1⃣
🔴 بسم الله الرحمن الرحیم 🔴
۱۴۰۱/۵/۲۰
💠 نکاتی پیرامون خلوص 💠
📣 در زیارت عاشورا که حدیثی قدسی است به دو مطلب ، دوبار اشاره شده است
1⃣ نقطه "سلم":
👈 یا اَباعَبْدِاللَّهِ اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ اِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ
👈 اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ وَ وَلِیُّ لِمَنْ والاکُمْ وَ عَدُوُّ لِمَنْ عاداکُمْ
2⃣ قدم "صدق":
👈وَاَنْ یُثَبِّتَ لی عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ
👈 ثَبِّتْ لی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَ اَصْحابِ الْحُسَیْنِ الَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ
🔸ابتدا میگوییم قدم صادقانه با حسین در دنیا و آخرت
و بعد می گوییم قدم صادقانه با خدا در معیت حسین
🔶 اگر می خواهیم قدم صادقانه به نزد حسین در دنیا و آخرت برداریم باید خود را به نقطه ی «سلم » برسانیم و «انی سلم لمن سالمکم» در ما محقق شود و با دیگران در صلح و صفا و آشتی باشیم
مقام «سلم» در محضر خدا یعنی رسیدن به نقطه
«سلم»، دوستی و آشتی باعاشقان حسین(ع) و شیعیان علی(ع) که لازمه خلوص است
در واقع👇🏼
#اگر میخواهیم قلبمان برای خدا خالص شود و
#اگر می خواهیم به گرانبهاترین گنجینه ها دست یابیم و
#اگر می خواهیم چشمه های علم و حکمت از قلب به زبانمان جاری شود
#اگر میخواهیم مبلغ دین باشیم و
#اگر میخواهیم دعای مان مستجاب شود و به فرج برسیم
لازم است که ارتباط خود را با همه آنهایی که به زیر پرچم حسین(ع) هستند در مقام «سلم» بیاوریم یعنی با آنها در صلح و صفا و دوستی باشیم
⬅️حالا می فهمیم که گیر ما کجاست و علت این که هر چه تلاش می کنیم به خدا برسیم اما نمی رسیم چیست؟
🔹 علت این است که در معیت با حسین و کسانی که با حسین هستند نبوده و نیستیم
و همین هم علت پذیرفته نشدن ما به درگاه خداست
❌ متاسفانه ما نه تنها در صلح و دوستی با دیگران نیستیم گاهی اوقات حتی چشم دیدن بعضی ها را نداریم و با بعضی مشکل داریم و کینه آنها را تا پای مرگ به دل می گیریم و ....
❌واگر هم با دیگران دوست باشیم به خاطر منافع شخصی خودمان است. خدا خودش کمکمان کند لتعجیل الفرج ان شاءالله.
ومن الله التوفیق 🤲🏼
#صلوات_و_نشر_حداکثری_لتعجیل_الفرج_ان_شاءلله
2⃣
🔴 بسم الله الرحمن الرحیم🔴
۱۴۰۱/۵/۲۰
💠 نکاتی پیرامون خلوص 💠
📣 ما باید برای اینکه به خلوص برسیم خود را به نقطه «سلم» برسانیم و با دیگران در صلح و دوستی و صفا باشیم و با این کار روحمان را در آرامش و مسعد پرواز قرار بدهیم
و اما جسم ما که مرکب روح است باید درست کار کند تا زمینه مساعدی برای پرواز روح به وجود آید
♦️ امام صادق علیه السلام (در حدیث عنوان بصری) سه راهکار برای تندرستی جسم فرموده اند:
1⃣ تا اشتها نداریم غذا نخوریم غذایی که در بی اشتهایی میخوریم ما را احمق می کند
2⃣ تا گرسنه نشدیم سراغ غذا نرویم
3⃣ هرگاه خواستیم غذا بخوریم، مال حلال باشد و «بسم الله» بگوییم
پیامبر(ص) فرمودند:
# یک سوم معده جای آب
# یک سوم معده جای غذا و
#یک سوم جای نفس کشیدن است
🔸 وقتی که ما این موارد را رعایت کنیم جسم مان قاعده مند می شود و آنوقت رد پای شیطان را می فهمیم
و اجازه نمی دهیم بین ما و دیگران اختلاف بیفتد
ومن الله التوفییق 🤲🏼
#صلوات_و_نشر_حداکثری_لتعجیل_الفرج_ان_شاءلله
13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 تبیین ثمره حرکت حضرت زینب(س) بود
#عهد_جهاد #جهاد_تبیین
فضای مجازی و رسانه سازمان بسیج مداحان و هیآت مذهبی کشور
@basijmadahan_ir
4_5852960935957759713.mp3
3.91M
#سخنرانی
#خدا چرا زمین خورده ها رو دوست داره ؟!
#سیداحمددارستانی
#عهد_جهاد
#مداح_انقلابی
#هیات_انقلابی
#جهاد_تبیین
4_6050903926952166737.mp3
5.2M
🔊 سخنرانی
" آداب نوکری امام حسین علیه السلام "
🎤 حجت الاسلام و المسلمین دارستانی
#عهد_جهاد
#مداح_انقلابی
#هیات_انقلابی
#جهاد_تبیین
AUD-20220802-WA0017.mp3
9.34M
▫️ دارستانی
▫️تاثیر نگاه بر دل .
▫️هر چه دیده بیند دل کُند یاد ...❣
🌴🌸🌴🌸🌴🌸🌴
🌴🌸🌴🌸🌴🌸🌴
#عهد_جهاد
#مداح_انقلابی
#هیات_انقلابی
#جهاد_تبیین
روضه
برمشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا
بردلم ترسم بماند آرزوی کربلا
تشنه آب فراتم ای عجل مهلت بده
تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا
اربعین داره نزدیک میشه عاشقانت یواش یواش دارند ساکاشونو
می بندند
زوارهات دارند به طرف شما می آیند
خدا نکنه من از رفیغام جا بمونم آی کربلایی ها آی رفیغها خوشا به سعادتتون حسبن فاطمه دعوتت کردت اما آی زوار ها منو شما تو یک هیُت بودیم هرشب تو یک هیّت سینه زدیم وقتی رفتی بین ااحرمین
یاد من هم باش
تشنه آب فراتم ای اجل مهلت بده
تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا
یا صاحب الزمان قربون شال عزایت آقا جون
حتما این روز ها مهدی فاطمه با پای پیاده بین زوار ها به سمت کربلا میاد
حسین جان از اول محرم گفتم آقا می خوام اربعین کربلا باشم هرشب ناله زدم گفتم آقا میخوام اربعین کربلا باشم آقا جون اربعین داره نزدیک میشه اما من جا موندم
رفیقام یکی یکی دارند می رند کربلا
آی آرزو مندان کربلا آی کربلا رفته ها
آی زواران حسین
نمی دونم از کجا تا کربلا پیاده میروند
از نجف تا کربلا از بصره تا کربلا از میانه راه تا کربلا از هر کجا که میری در بین راه خادمای حسین به شما احترام کردند مهربونی کردند اسکانتان دادند با شیر داغ از شما پزیرایی کردند
آی زوار ها یه روزی هم زینب این راه را طی کرد آی بمیرم یه روزی هم از کربلا تا شام زینب این راه را چگونه طی نمود آیا چای و داغ دادند شربت و شیر دادند ؟ اسکانش دادند؟ آیا مهمان نوازی کردند؟
آی بمیرن با یتیمانش مهربونی نکردند مهمان نوازی نکردند آن روز فقط تازیانه بود کودکان که تنها پناهشان دامن عمه جانشان زینب بود
وای غریب زینب
🌷 امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) :
👌 هر گاه كسی به نماز می ايستد ، شيطان حسودانه به او می نگرد. زيرا كه می بيند رحمتِ خداوند او را فراگرفته است.
📚 بحارالانوار ، ج۸۲ ص۲۰۷
قسمت اول_روضه و توسل جانسوز _ دیرِ راهب و اسارت خاندان آل الله _حاج مهدی رسولی

از صبح دل تو دلش نیست ، یه خوابی دیده عیسی مسیح بهش گفته مهمون داری ... از صبح نشسته منتظر خدا این مهمون من کیه عیسیِ پیغمبر اینجور سفارششُ کرده ... کأنَّ یه کِشِشی تو این دلشِ .. یه هول و وَلایی تو این دلش ایجاد شده ... همینجور منتظر ساعات گذشت ، ظهر شد عصر شد ، نزدیک غروب از دور یهو دید یه سیاهی داره نزدیک میشه ، اومد بیرون با دقت نگاه کرد دید یه قافله ای داره میاد ... همینجور که قافله نزدیکتر میشد نگاه کرد دید این قافله حالاتش عجیب غریبه ... یه عده مرد جنگی ، از سر و وضعشونم معلومه لا اُبالی ... پشت سرشون هشتاد و خورده ای زن و بچه قد و نیم قد ... یه آقایی روی ناقۀ لنگ ... دستاشو بستن ... پاهاشو از زیر شکم ناقه ...
نگاه میکنه به چهرۀ این قافله، خدا این قافله عجب عجیب غریبِ ... نه به اون مردایِ جنگی ، نه به این زن و بچه ... اینا کی ان؟.. نکنه اینا همون مهمونایی ان که عیسی مسیح به من وعده داده .. یه نگاهی درستی کرد دید بالایِ نیزه یه تعداد سرُ زدن .. اما این زن و بچه همش نگاهشون به یه سر که بین اون یکی سَرا مثل خورشید داره نور میده ...
هی نگاه میکنه ، خدایا چقدر نورانیِ این رأس مبارک ... این همون مهمونیِ که عیسی به من وعدۀ اومدنشو داده .. ایستاد، آرام آرام آمدند
راهب بگو ببینم تو این دِیرت یه جا برا استراحت ما هست یا نه؟ گفت بفرمایید میتونید اینجا استراحت کنید، میگه آمدن خودشون چادر زدن و اسباب غذا ، یه عده ای زن و بچه ها رو هم جمع کردن پشت دِیر (کلیسا) زن و بچه ها کنار هم ، آروم آروم داره غروب میشه، هوا داره سرد میشه ، لباس نامرتب تن این بچه ها ...
دید تو این زن و بچه ها چشم همه شون به یه خانم .. انگار همه پروانۀ دور اون شمعند ... صدا میزنه بچه ها بیان جلوتر، بچه ها تو پناه این دیوار پناه بگیرید ، سرما کمتر اذیت کنه .. یکی میگفت عمه پاهام .. یکی میگفت عمع امروز یکم عقب افتادم بد زدن تو کمرم .. صدا میزد کلثوم، چند تاشونو تو بغل کن .. رباب چند تاشونوم تو بغل کن .. فضه نزار این بچه ها جدای از هم بشینن .. صدا زد اون نازدانه ام بیاد بغل خودم عمه ... عمه فدات بشه عمه ...
عمه .. بیزیم نَه خِیمه میز ، نه خَرگاهی میزوار
*عمه نه خیمه برامون مونده نه پناهگاهی*
دیدی قیزیم بیز اَسیریخ باش اُوسته الله ایمیزوار
*گفت دخترم ما اسیریم بالاسرمون خدا رو داریم*
دیدی بیور گورم عمه عَموم هایاندا قالیب
*گفت بگو ببینم عمه ، عموم کجا مونده؟*
دیدی قیزیم بوقوشون قولارین سو اُوسته سالیب
*گفت دخترم این لشگر به خاطر آب دست هاشو جدا کردن*
قیزیم ... یات دا ... عمه بیردَنه سوالیم وار ...
*بخواب دخترم ... بخواب ... عمع، یه سواله دیگه هم دارم*
عمه بیور بابام هاچان گَلَجاخ ...
*عمه بگو ببینم بابام کی میاد ؟..*
دیدی قیزیم بیزَ خرابه دَ قُناخ گَلَجَخ
*گفت دخترم برایِ خرابۀ ما مهمون میاد ...*
#دیر_راهب
ادامه ..⬇️
قسمت_پایانی روضه و توسل جانسوز _ دیرِ راهب و اسارت خاندان آل الله _حاج مهدی رسولی
با یه زحمتی بچه ها رو خواباند، بگذرم اومد جلو،به این نیزه دار گفت یه خواهشی ازت دارم.
_چیه؟ راهب چی میگی؟ گفت میتونم ازت خواهش کنم این سر امشب مهمون من باشه؟.. گفت اینجوری نمیشه، باید پولی بدی عطایی بدی . زری داد و سرُ از بالایِ نیزه پایین آورد .. شاید بی بی هی زیر لب داره میگه راهب میدونی قیمت اون سر چی بود؟..
راهب اون سر تو بغل زهرا بزرگ شده .. راهب قیمت اون سر رو این دختر فقط میدونه .. از اینجا به بعد رو ابن شهر آشوب در مناقبش نقل میکنه منم نقل میکنم، سرُ آورد با احترام در رو بست خدایا این سر کیه اینجوری دل منو میلرزونه ؟..
بگو راهب سر چیه؟.. یه اسم از کربلاش میاد دل ما میلرزه.. اما اینجا دید داره هاتفی صدا میزنه طوبی لَک .. طوبی لَک .. خوش به سعادتت .. خوش به سعادتت ..
خدایا چه خبره؟.. کیه این هاتف؟ .. دید نه، این سر عجیب غریبه، هی صدا زد با من حرف بزن، یه ذره با من حرف بزن ، دید نمیشه یهو صدا زد یا ربّ بِحَق عیسی تَأمُرُ هذا الرأس بتَکَلُّم مِنّی .. به این سر امر کن با من حرف بزنه .. یهو دید لبا داره به هم میخوره ..
الهی فدایِ اون لبای خونیت
آره این شده جوابِ مهربونیت ..
میگه گوشامو جلو بردم بینم چی میگه صدا اومد راهب میخوای چی بشنوی؟ صدا زد شما کی هستی ؟ خودتو به من معرفی کن، میگه دید دوباره لبا داره به هم میخوره،میخوای منو بشناسی؟ ..
أنا ابنُ محمدٍ المصطفی ... أنا ابنُ علیٍ المرتضی ... أنا ابنُ فاطمةِ الزهراء ... من میگما، شاید یهو صدایِ مادرش ..
راهب داره گوش میده، یهو دید لبا داره بازم به هم میخوره، صدا داره میاد راهب : انا المَظلوم ... انا الغَریب ... انا العَطشان ... قربونت بشم اینطوری نگو جگرِ راهب خون شد .... دیگه نتونست تحمل کنه خم شد وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ ... جایِ رقیه خالی .. جای رباب خالی .. جای سکینه خالی ... جای زینب خالی ... صورت رو صورت ابی عبدالله گذاشت ... راهب میدونی این صورت رو صورت کیا نشسته ... آقا چرا محاسنت خونیِ ... راهب ، اون خون ، خونه علی اکبرشِ ... هم غلام سیاه جُونِشِ ... هم خونه دونه دونه شهداشه ... از همه مهم تر خونه علی اصغرشِ ... آقا چرا محاسنت خاکستری شده ... ای داد ...
بابا ... بابا ...
از رو نیز نگام میکردی یادته
من تو رو نگاه می کردم یادته
پای نیزه تن سیلی خوردم یادته
من همش زمین میخوردم یادته ....
حسین ......
🏴