eitaa logo
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
1.6هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
79 فایل
[امیــرالعـشقـ❣ والرضــوان] شہــیداحــمدمحمــدمشلبــ🌸🍃 نفرہفــ7ـٺم ٺڪنولوژےاطلاعــاٺ📱 ملقـــب بهـ شہیدBMWســوار🚘 لقبـ جہادےغــریب طوســ💔 ولادٺ1995 🤱 شہادٺ 2016 🖤 شرایطمونه😍 : @sharayet_tarigh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•√[💚🌱] •کاسه‌به‌دست‌آخر‌صف‌سِیر‌می‌کند• •حاتم ‌میان جیره بگیرانِ مجتبی• 〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰 @TarighAhmad
|🕊🌱|• هر بار ڪہ زمین خوردم این بلنداے نگاه ڪہ مرا ایستاده نگہ میدارد...♥️ ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
تلنگر⚠️ بخدا به خودتون ظلم کردید اگر به سفر خارج از کشور فکر میکنید و عراق جزو برنامه‌هاتون نیست :) ┈┈••✾❀🌙❀✾••┈┈ @TarighAhmad ┈┈••✾❀🌙❀✾••┈┈
جوری در فضای مجازی کار کنید که دشمن مجبور شود شما را فیلتر کند نه ما آنها را فیلتر کنیم. 🖇سنجاقش کن گوشه ی ذهنت✌🏻 ┌───✾❤✾───┐ @TarighAhmad └───✾❤✾───┘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عشق قهار است ومن مقهور عشق چون قمر پر نور شدم از نور عشق 🍃🌺👇👇 @Tarighahmad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
🌹هوالمحبـــــــوب 🌹رمان زیبا و واقعے #اینڪ_شوڪران 🌹قسمت #بیست_وسه توي دزفول دیگه تنها نبودیم.
🌹هوالمحبـــــــوب 🌹رمان زیبا و واقعے 🌹قسمت با چند تا از خانم ها رفته بودم بیمارستان براي کمک به مجروح ها، که گفتند منوچهر آمده.😍 پله ها را دو تا یکی دویدم. از وقتی آمده بودم دزفول، یک هفته ندیدن منوچهر برایم یک عمر بود. منوچهر کنار محوطه ي گل کاری بیمارستان منتظر ایستاده بود. من را که دید، نتوانست جلوي اشکهایش را بگیرد... گفت: _"نمیدانی چه حالی داشتم. فکر میکردم مانده اید زیر آوار. پیش خودم می گفتم حالا جواب خدا را چه بدهم" دستم را دور گردن منوچهر حلقه کردم و گفت: _"واي منوچهر، آن وقت تو می شدي همسر شهید ."!!!😉😜 اما منوچهر از چشمهاي پف کرده اش فقط اشک می آمد... شنیده بود دزفول رو زدن گفته بودن خیابون طالقانی رو زدن، ما خیابون طالقانی مینشستیم منوچهر میره اهواز، زنگ میزنه تهران که خبر بگیره، مادرم گریه میکنه و میگه دو روز پیش یکی زنگ زده و چیزایی گفته که زیاد سر در نیاورده... فقط فکر میکنه اتفاق بدی افتاده باشه... روزي که ما رفتیم اندیمشک حاج عبادیان شماره تلفن هممون رو گرفت که به خونواده هامون خبر بده. به مادرم گفته بود: _مدق الحمدالله خوبه. فکر نمی کنم خانمش زیر آوار مونده باشه. مدق از این شانسا نداره..!!😆😅 به شوخی گفته بود!☺️ مادرم خیال کرده بود اتفاقی افتاده و میخوان یواش یواش خبر بدن! منوچهرم میره دزفول... می گفت: _"تا دزفول انقدر گریه کرده بودم که وقتی رسیدم توي کوچمون، چشمم درست نمیدید، خونه مون رو گم کرده بودم."🙈😅 بچه هاي لشکر همون موقع میرسن و بهش میگن ما اندیمشک هستیم ... اول رفتیم به مادرم زنگ زدیم و خبر سلامتیمون رو دادیم، بعد توي شهر گشتیم و من رو رسوند شهید کلانتري... قبل از اینکه پیاده شم گفت: _"نمیخوام اینجا بمونید. باید برید تهران." اما من تازه پیداش کرده بودم....😍 گفت: _"اگه اینجا باشی و خداي نکرده اتفاقی بیوفته، من میرم جبهه که بمیرم. هدفم دیگه نیست. فرشته به خاطر من برگرد". ادامه دارد.. دسترسی به پارت اول🦋✨ 👇 https://eitaa.com/Tarighahmad/8431 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ ✍نویسنده؛ مریم برادران ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
🌹هوالمحبـــــــوب 🌹رمان زیبا و واقعے 🌹قسمت شب با خانم عبادیان حرف زدم. بیست سی نفری ميشدیم که خونه ي دستواره جمع شده بودیم. گاهی چند نفری میرفتیم خونه ي آقاي عسگري یا ممقانی، ولی سخت بود. با بقیه ي خانما هم صحبت کردیم همه راضی شدن. فردا صبح به آقای صالحی، که برامون وسایل صبحانه آورد، گفتیم ما برمیگردیم شهر خودمون... برامون بلیط قطار بگیرید...😊🚞 باید خداحافظی میکردم، وقت زیادی نداشتم، اما ساکت بودم. هرچه می گفتم باز احساسش را نگفته بودم... فقط نمیخواستم این لحظه تمام شود.😞 توي چشمهاي منوچهر خیره شدم. هر وقت میخواستم کاری انجام دهم که منوچهر زیاد راغب نبود، این کار را میکردم و رضایتش را میگرفتم. اما حالا نمیتوانستم و نمیخواستم او را از رفتن منصرف کنم...😢 گفتم: _"براي خودت نقشه ي شهادت نکشی ها. من اصلا آمادگیش را ندارم. مطمئن باش تا من نخواهم، تو شهید نمیشوی...😌😢 منوچهر گفت: _ "مطمئنم. وقتی خمپاره می خورد بالا ي سرم و عمل نمیکند، موهایم را قیچی میکنند و سالم میمانم، معلوم است باز هم تو دخالت کرده اي. نمی گذاري بروم فرشته، نمی گذاري". نفس راحتی کشیدم. با شیطنت خندیدم و انگشتم را بالا آوردم جلوي صورتش و گفتم: _"پس حواست را جمع کن، منوچهر خان، من آنقدر دوستت دارم که نمیتوانم با خدا از این معامله ها بکنم"!😍☝️😭 علی رو نشوند روي زانوش و سفارش کرد: _"من که نیستم، تو مرد خونه اي. مواظب مامانی باش. بیرون که میرید، دستش رو بگیر گم نشه.." با عل اینطوري حرف میزد.😢 از فرداش که میخواستم برم جایی، علی می گفت: _"مامان، کجا میري؟! وایستا من دنبالت بیام." احساس مسئولیت می کرد...! حاج عبادیان، منوچهر و ربانی رو صدا زد و رفتن... اون شب غمی بود بینمون. 😭جیرجیركام انگار با غم میخوندن. ما فقط عاشقی رو یاد گرفته بودیم... هیچ وقت نتونستیم لذتش رو ببریم... همون لحظه هایی که مینشستیم کنار هم، گوشه ي ذهنمون مشغول بود، مردا که به کارشون فکر میکردن و ما هم دلشوره داشتیم نکنه این آخرین بار باشه که میبینیمشون...😭🕊 یک دل سیر باهم نبودیم... ادامه دارد.. دسترسی به پارت اول🦋✨ 👇 https://eitaa.com/Tarighahmad/8431 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ ✍نویسنده؛ مریم برادران ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
🍃 امام صادق عليه السلام :👇 اِنَّ لاَِهْلِ الْجَنَّةِ اَرْبَعَ عَلاماتٍ: وَجْهٌ مُنْبَسِطٌ وَ لِسانٌ لَطيفٌ وَ قَلْبٌرَحيمٌ وَ يَدٌ مُعْطيَةٌ؛ بهشتى ها چهار نشانه دارند: 🌿روى گشاده، 🌱 زبان نرم، ☘دل مهربان و 🍀 دستِ دهنده. 📚[مجموعه ورام، ج ۲، ص ۹۱] ••●❥❤️❥●•• @TarighAhmad
• دلتنگیم💔 فقط صحن و سرایت🍃🌺 مرهم دل ماست😔 اربابم حسین(ع)❤️ • ━━𖡛⪻𖣔🌺𖣔⪼𖡛━━ @TarighAhmad ━━𖡛⪻𖣔🌺𖣔⪼𖡛━━
30.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞⚠️کلیپ خدا غریبه ⁉️چون که ما عاشقش نشدیم که دوسش داریم برا جنت ❗️ خداحلالم کن 😭 خداشهیدم کن 😔 پیشنهاد ویژه دانلود💯 ...•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•.... @TarighAhmad ....•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•....
﷽...✨ | •••⚠️ ڪاغذوخـ‌ودڪارتـ‌وبـَردار بـرو‌👣یہ‌گـ‌وشہ‌دنـج‌بشیـن~• با‌حـ‌وصلہ‌واسہ‌خـ‌ودت‌بنویـس✍🏻~• گناهی که به خاطرش اینجا هستم رو‌تـرڪ‌میڪنم√... قـربة‌الـےاللہ از‌فـردا‌دیگـہ‌نمـازامـ‌و📿اول‌وقـت‌مـےخـ‌ونم(تـاریخ‌بـزن‌) قـربة‌الـے‌اللہ گنـاهایـےڪہ‌انـجام‌میدےروبنـ‌ویس📄~• تـاریخ‌بـزن‌بگـ‌و‌فلان‌رو‌زقـراره‌فلان‌ڪارو‌ڪنم√ ••• ایـن‌مـاھ🌙رو‌↓ بـرو‌تـ‌و‌ڪمپ‌بخـ‌واب‌ سختـہ‌ولـے‌قشنگیاشـم‌داره تحـملش‌ڪن‌ڪہ‌تحمـل‌ڪردنش‌هـَم‌خـ‌وشہ~• قـرار‌بذاریـن‌بـا‌خـ‌ودتـ‌ون‌‌ هـَرروز‌یڪ‌خـصلت‌بـَد❌~• طـ‌ورے‌بشہ‌ڪہ‌پـس‌فـردا بـریم‌پیـش‌خـُدا بگیـم‌مثلا‌سیـد‌هـادے‌هستـم چـ‌هل‌روزِپـاڪم دیـگہ‌ این گناه رو تکرار نمـےڪنم🙂🖐🏿~• ••●❥❤️❥●•• @TarighAhmad
♨️ خطری غیرقابل علاج در راه است... ⭕️استاد مرتضی آقا تهرانی در جلسه مبلغين گفتند: با حضرت آقا ديدار داشتم از حضرت آقا پرسيدم، من در جلسات روي چه موضوعی تأكيد كنم؟ سياست؟ اقتصاد؟ سبك زندگی؟ 🛑ایشان فرمودند: بگویید مبلغين روى كار كنند، بگویید اگر من را هم قبول ندارند، به خاطر كشورشان اين كار را بكنند، به خاطر اسلام! : ⛔️پیر شدن کشور،کم شدن نسل جوان در چندین سال بعد، از همان چیزهایی است که اثرش بعداً ظاهر خواهد شد؛ وقتی هم اثرش ظاهر شد،آن روز دیگر قابل علاج نیست؛اما امروز چرا، امروز قابل علاج است. 🍃🌺👇👇👇 @Tarighahmad
و بعضی وقت‌ها اگر گریه نکنیم. ممکن است؛ به بهای از دست دادن جانمان تمام شود . ㄟ(ツ)ㄏ↧ʝσɨŋ↧ @TarighAhmad
ســـلام‌رفقـــا‌ے‌جان😍 از امروز‌قراره‌دوباره‌مثل‌قبل‌مبحث [‌اثبات‌وجود‌خدا‌] رو‌در‌روزهای‌ (یکشنبه،‌سه شنبه،پنجشنبه ‌) داخل‌ڪانال‌قرار‌بدیم‌🌸🍃 اونایـے‌ڪه‌باهامون‌بودن‌ازاین‌بحث‌جذابے‌ڪه‌داخل‌ڪانال‌میزاشتیم‌اطلاع‌دارن‌ ‌دوستاے‌جدیدےڪه‌تازگے‌عضو‌ڪانال‌ شدن‌‌هم‌به‌شدت‌پیشنهاد‌مے‌ڪنم ‌ازدست‌ندن‌...😊❣
این روزها که فتنه بیداد میکند دل از فراق روی تو فریاد میکند برگرد ای مسافر تنهای فاطمه بانگِ تو قلبِ رهبرِ ما شاد میکند 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿 ♥️🌿↓ @Tarighahmad
امام صادق(ع): گناهانے که توبه کردے و وقتی یادت می آید از خدا شرم میکنے خدا آن گناه را حتے از یاد و ذهن فرشته اعمال هم پاک میکند و به نیکے تبدیلش میسازد. 📚میزان الحکمه :) چقدر تو خوبی ‌ ┌───✾❤✾───┐ @TarighAhmad └───✾❤✾───┘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏🎥 شعری که رهبر معظم انقلاب پس از ترور خود، در بیمارستان برای امام خمینی خواندند. 🌺 •💌• ↷ ʝøɪɴ ↯ @TarighAhmad
بهلول : من در طول مدت عمرم امرا و صاحب منصبان زیادی را دیده ام اما کسی را به لحاظ بی رغبتی به مقام و منصب دنیا به پای آیت الله خامنه ای ندیده ام. [😍🖐🏻]•√ [🍃😉]•√ 🍃🌺|@Tarighahmad
لحظه ای با شهدا🍃🌸 گفتم: محمد این لباس جدیدت خیلے بھت میاد...👍 گفت: لباس شھادتــه!😍 گفتم:زده بھ سرت! گفت:مے زنھ ان شاءاللّھ!😇 چند ثانیھ بعد از انفجار⏰ رفتم بالاے سرش😧 نا نداشت فقط آروم گفت: دیدے زد !:)🕊🕊 ╔═...💕💕...══════╗ @TarighAhmad ╚══════...💕💕...═╝