eitaa logo
دبستان غیردولتی ترنم موعود
233 دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
31 فایل
✨کانال دبستان ترنم موعود✨ •شماره تماس مدرسه: ۰۴۴۳۳۴۵۵۲۵۱ •زهرا دانشور: ۰۹۱۴۱۸۷۴۵۸۶ •لیلا دانشور: ۰۹۱۴۴۴۰۸۸۴۲ •فاطمه ساعدی: ۰۹۳۵۴۱۴۳۷۸۵ زهره فولادی : ۰۹۱۴۹۳۷۳۵۴۸ نسرین فرهادی : ۰۹۱۴۹۴۰۹۶۴۸
مشاهده در ایتا
دانلود
16.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 چیکار کنیم تو جامعه امروز که هجوم به سمت دین زیاده، هم خودمون و هم فرزندانمون از مسیر مکتب امام حسین علیه السلام، خارج نشیم. 💥💥 برای استفاده از این مباحث به کانال ایتا بپیوندید https://eitaa.com/tarbiat_bonyadii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◀️ یازدهمین سوگواره احلی من العسل همزمان با سراسر کشور در استان آذربایجان غربی برگزار می شود مراسم ارومیه : زمان : دوشنبه ۲ مردادماه ۱۴۰۲ ساعت ۹ صبح مکان: مصلای بزرگ امام خمبنی (ره)
18.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃تربیت از کجا شروع میشه؟ 🍃 اگه بخواهیم تربیت درستی اتفاق بیفته باید از کجا شروع کنیم؟ 👆👆این کلیپ هم از پست هاییه که پارسال ضبط شد👌 . . ________ با انتشار این پست در آگاهی والدین سهیم باشید https://eitaa.com/tarbiat_bonyadii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨یکی از مهمترین درس های تربیتی که از شجاعت بچه های خردسال و نوجوان ها و رجز خوانی هاشون میشه یادگرفت رو تو این پست با هم می‌ شنویم ✨ ‌ 🍃 پست رو ببینید و برای دوستانتون ارسال کنید. 🍃🍃🍃🍃 ‌‌تربیت بنیادی👇 🆔eitaa.com/tarbiat_bonyadii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 مثل هرشب رفته بودم هییت مسجد محل بعد اومدم.. خوونه زانوهام درد میکردند. درااز کشیدم.. زانوهامو مالیدم ... یک متکا گذاشتم لای پاهام.. حال بلند شدن اصلا نداشتم... .ساعت ۱۱ شب. هیچ کسی دور و برم نبود تنها بودم.. تنهاااااایی عجیب با کمی ترس. همه جا تاریک و تنها یک مهتابی اشپزخانه نورمیداد.. این روزها روضه که میرم تنهااااام.. فقط یک تسبیح دستمه. و دهانی که تندتند ریز ریز بازو بست میشه وذکر پشت ذکررر زهرا خانوم هم تنهااااست.. زهره خانوم هم تنهاااست.. یادش بخیر.. شبهای محرم میامدم مسجدمحل ..بعد چهل اخترون... بدو بدووو لباس محمد مهدی رو بده.لباس محمدجواد..مرتب کن...میگم این و نپووش انسیه... نرگس روسری ت کجه چرا .... درست کن.. _صدای دختر زهرا خانوم تو حیاط می پیچید. خاله مامانم میگه پ چراا نمیایی.. همه جاها رو گرفتن بدو خاله.. ـ چارتا بچه قد ونیم قد دست به دست دنبالت.. و اخرین نفر خودم بودم که کش چادرمو درست میکردم و یک نگاه به اینه مینداختم و لبخندی از رضایت... یادش بخیر می رفتیم سرصف نذری جمعیت فشار میاورد یه طرف چادرتو سفت با دندون میگرفتی ودست تو دست بچه ها. و مواظب که گم نشند... صدای طبل ها پشت سرهم زده میشد.. زنجیرها در زنجیر فریاد سرمی دادن. مامااان من طبل میخوام... زنجیررررر منم میخوام... مامان اون پسر لباسش عکس اسب امام حسین روشه من میخوااااممم.. اب تشنمه مامان مامان ... چیپس میخوام زهره خانوم واس محدثه و محمد حسین ش چیپس خرید منم میخواااام.. اقاااااا آقاااااااابه این بچه غذا ندادی.. بچه ها نذری ها شون سفت بغل میگرفتن و بدو بدو دنبالت.. و کلید در مینداختی..و درهل میدادن.. لباس و کفش هاشون هرطرف پرتتت سریع یک سفره پهن و همه می نشستند و با ذوق نذری هاشونو تند تند میخوردن.. امشب قیمه دادن به به _مامان چرااااا اینقد این قیمه ها خوشمزن _غذای امام حسین همیشه خوشمزس سرمو به سمت درتو تاریکی اتاق جلوتر میارم... صداایی می پیچدهوهوی باد لای پرده حیاط.. در تنهااایی دل شب به عقربه ساعت مینگرم.. ساعت ۱شد . چشمهایم سنگینی میکند.. بچه ها هنوز نیامدن. چشمهایم روی هم فشرده میشوند.. روزی تنهای تنهاااااااا خواهم شد.. با کولی باری ازاین خاطرات... قدر بچه ها را بدانیم.. قدر باهم بودن قدر گریه های بچه ها.. چقد زوود تند تند میگذره همه چیز باسرعت... مثل باد... ان تنهایی بلاخره روزی خواهد رسید😢 🏴🏴🏴🏴🏴
اطلاعیه مهم 📣📣 با عرض سلام خدمت اولیای گرامی و ارزوی قبولی عزاداری های شما سروران برای سالار شهیدان امام حسین علیه السلام به اطلاع میرساند لطفا در اسرع وقت ،جهت دریافت معرفی تولیدی لباس دانش آموزان و تنظیم قرارداد شهریه به مدرسه مراجعه فرمایید . ساعت مراجعه ۹الی۱۴ روزهای زوج به دلیل تراکم کاری تولیدی فقط تا پایان هفته اینده فرصت هست . منتظرتون هستیم . 📄📄📄🖊🖊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤 💔علی اکـبـر؛ مثل شروع سوره‌ی مریم شدی، علی🥀 🥀 خدایه به حق علی اکبر همه جوانان ما رادر پناه حسین عاقبت بخیر فرما خادمین خود در ترنم موعود را از دهای خیر خود محروم نفرمایید . التماس دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شرح حالی از زبان حضرت زینب سلام‌الله علیها درباره وقایعی که بر کاروان سیدالشهدا علیه‌السلام در کربلا و در روز هشتم محرم الحرام سال ۶۱ هجری قمری گذشت.
السلام علیک یا اباعبدالله.... طبق رسم سالهای گذشته بازم هم می‌خواهیم برای شادی دل حضرت زهرا ، در روز تاسوعا و عاشورا برای عزاداران حسینی شربت زعفران خنک احسان کنیم . عزیزانی که میخواهند در این حرکت خودجوش سهیم باشند به شماره کارت 6273811173984516 بنام سید علی حیدرزاده مبالغ احسان خود رو واریز کنند. اجرکم عند الله و لبخند حضرت زینب بدرقه زندگی همه...
هدایت شده از مجاهد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای شکایت مادر عراقی از حضرت عباس(ع) و معجزه شفا گرفتن دو دختر در حرم حضرت
شرکت دختران عزیزمان در مرحله استانی مسابقات کتابخوانی 📚📚📚📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤 💔سقای علمدار؛ ♦️یکی بود، یکی نبود زیر این سقف کبود، غیر از خدای مهربون هیچکس نبود. خدا بود و خدا بود و خدا بود. ✍🏻اسمش عباس بود؛ صورتش مثل قرص ماه زیبا بود و به همین خاطر به او قمر بنی هاشم یعنی ماه فامیل بنی هاشم می‌گفتند. از همان وقتی ک خیلی کوچولو بود، تا وقتی که خیلی بزرگ شد، همه و همه جا از ادب و اخلاقش تعریف می‌کردند. قوی و شجاع بود و از هیچ چیز نمی‌ترسید. برادرش امام حسین را خیلی دوست داشت و همیشه با احترام خیلی زیادی با او صحبت و رفتار می کرد و همیشه به حرفش گوش می داد. امام حسین هم خیلی او را دوست داشت و هر جا عباس بود، خیالش از همه چیز راحت بود که عباس هست. سفر کربلا و سختی های راه با وجود عباس، آسانتر می شد؛ بچه ها آب که می‌خواستند، زود به دنبال عمو عباس می گشتند؛ خسته که می شدند، می دانستند عمو عباس هست؛ وقتی به زمین می افتادند و لباسشان خاکی و زانویشان زخم میشد، عمو عباس را صدا می زدند؛ همه ی کاروان کوچک امام حسین، دلشان به عباس خوش بود. هر کسی هر کاری داشت، می دانست اگر از عباس بخواهد، او هر طور شده ناامیدش نمی کند؛ از لشکر یزید برای عباس امان نامه فرستادند تا امام حسین را رها کند؛ اما او خیلی ناراحت شد و امان نامه را پاره کرد؛ چون اصلاً نمی‌خواست برادر عزیزش را تنها بگذارد. ظهر عاشورا هوا خیلی گرم بود و خورشید به شدت می تابید؛ همه خسته و تشنه بودند. هیچ آبی در ظرفها باقی نمانده بود و بچه ها بی تاب شده بودند. همه دور عمو عباس جمع شدند و عمو به آنها گفت:«تا شما کمی بازی کنید، من می روم برایتان آب می‌آورم، خوب گوش کنید؛ رمز بین ما، سه تا الله اکبر باشد؛ الله اکبر اول را وقتی می گویم که به فرات برسم، الله اکبر دوم را وقتی که ظرف را پر از آب کرده باشم میگویم، و الله اکبر سوم را که گفتم، بدانید نزدیک چادرها هستم و به زودی با ظرف پر از آب، پیشتان می‌آیم.» بچه ها با چشمانی خسته اما امیدوار با لبخندشان عمو را بدرقه کردند. عباس هر طور بود خود را به فرات رساند؛ بچه ها اولین الله اکبر را که شنیدند، همگی از خوشحالی بالا و پایین پریدند. عباس آنقدر تشنه بود که دستانش را پر از آب کرد تا کمی بنوشد، اما تا خواست آب را به دهانش نزدیک کند، به یاد تشنگی بچه ها و بقیه افتاد، خجالت کشید و آب را به فرات ریخت. فوری ظرف را پر از آب کرد و الله اکبر دوم را گفت. شنیدن الله اکبر دوم، بچه ها را خیلی بیشتر خوشحال کرد و حالا بی صبرانه منتظر شنیدن الله اکبر سوم بودند؛ اما... . . بجای الله اکبر سوم، شنیدند که عمو عباس ناله زد:«برادرم حسین...» امام حسین برادرش عباس را در آغوش گرفت و بوسید و گفت: «آب به خیمه نرسید، فدای سرت؛ حسین قامتش خمید، فدای سرت» ✨دوستان خوبم، شما هم حتما توی هیئت ها ماجرای حضرت عباس رو شنیده بودید؛ خوشحال میشم نظراتتون رو برام بصورت متن یا صوت بفرستید. می تونید عکس های قشنگتون رو هم از عزاداری‌هاتون در این شب‌های عزیز برامون بفرستید ♥️راستی بچه ها؛ این شبها که هیئت میرین، یاد ما هم باشین مهربونهای خوش قلب🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا