابوت بین گل ها غرق شد ... کنار قبر آوردند ، آی ... شنیدید اون شخص میگه دیدم دو تا سوار اومدن همه کنار رفتن اختیار از همه گرفته شد،این بدن رو میان خاک گذاشتند ... ای وای ای وای ... میگم بدنِ این فاطمه رو روز برداشتن ، بدن این خانم رو خوب تشیع کردن ... همه گل آورده بودن ... سلمان میگه در خانۀ علی باز شد ، دیدم یه بدنی رو غریبانه بیرون آوردن ... حسنین جلو جنازه ، مظلومِ عالم سر برهنه پا برهنه دنبالِ جنازه ... یه وقت شنیدن یه کسی صدا می زنه مادر ...مادر ... اُماه ... کیه داره جانسوز ناله میکنه ؟ دختر علیِ ... زینبِ ... اینجا دنبال تابوت مادر دوید ،اصلاً مثل اینکه دویدن شده سهم این خانم ... راوی میگه از خیمه ها یه زنی بیرون اومد دو دستشُ رو سر گذاشت فَنَادِی بِصَوْتٍ حَزِینٍ ....* یا حسین .....
شب جمعه حرم غوغاست انگار دوباره روضـه ها برپاست انگار پریشان حضرت زهراست انگار کنـارش زینب کبـــراسـت انگار «گلی گم کرده و میجوید او را» «به هر گل میرسد میبوید او را» لباس کهنــه را زهــــرا بیارد... به رگـهــای بریــده لب گـــذارد زبان گیرد ، ز دیده خون ببارد: «مسلمانان حسین مادر ندارد» گل نیلـــوفــــرِ پرپر حسینـــم سلام ای پیکر بی سر حسینم امیرِ هردو عالم لشکرت کو؟... گل لیــلا ، علیّ اکبــرت کـو؟... علمــدار سپاه ، آب آورت کو؟... سلیمانِ زمان ! انگشترت کو؟... «چرا بر تن حسینم سر نداری؟» «بمیــرم مـن مگر مادر نداری؟» خودم دیـدم پرت میســوخت مادر زمین خوردی،سرت میسوخت مادر تمام پیکـــرت میســوخت مادر بمیرم حنجرت میسوخت مادر هوا را دود میــدیدی حسینـــم سیاهی رفت چشمت نور عینم به خاک و خون کشیده شد سپاهت «الهــی شیعتــی...» گفتـی به آهـت شــــرر زد بر دل زینــب نگاهــت... دو چشمت بود سمت خیمه گاهت تنت از خون سر رنگیــن شد ای وای به ناگه سینه ات سنگین شد ای وای تنت را زخمی و بی حال دید و... میان قهـقـهــه خنجـر کشیـد و... صــدای گریه هایـم را شنیــد و... ســرت را روی زانویـم بریــد و... تمام قتلگــه دریای خــون شد ز مقتل قاتلت با سر بُرون شد تو را کشتند و لشگر بی حیا شد میـان خیمــه پای شمــر وا شــد ســرت با هلهلـه بر نیــزه ها شد به خاک کربلا جسمــت رها شـد «اگر کشتنــد چرا خاکـت نکـردند؟» «کفن بر جسم صد چاکت نکردند؟»
سلام ✨✨🍁✨✨🍁✨✨🍁 مانند شمعی از مصائب آب می شد زینب برای وضع او بی تاب می شد منظورم از این بیت صارت کالْخیال ست این آخری چون گوهری نایاب می شد همسایه ها کینه از او در دل گرفتند با آن که از شادی شان شاداب می شد از لکه های روی ماه آن روز گفتند : هم درد مادر گریه ی مهتاب می شد آتش به جان خانه می زد با چه رویی شخصی که اسماً جزوی از اصحاب می شد آتش به درب خانه زد، یعنی از آن روز آتش میان این جماعت باب می شد تا میخ بر جانش دخیل خود ببندد دیوار محکم بود و در اسباب می شد از داغ زهرا مرتضی با کار هایش آماده ی رفتن سوی محراب می شد علی اصغر یزدی
▪️🎤شهدا وصل به روضه زهرا س و کربلا 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 در خاطرات رزمنده ایی خوندم که میگفت : پشت یکی از سنگرهای جبهه حق علیه باطل رزمنده ایی که دوستم بود را دیدم در حال عملیات بودیم سر فرصتی منو بغلم کرد گفت فلانی به من الهام شده که در این عملیات به شهدا ملحق خواهم شد ازتو تقاضایی دارم گفتم جان بخواهی بهت میدم چی میخای گفت یک وصیت نامه بنویس دوخط بده به خانواده ام در حالی که اشک چشمانم را پر کرده بود گفتم این کاغذ و این خودکار بنویس هرچه میخواهی بنویس دیدم نوشت پدرم وصال یار نزدیک است از شما و مادرم میخواهم که مرا حلال کنید پدرم خواهشی دارم که قبر مرا بلند نسازید حتی الامکان خاکی باشه بعد نوشت شاید از من بپرسی چرا ؟ پدر نازنینم مگر نشنیدی زهرای مرضیه س قبرش مخفی هست من چگونه قبر داشته باشم و سنگ قبر داشته باشم دختر پیغمبر زهرا س قبرش مخفی از نظر باشه من از زهرا س خجالت میکشم میخام عرض کنم ای بفدای دل پاک شهدا ای بفدای اون طبع بلند شهیدان بزار تو حاشیه بگم آی هم سنگران شهید نکنه ماهم از شهدامون شرمسار گردیم نکنه فردای قیامت یقه ما را بگیرند چرا پشت به راه شهدا کردیم آری خجالت میکشید زهرا س قبر نداره فرمود علی جان اولا شب غسلم بده /شب کفنم کن /شب مرا بخاک بسپار علی جان تنم را بی صدا بدار تو درشب تسلی ده تو بر کلثوم و زینب عیجان یک وصیت باتو دارم حسینم را به دستن میسپارم مبادا شب حسین تشنه بخوابد مبادا در برش آبی نیابد علی جان هر شب وقتی حسینم میخوابه من کاسه ائی آب کنارش میزارم اگر نیمه شب تشنه شد آب را بنوشد ای جان عالم بقربان حسین کجا بودی کربلا وقتی حسینت بر زمین افتاد در آن هوای گرم لبش آنچنان خشک شد که گویی دو چوب خشک بهم بزنید صدا بلند میشه لب مولا هم اینجور شد هلال ابن نافع میگه دیدم صدا از لب حسین میاد یکی گفت استغاثه با خدا میکنه یکی گفت نفرین میکنه یکی گفت کاش میدونستیم که چه میگه من بلند شدم رفتم جلو دیدم میفرماید . ای مردم مگر این آب مهریهٔ مادرم نیست که از ما مضایقه کردید پس جرعه ایی به لب من مظلوم برسانید هلال میگه خیلی ناراحت شدم یه راست رفتم پیش فرمانده لشکر عمر سعد گفتم عمر : حسین عزیز پیغمبر هست آب بخوره میمیره آب هم نخوره میمیره پس بیا لعن ابدی برای خودت نخر دیدم سکوت اختیار کرده علامت رضایت دانستم کاسه ایی آب گرفتم به سمت قتله گاه رفتم دیدم شمر با بدن لرزان داره میاد گفت هلال کجا میخواهی بری گفتم مگر نشنیدی که پسرفاطمه ناله اش از تشنگی بلند بود دارم آب میبرم گفت برگرد دیگر به آب احتیاج نیست من اورا سیراب کردم دیدم بادی تندی وزیدن گرفت دامن شمر کنار رفت ببینم صدای ناله همسنگران شهدا و پدران و مادران شهید تاکجا بلند میشه دامن کنار رفت یک سری خونین در دست شمر گفتم این سر عزیز پیغمبر حسین است؟ گفت اری این حسینه گفتم نانحیب هیچ ازجدش و یا مادرش حیا نکردی اصلا چیزی مانع بریدن سر نشد گفت وقتی خنجر به گردن حسین نهادم چند مرغ دور و برم حاظر شدن هی مانع میشدن به دستام می افتادن یک ناله بگوشم اومد که میگفت غریب مادر حسین / مظلوم مادر حسین اگر کشتند چرا آبت ندادن خبر بر مادر و بابت ندادن اگر کشتند چرا خاکت نکردن کفن بر جسم صد چاکت نکردن اگر کشتند چرا مویت کشیدن چو گرگی پنجه بر مویت کشیدن تقدیم به شهدای عزیز🙏🙏🌹
┈•‌‌‌‌‌‌꧁بٰابُ༼﷽༽الْحَرَم꧂•┈ |⇦•هویدا میشود از اسرار... روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها ویژۀ ایام فاطمیه _ بانوای سید مجید بنی فاطمه ೋ ●•┄༻↷◈↶༺┄•● هویدا میشد از اسرار در عالم اگر شأنت نه عالم بلکه میکرد عرش را زیر و زبر شأنت خلایق را خدا در صبح محشر جمع خواهد کرد به قدر سوزنی پیدا شود آنجا مگر شأنت تو را والاترین مخلوق ها اُم ابیها خواند که اینگونه شود سنجیده بانو با پدر شأنت علی آمد به دنیا آینه دارت شود زهرا برابر باشد اینجا لا اقل با یک نفر شأنت برایم جمله ی لولاک هم حرف بزرگی نیست که آنجا هم بیان گشته است خیلی مختصر شأنت رسول الله اعمالش همه عین عبادت بود نشد حتی کمی با بوسه هایش بیشتر شأنت چگونه من هزاران بیت در مدح تو بنویسم خدا با آن خداییش سه آیه گفته در شأنت
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها ویژۀ ایام فاطمیه _با نوای حاج مجید بنی فاطمهೋ ●•┄༻↷◈↶༺┄•● *پیغمبر وارد خانه شد، دید حبیبۀ خدا فاطمه با یه دستش دستاس میگردونه، با یه دستش بچه اش رو بغل گرفته، صدا زد: عزیز دلم! دخترم! چرا به اسماء یا فضه نمیگی کمکت کنند، عرضه داشت: بابا! هر روز کارهای خونه رو ما تقسیم می کنیم، امروز نوبت نوبت منه، بی وفای است اگه بگم اونا کار کنند... هی پیغمبر نگاه کرد دستهای زهرا تاول زده در اثر آسیاب کردن گندم، دست دخترش رو گرفت آروم بوسید، خیلی گریه کرد آقا.... من میخوام امروز آروم آروم برات روضه بخونم،‌یا رسول الله! دست فاطمه رو یه خورده زخمی وخسته دیدی نتوستی جلوی خودت رو بگیری، گریه ات گرفت، کجایی ببینی نیمه های شب دست فاطمه برا قنوت بالا نمیاد؟... اما مادرِ من و شما غصه اش درد پهلو نیست، غمِ بازو نیست، صورتِ کبودش نیست، کشته شدن بچه اش نیست، میخوای بدونی دردِ فاطمه چیه؟* مرگ من از فشار در و دیوارِخانه نیست این غصه می‌کشد که غریب است شوهرم میمانم عاشقانه در این روزهای سخت باشی کنار من اگر این روزهای سخت حالا فقط به پیش تو بودن دلم خوش است در غربتم پس از پدر این روزهای سخت اجر رسالت است که دیگر برای ما حتی نمانده یک نفر این روزهای سخت زانو بغل نگیر عزیزم دلم گرفت ماتم نگیر اینقدر این روزهای سخت *علی جان! چرا زانوی غم بغل گرفتی؟...* بیرون که میروی دل من شور میزند این روزهای پر خطر، این روزهای سخت داری تو هم شبیه به من پیر میشوی نفرین روزگار بر این روزهای سخت *تو روضه بی بی خیلی باید مراقب شد، اگه بخوای روضۀ بی بی رو بخونی، تازه بعدِ در و دیوار شروع میشه، از همه ی عاشقا ونوکرا برای این بیت معذرت میخوام، صدا زد: علی جان!...* دستم شکسته، حیف به دردت نمیخورد بی فایده است این سپر این روزهای سخت *هرچه کردم نذارم ببرند تو رو مسجد، نشد، آخه اینقد غلاف به بازوم زدن... بچه ام رو کشتن فدا سرت، مجروح کردن فدا سرت، فقط تو اینجور زانو بغل نگیر علی جان...*
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها ویژۀ ایام فاطمیه _ با نوای حاج مجید بنی فاطمهೋ ●•┄༻↷◈↶༺┄•● *ببین فاطمه کارش به کجا رسیده، میخواد خبر از حالش بده، ببین چه حالی شده علی...* فردا غروب میروم آماده شو علی کم کم برای سخت ترین روزهای سخت دشواریِ تحملِ روزِ حسین را آسان نمی کند مگر این روزهای سخت *دیدی بچه میخواد بیاد بغل مادر چه جور هجوم میاره...* دیگر حسین را نتوانم به بر گرفت بلبل به ناتوانی من گریه می‌کند *بچه هام رو تو بغل بگیر علی جان...بعد در و دیوار دیگه زهرا نتوانست بچه هاشو بغل بگیره، میدونی کِی آخرین بار بچه هارو بغل گرفت؟ اون وقتی که علی داشت بدن رو کفن می‌کرد، صدا زد: بچه ها بیاید با مادرتون وداع کنید، یکی میگه: مادر! من حسنم، یکی میگه: مادر! من حسینم، یه وقت دیدن بندهای کفن باز شد دستای زهرا بیرون اومد؛ بچه هاش رو بغل گرفت...*