✅عمر بن سعد نامه ای به عبیدالله زیاد نوشت و شرح واقعه کرد.
در این نامه نوشته بود :
📋《أَمَّا بَعْدُ؛ فَإِنِّي حَيْثُ نَزَلْتُ بِالْحُسَيْنِ بَعَثْتُ إِلَيْهِ رَسُولِي، فَسَأَلْتُهُ : عَمَّا أَقْدَمَهُ، وَ مَا ذَا يَطْلُبُ وَ يَسْأَلُ؟
فَقَالَ : كَتَبَ إِلَيَّ أَهْلُ هَذِهِ اَلْبِلاَدِ وَ أَتَتْنِي رُسُلُهُمْ فَسَأَلُونِيَ اَلْقَدُومَ فَفَعَلْتُ، فَأَمَّا إِذْ كَرِهُونِي فَبَدَا لَهُمْ غَيْرَ مَا أَتَتْنِي رُسُلُهُمْ فَأَنَا مُنْصَرِفٌ عَنْهُمْ》
♦️من همین که به کربلا رسیدم، رسولی را فرستادم تا با امام حسین(ع) مذاکره کند و از او بپرسد برای چه آمده است؟
پاسخ او این بود که مردم کوفه نامه نگاشته و از من درخواست آمدن کرده اند و من به درخواست آنان پاسخ گفته ام.
اگر اکنون تغییر نظر داده اند باز می گردم.
نامه در همان روز به عبیدالله رسید.
حسان بن فائد بن بکیر العبسی می گوید :
در هنگام دریافت نامه عمر بن سعد، من نزد عبیدالله بن زیاد بودم، همین که نامه را خواند این شعر را زمزمه کرد :
📋《اَلْآنَ إِذْ عَلِقَتْ مَخَالِبُنَا بِهِ،
يَرْجُو اَلنَّجَاةَ وَ لاٰتَ حِينَ مَنٰاصٍ》
♦️اکنون که پنجههای ما در گلوگاه اوست به رهایی میاندیشد، اما دیگر گریزگاهی نیست!(۱)
پس عبیدالله در جواب نامه عمر بن سعد نوشت :
📋《اِعْرِضْ عَلَى اَلْحُسَيْنِ(ع) أَنْ يُبَايِعَ يَزِيدَ وَ جَمِيعَ أَصْحَابِهِ فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ رَأَيْنَا رَأْيَنَا وَ إِنْ أَبَى فَأْتِنِي بِهِ》
♦️از حسین(ع) و یارانش برای یزید بن معاویه بیعت بگیر تا بیندیشیم چه کنیم.
و گرنه او را نزد ما بیاور!(۲)
به نقل بلاذری عبیدالله بن زیاد نوشت :
📋《أَمَّا بَعْدُ فَحُلْ بَيْنَ اَلْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِهِ وَ بَيْنَ اَلْمَاءِ فَلاَ يَذُوقُوا مِنْهُ قَطْرَةً كَمَا صُنِعَ بِالتَقِيِّ اَلنَّقِيِّ عُثْمَانَ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ اَلْمَظْلُومِ》
♦️و اما بعد، حسین(ع) و یارانش را از آب فاصله بیانداز!
نباید یك جرعه آب بنوشد، هم چنان كه این كار، نسبت به عثمان بن عفان پرهیزكار انجام شد.(۳)
در نقلی دیگر آمده است که عبیدالله در جواب نوشت :
📋《أَمَّا بَعْدُ،.. فَاعْرِضْ عَلَى اَلْحُسَيْنِ(ع) أَن يُبَايِعَ لِيَزِيدَ بْنِ مُعَاوِيَةَ هُوَ وَ جَمِيعُ أَصْحَابِهِ، فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ رَأَيْنَا رَأْيَنَا، وَ اَلسَّلاَم》
♦️از حسین بن على(ع) بخواه، تا او و تمام یارانش با یزید بیعت کنند.
اگر چنین کرد، ما نظر خود را خواهیم نوشت، والسلام!
وقتی نامه ابن زیاد به دست ابن سعد رسید، گفت :
📋《قَدْ حَسِبْتُ أَنْ لاَ يَقْبَلَ اِبْنُ زِيَادٍ اَلْعَافِيَةَ》
♦️تصوّر من این است که عبیدالله بن زیاد، خواهان عافیت و صلح نیست!(۴)
عمر سعد، متن نامه عبیدالله بن زیاد را نزد امام حسین(ع) فرستاد.
امام حسین(ع) فرمود :
📋《لا أُجیبُ اِبْنَ زِیادَ بِذلِکَ اَبَداً، فَهَلْ هُوَ إِلاَّ الْمَوْتَ، فَمَرْحَبَاً بِهِ》
♦️من هرگز به این نامه ابن زیاد پاسخ نخواهم داد. آیا بالاتر از مرگ سرانجامى خواهد بود؟!
خوشا چنین مرگى!(۵)
📚منابع :
۱)وقعة الطّف یوسفی غروی، ص۱۸۵
۲)مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۸۸
۳)انساب الاشراف بلاذری، ج۳، ص۱۸۰
۴)وقعة الطّف یوسفی غروی، ص۱۸۵
۵)اخبار الطوال دینوری، ص۲۵۴
@TarikhEslam
📚✍📚✍📚✍📚✍📚✍📚
3️⃣8️⃣ #معرفی_کتاب:📚
کتاب «تأملی در نهضت عاشورا» بررسی علل و ابعاد واقعه عاشورا؛ اثر استاد رسول جعفریان✍📚👇
@TarikhEslam
4_710636819120652935.pdf
2.8M
📚✍📚✍📚✍📚✍📚
کتاب «تأملی در نهضت عاشورا»
@TarikhEslam
✅نخستین منبعی که ماجرای شهادت دختر خردسالی از امام حسین(علیه السلام) را در شام مطرح کرده است، کتاب «کامل بهائی» نوشته «عماد الدين حسن بن علی بن محمد بن علی طبری آملی»(متوفّی سال ۷۰۱ قمری) است.
عماد الدّين طبری نيز این ماجرا را به نقل از كتاب «الحَاويَةُ فی مَثالِبِ مَعاویَة» نقل میكند، كه متأسفانه اثری از اين كتاب در دست نيست.
ولی نویسنده آن «قاسم بن محمد بن احمد مامونی»(متوفی قرن پنجم) از علماء و دانشوران اهل سنّت است که کتاب را علیه «معاویه» نوشته است.
عماد الدین نام دختر را ذکر نکرده است، ولی سن او را چهار سال و وفات او را چند روز پس از دیدن سر پدر در خانه یزید گزارش کرده است.
عمادالدین می نويسد؛ در کتاب «حاوية» آمده است که؛
در شام از بچه های كوچك، شهادت پدرشان را مخفی می كردند و به آن ها می گفتند پدرتان به مسافرت رفته است.
بر همین وضع بود تا یزید آن ها را به منزلی در نزدیکی خود منتقل نمود.
«کَانَ لِلْحُسَیْنِ(ع) بِنْتُ صَغِیرَةُ لَهَا أَربَعَ سِنِینَ، قَامَت لَیلَةً مِن مَنَامِهِا وَ قَالَتْ :
أَینَ أَبِی الْحُسَیْنِ(ع)؟»
امام حسین(علیه السلام) دختر کوچکی داشت که چهار سال بیشتر نداشت، شبی از خواب بیدار شد و گفت : پدرم حسین(علیه السلام) کجاست؟
«فَإنِّی رَأَیْتُهُ السَّاعةَ فِی المَنَام مُضطَرِبَاً شَدِیدَاً»
من اکنون او را در خواب دیدم!
«فَلَمَّا سَمِعنَ النِسوَةُ ذَلِکَ، بَکَینَ وَ بَکَى مَعَهُنَّ سَائِرُ الَأَطفَالِ وَ ارتَفَعَ العَوِیلُ»
وقتی زنان این سخن را شنیدند، گریستند و کودکان دیگر هم، صدا به شیون بلند کردند.
«فَانتَبَهَ یَزِیدُ مِن نَومِهِ وَ قَالَ : مَا الخَبَرُ؟
فَفَحَصَوا عَنِ الوَاقعَةِ وَ قَصُوهَا عَلیَهِ»
یزید بیدار شد و پرسید : چه خبر است؟ تفحّص کردند و قضیه را به او گفتند.
«فَأَمَرَ بَأَن یَذهَبُوا بِرَأسِ أَبَیهَا إِِلَیهَا فَأتُوا بِالرَّأسِ الشَّرِیفِ وَ جَعَلُوُهُ فِی حِجرِهَا»
یزید گفت : سر پدرش را نزد او ببرید، پس سر مطهّر را آوردند و در دامن دخترش نهادند و تا نگاهش به سر افتاد، گفت :
«مَا هَذَا الرَّاسُ؟» این سر، چیست؟!
گفتند : «رَأسُ أَبِیکَ!» سر پدرت است.
«فَفَزَعَت الصَبیَّةُ وَ صَاحَت فَمَرَضَت وَ تُوَفَّیَت فِی أیَّامِهَا بِالشَّامِ»
آن دخترک دلش کنده شد و فریادى زد و بیمار گشت و در همان روزها در شام درگذشت.(۱)
👤مرحوم مجتهد بیرجندی خراسانی(متوفی سال ۱۳۵۲ق) در کتاب وقایع الشهور و الاعوام، این واقعه را در پنجم ماه صفر گزارش کرده است.(۲)
📜اما در میان مورخان شیعی اختلاف در دو چیز است :
۱)اختلاف در اصل وجود حضرت رقیه(س)!
۲)اما برخی دیگر وجود ایشان را قبول دارند، ولی در مورد اسم و سن و نوع نسبتش با امام حسین(علیه السلام) در اختلافند.
برخی هم معتقدند که نمیتوان این مسئله را به طور قاطع ردّ کرد، ولی در مقابل هم دلیل قاطعی برای اثبات آن در دست نیست و فقط به خاطر شهرت تاریخی باید پذیرفت.
1⃣اما در مورد اولی :
👤شیخ مفید(متوفی سال ۴۱۳ق) در ارشاد نامی از «رقیه» نیاورده است.
او می نویسد :
«وَ كَانَ لِلحُسَينِ(ع) سِتَّةُ أَولَادٍ : عَليُّ بنُ الحُسَينِ الأَكبرُ، كُنيَتُهُ أَبُومُحَمَّدٍ، وَ أُمُّهُ(شاه زنان) بِنتُ كَسرَى يَزدجِردَ
وَ عَليُّ بنُ الحُسَينِ الأَصغَرُ، قُتِلَ مَعَ أَبِيهِ بِالطَّفِّ، وَقَد تَقَدَّمَ ذِكرُهُ فِيمَا سَلَفَ، وَأُمُّه لَيلَى بِنتَ أَبِي مُرَّةِ بنِ عُروَةِ بنِ مَسعُودِ الثَّقَفِيَّةُ
وَجَعفَرُ بنُ الحُسَينِ، لَا بَقِيَّةَ لَهُ وَأُمُّهُ قُضَاعِيَّةٌ وَكَانَتْ وَفَاتُهُ فِي حَيَاةِ الحُسَينِ(ع)!
وَعَبدُاللهِ بنِ الحُسَينِ قُتِلَ مَعَ أَبِيهِ صَغِيرَاً، جَاءَهُ سَهمٌ وَهُوَ فِي حِجرِ أَبِيهِ فَذَبَحَهُ وَقَد تَقَدَّمَ ذِكرُهُ فِيمَا مَضَى!
وَسُكَيْنَةُ بنتُ الحُسَينِ وَأُمُّهَا الرُّبَابُ بِنتُ اِمرِئِ القَيسِ بنِ عَديٍّ، كَلبِيَّةٌ، وَ هِي أُمُّ عَبدِاللهِ بنِ الحُسَينِ(ع) وَفَاطِمَةُ بِنتُ الحُسَينِ وَأمُّهَا أُمُّ إِسحَاقَ بِنتُ طَلحَةَ بنِ عُبَيدِاللهِّ تَيمِيٌةُ»
امام حسین(علیه السلام) دارای شش فرزند بود :
۱)«امام سجاد(ع)» با کنیه ابومحمد که مادرش شاه زنان دختر یزدگرد بود.
۲)«علی اکبر(ع)» که همراه پدر در کربلا به شهادت رسید و مادرش «لیلی دختر ابی مره بن مسعود ثقفی» بود.
۳)«جعفر(ع)» که مادرش زنی از قبیله قضاعه بود که در حیات امام حسین(ع) از دنیا رفت.
۴)«عبدالله(ع)» که در کربلا طفلی بود، و او نیز همراه امام حسین(ع) به شهادت رسید و در کربلا تیری آمد و او را آغوش پدر ذبح نمود.
۵)«سکینه(س)» که مادرش «رباب بنت امرءالقیس کلبی» است و نیز مادر عبدالله هم هست.
۶)«فاطمه(س)» که مادرش «ام اسحاق بنت طلحه بن عبیدالله تمیمی» بود.(۳)
پس با این نقل، فقط از دو دختر به نام های «سکینه و فاطمه» نام برده است.
@TarikhEslam
ادامه مطلب :👇
👤ابن شهر آشوب(متوفی سال ۵۸۸ قمری) نیز در هنگام شمردن دختران امام حسین(علیه السلام) اشاره ای به حضرت رقیه(س) نکرده است.
او می نویسد :
«وَبَنَاتُهُ : سَكِينَةُ اُمُّهَا رُبَابُ بِنتُ اِمرِئِ القَيسِ الكَندِيَّةِ وَ فَاطِمَةُ اُمُّهَا اُمُّ اِسحَاقِ بِنتُ طَلحَةِ بنِ عَبدِاللهِ وَ زَينَبُ»
و از جمله دختران امام حسین(علیه السلام)؛ «سکینه» که مادرش «رباب دختر امرءالقیس کندی» و «فاطمه» که مادرش «ام اسحاق بنت طلحه بن عبدالله بود.(۴)
2⃣اما در مورد دومی :
اولین بار نام «رقیه» در ابیاتی از شعر «سیف بن عمیره نخعی کوفی»(متوفی قرن دوم) که در دوران امام صادق(علیه السلام) می زیسته است، در ضمن قصیده ای، آشکارا دوبار، آورده است :
«وَسَکِینَةُ عَنْها السَّکِینَةُ فَارَقَتْ
لَمَّا اَبتَدَیتَ بِفُرقَةِ وَ تَغَیرِ
وَ رُقَیةُ رَقَّ الْحَسُودُ لِضَعْفِها
وَ غَدَا لِیعْذِرَهَا الَّذِی لَمْ یَعْذَرُ
وَ لِاُمِّ کُلْثُومَ یَجِدْ جَدِیدُهَا
لَثمِ عَقِیبٍ دَمُوعُهَا لَمْ یُکَرَّر
لَمْ اَنْسِهَا وَسَکینَة وَ رُقَیةَ
یبْکِینَهُ بَتَحسُّرٍ وَتَزَفُّرٍ»
آرامش از سکینه(س) جدا شد چون که او از امام خود جدا گردید.
رقیه(س) کسی بود که حسودان برای ضعف و ناتوانیش دل سوزاندند.
این عده فردای قیامت مجبور به عذرخواهی از او میشوند، هرچند که هیچ عذری برای آنها وجود ندارد.
ام کلثوم(س) نیز هر لحظه صورت اشک آلودش را با پارچهای پاک میکند.
من هیچگاه ام کلثوم(س) و سکینه(س) و رقیه(س) را فراموش نمیکنم که برای امام حسین(علیه السلام) با آه و ناله حسرت گریه میکردند.
در این شعر فوق دو بار به نام «رقیه» اشاره شده است.(۵)
در برخی گزارشهای نَسَب شناسی نام «رقیه» در میان دختران امام حسین(علیه السلام) برده شده است.
👤«ابوالحسن بیهقی» معروف به «ابن فُندُق»(متوفی ۵۶۵ قمری) که از نَسّابه مشهور بوده است، در کتاب خود یعنی «لباب الانساب» به عنوان اولین منبعی است که در آن نام «رقیه(س)» آورده است.
ابن فُندُق در لباب الأنساب ابتدا نام ده فرزند برای امام حسین(علیه السلام) را آورده که نام «رقیه» در بین آن ها نیست!
ولی در ادامه میگوید :
«لَم يَبْقَ مِن أَولَادِهِ إِلَّا زَینُ العَابِدِینَ(ع) و فاطِمَةُ(س) و سَکِینَةُ(س) و رُقیَّةُ(س)»
از فرزندان امام حسین(علیه السلام) جز زین العابدین(ع) و فاطمه(س) و سکینه(س) و رقیه(س) باقی نماندند.(۶)
👤«كمالالدين محمد بن طلحه شافعی»(متوفی۶۵۲قمری) در كتاب «مطالبُ السّؤول في مَناقبِ آل الرسولِ(ع)» به وجود چهار دختر برای امام حسین(ع) تصريح كرده و حتی برای آن، ادعای شهرت نيز نموده است و مینويسد :
«كانَ لِلْحُسَیْنِ(ع) مِن الأَولَادِ ذُكُورِِ و اُنَاثِِ عَشَرَةُ، سِتَّةُ ذُكُورِِ، وَ أَربَعُ اُنَاثِِ»
امام حسین(ع) دارای ده فرزند پسر و دختر بود كه شش نفر آنان پسر و چهار نفر ديگر دختر بودند.
«وَ امَّا البَنَاتُ؛ فَزينَبُ و سَكِينَةُ و فاطِمَةُ هَذَا هُوَ المَشهُورُ وَ قِيلَ: بَل كَانَ لَه اَربَعُ بَنينَ وَ بِنتَانَ، وَ الاَوَّلُ أَشهَرُ»
اما دختران عبارتند از : زينب(س)، سكينه(س) و فاطمه(س) و اين، قول مشهور است.
و گفته شده است كه؛ آن حضرت(ع) دارای چهار پسر و دو دختر بوده است. ولی قول اول، مشهورتر است.(۷)
👤«نجم الدین طبسی» از گزارش «ابن فُندُق و شافعی» به این نتیجه رسیده که نام دختر چهارم امام حسین(ع) رقیه و کنیه او «امکلثوم» است.(۸)
مأخذ دیگری که در آن، ضمن شرح جریانات عاشورا، نامی از حضرت رقیه(س) به میان آمده، نسخه ای از کتاب مشهور «اللهوف» سیّدبن طاووس (متوفّی۶۶۴ قمری) است.
👤سید بن طاووس می نویسد :
امام حسین(ع) حضرت زینب(ع) و اهل حرم را امر به صبر کرده و فرمود :
«یَا اُختَاهُ! یَا اُمَّ کُلثُومِ وَ أنتِ یَا زینَبُ و أنتِ یَا رُقیَّةُ وَ أنتِ یَا فَاطِمَةُ وَ أنتِ یَا رُبَابُ اُنْظُرْنَ إِذَا أَنَا قُتِلْتُ فَلَا تَشقَقنَ علیَّ جَیْباً و لا تَخمَشنَ عَلیَّ وَجهَاً ولا تَقُلنَ علی هَجرَاً»
خواهرم ام کلثوم و تو ای زینب و تو ای رقیّه و تو ای فاطمه و تو ای رباب زمانی که من کشته شدم، در مرگم گریبان چاک نزنید و صورت نخراشید و کلامی ناروا بر زبان نرانید.(۹)
♻️این احتمال وجود دارد که منظور از «رقیه» در این گزارش ابن طاووس و شعر «سیف بن عمیره» رقیه دختر امام علی(ع) خواهر امام حسین(ع) که همسر مسلم بن عقیل(ع) بود، باشد که در کربلا حضور داشته است.
به خصوص اینکه اسم رقیه، در کنار دیگر خواهران امام حسین(ع) مانند؛ ام کلثوم(ع) و زینب(ع) آمده است.
اما به نقلی، رقیّه دختر امام علی(ع) قبل از حادثه کربلا وفات یافته بود، که «محمد بن جریر طبری سنی» این را ردّ می کند و وجود رقیه دختر امام علی(ع) را در کربلا ذکر می کند.(۱۰)
👤«محمد هادی یوسفی غروی» وجود چنین دختری را انکار نموده و قبر موجود را برای رقیه بنت علی(ع) و همسر مسلم بن عقیل دانسته است.(۱۱)
@TarikhEslam
ادامه مطالب :👇
👤مرحوم شیخ عباس قمی(متوفی سال ۱۳۵۹ق) با نقل ماجرای دختر چهارساله، در دو كتاب «نفس المهموم و منتهی الآمال» خود، از كتاب كامل بهائی، می نويسد :
«امام حسین(ع) را دو دختر بوده، چنانچه در کتب معتبره ذکر شده، یکی سکینه که شیخ طبرسی فرمود : سیدالشهداء(ع) او را تزویج عبدالله کرده بود و پیش از آنکه زفاف حاصل شود، عبدالله شهید شد و دیگر فاطمه که زوجه حسن مثنی بوده که در کربلا حاضر بود.»(۱۲)
با توجه به عبارات شيخ عباس قمی معلوم می شود که ایشان فقط دو دختر را برای امام حسين(ع) قبول دارد.
فاطمه(س) و سكينه(س) كه هر دو متأهل بوده اند.
👤 #شهید_مطهری داستان حضرت رقیه(س) و وجود او را از تحریفات عاشورا دانسته و در یادداشت های خود نوشته است :
«از طفل امام حسین(ع) به نام رقیه که در شام مرده و بعد برایش ضریح ساخته اند اخیراً به هم بافته اند.»(۱۳)
👤«علامه سید جعفر مرتضی عاملی» نیز احتمال داده اند که این دختر برای یکی از شهدای کربلا بوده باشد.(۱۴)
گزارشهای مربوط به درگذشت دختری منسوب به امام حسین(ع) در شام ناهماهنگیها و اختلاف هایی دیده میشود.
به هر ترتیب این گزارشها نسبت به نام، زمان و مکان وفات و همچنین سن رقیّه(س) اختلاف دارند.
ناهماهنگی این گزارشها و همچنین عدم ذکر نام ایشان در بیشتر منابع تاریخی سبب تردید جدی از سوی برخی محققان در انتساب ایشان به امام حسین(ع) شده است.
در نهایت می توان به کلام «آیت الله مرعشی نجفی» تمسّک کرد که؛
اگر چه مدارك معتبر از وجود چنین دختری ساكت است، لكن با وجود این شهرت تاریخی نمی شود وجود ایشان را انكار كرد.(۱۵)
هم اکنون در شهر دمشق بارگاهی به حضرت رقیه(س) منسوب است که این دومین زیارتگاه شیعیان در این شهر است.
👤مرحوم «آیت الله العظمی میرزا جوادآقا تبریزی» درباره حضرت رقیه(س) می گوید :
«دفن این طفل خردسال در شام گواه بزرگ و نشان قوى از اسارت خاندان طهارت و ستم روا داشته شده بر ایشان دارد.
مزار کنونى حضرت رقیه بنت الحسین(ع) در شام، از اول مشهور بوده، گویا حضرت امام حسین(ع) نشانى را از خود در شام به یادگارى سپرده است، تا فردا کسانى پیدا نشوند که به انکار اسارت خاندان طهارت(ع) و حوادث آن بپردازند. این دختر خردسال گواه بزرگى است بر اینکه در ضمن اسیران، حتى دختران خردسال نیز بودهاند، ما ملتزم به این هستیم که بر دفن حضرت رقیه(س) در این مکان شهرت قائم است.
حضرت(ع) در این مکان جان سپرده و دفن شده است و ما به زیارتش شتافتیم، و باید احترام او را پاس داشت.
دفن این طفل خردسال در شام گواه بزرگ و نشان قوى از اسارت خاندان طهارت و ستم روا داشته بر ایشان دارد، آن ستمى که تمام پیامبران از آدم تا خاتم بر آن گریستند، تا آنجا که خدا عزاى امام حسین(ع) را بر آدم خواند، از این رو احترام این مکان لازم است.(۱۶)
📜پس؛
🔹اولین کتاب موجودی که قضیه شهادت دختر خردسال امام(ع) را در شام مطرح کرده، کتاب «کامل بهایی» نوشته «عمادالدین طبری» است.
🔹اولین کتاب موجودی که نام رقیه(س) را در بین دختران امام حسین(ع) آورده است، کتاب «لب الانساب ابن فُندُق بیهقی» است.
🔹شاید برخی این گونه استدلال کنند که چرا منابع متقدم، از قبیل الکافی مرحوم کلینی و الارشاد شیخ مفید و ..به این جریان اشاره ای نکردند؟
چرا باید اولین نقل از شهادت این دختر، در قرن هفتم آمده باشد؟ و این در حالی است که جریان شهادت در شام در هیچ کتابی قبل از کامل بهائی دیده نشده است!
پس چگونه میشود قضیهای به این عظمت و قصهای چنین آشکار مضبوط و اتفاق افتاده باشد، ولی به نظر متقدمین نرسیده باشد؟!
عدم ذکر اگر چه قرینه ای است برای نبود آن اتفاق، ولی معارض ذکر توسط دیگران نیست!
بالاخره، در طی این مدت کتابهای فراوانی توسط قوم مغول و تاتار از بین رفت و گنجینه هایی از آن در آتش سوخت.
علاوه بر این، بیهقی که خود در علم نسب شناسی چیره روزگار بود، نام «رقیه» را صریحا جزء دختران امام حسین(ع) نام برده است، که ذکر شد.
🔹و همچنین، قول علمائی همچون مرحوم آیت الله مرعشی نجفی و آیت الله میرزا جوادآقا تبریزی، که ماجرای حضرت رقیه(س) را شهرت تاریخی می دانند، در نوع خود قابل قبول است.
یعنی این جریان دارای اشتهار تاریخی و ناقلان زیادی در طول تاریخ داشته و دارد.
📚منابع:
۱)کامل بهائی عماد الدین طبری، ج۲، ص۱۷۹
۲)وقایع الشهور و الاعوام بیرجندی، ج۱، ص۵۴
۳)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۱۳۵
۴)مناقب ابن شهرآشوب، ج۳، ص۲۳۱
۵)المنتخب طریحی، ج۲، ص۴۳۶
۶)لباب الانساب ابن فُندق، ص۳۵۰
۷)مطالب السئول شافعی، ج۱، ص۲۵۷
۸)رقیه بنت الحسین(ع) طبسی، ص۹
۹)اللهوف ابن طاووس، ص۱۴۱
۱۰)تاریخ طبری، ج۴، ص۳۵۹
۱۱)موسوعة التاریخ الاسلامی غروی، ج۶، ص۲۱۰
۱۲)منتهی الآمال محدث قمی، ج۱، ص۴۵۸
۱۳)مجموعه آثار مطهّری، ج۱۷، ص۵۸۶
۱۴)تحریف شناسی عاشورا مرتضی عاملی، ص۶۰
۱۵)شخصيت حسين قبل از عاشورا مدرسی، ص۴۵۷
۱۶)سايت اطلاع رسانی مرحوم آيت الله تبريزی
@TarikhEslam
تاملی در تاریخ اسلام
3⃣4⃣عمر بن سعد با عبیدالله بن زیاد نامه نگاری می کند و شرح واقعه را می نویسد!👇 #روز_شمار_عاشورا #وقا
4⃣4⃣چهارم محرم سال ۶۱ هجری قمری خطبه عبیدالله بن زیاد در مسجد کوفه!👇
#روز_شمار_عاشورا
#وقایع_ماه_محرم_الحرام
@TarikhEslam
✅در روز چهارم محرم، عبیدالله بن زیاد مردم كوفه را در مسجد جمع كرد و سخنرانی نمود و ضمن آن مردم را برای شركت در جنگ با امام حسین(ع) تشویق و ترغیب نمود و گفت :
📋《أَيُّهَا النَّاسِ! إِنَّكُم بَلَوتُم آلَ أَبِي سُفيَانَ فَوَجَدتُمُوهُم كَمَا تُحِبُونَ وَ هَذَا أَمِيرُالمُؤمِنِينَ يَزِيدُ، قَد عَرَفتُمُوهُ حُسنَ السِّيرَةِ مَحمُودَ الطَّرِيقَةِ، مُحسِنَاً إلَى الرَّعِيَةِ، يُعطَي العَطَاءَ فِي حَقِّهِ ، قَد أَمَنَت السُبُلِ عَلَى عَهدِهِ وَ كَذَلِكَ كَانَ أَبُوهُ مُعَاوِيةَ فِي عَصرِهِ، وَ هَذَا اِبنُهُ يَزِيدُ مِن بَعدِهِ، يُكَرِّمُ العِبَادَ ، وَ يُغنِيهُم بِالاَموَالِ، وَ يُكَرِّمُهُم، وَ قَد زَادَكُم فِي أَرزَاقِكُم مِاَئةَ مَائَةَ، وَ أَمَرَنِي أَن اَوَفَرَهَا عَلَيكُم وَ اَخرَجَكُم إلَى حَرْبِ عَدُوِّهِ الحُسَينَ فَاسمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا!》
♦️ای مردم! خاندان ابوسفیان را آزمودید و آنها را چنان که میخواستید، یافتید! و یزید را میشناسید که دارای رفتار و روشی نیکوست که به زیردستان احسان میکند و بخششهای او بجاست! و پدرش نیز چنین بود! اکنون یزید دستور داده تا بین شما پولی را تقسیم نمایم و شما را به جنگ با دشمنش حسین(ع) بفرستم.
پس به او گوش فرا دهید و از او اطاعت کنید.(۱)
و به نقل از علامه مجلسی در ادامه نیز گفت؛
📋《وَ أَمَرَهُم أَن يَخرُجوا إِلَى حَرْبِ اَلْحُسَيْنِ(ع)، وَ يَكُونُوا عَونَاً لِابنِ سَعدِِ عَلَى حَربِهِ، فَأَوَّلُ مَن خَرِجَ شِمرُ بنُ ذِي الجُوشَن فِي أَربَعَةِ آلَافِِ ، فَصَارَ ابنَ سَعدِِ فِي تِسعَةِ آلَافِِ، ثُمَّ أَتبَعَهُ بِيَزِيدَ بنَ رَكَابِِ الكَلبِي فِي أَلفَينَ، وَالحُصَينِ بنِ نُمَيرِ السَّكُونِي فِي أَربَعَةِ آلَافِِ، وَ فُلَانَاً المَازِنِي فِي ثَلَاثَةِ آلَافِِ، وَ نَصرَ بنَ فُلَانِِ فِي ألفَينَ فَذَلِكَ عِشرُونَ أَلفَاً》
♦️عبیدالله مردم را برای جنگ با امام حسین(ع) ترغیب و تحریک نمود و به دنبال آن ۱۳ هزار نفر در قالب ۴ گروه كه عبارت بودند از :
۱)شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار نفر؛
۲)یزید بن ركاب كلبی با دو هزار نفر؛
۳)حصین بن نمیر با چهار هزار نفر؛
۴)مضایر بن رهینه مازنی با سه هزار نفر؛
به سپاه عمر بن سعد پیوستند.
به هم پیوستن نیروهای فوق از این روز تا روز عاشورا بوده است.(۲)
📚منابع :
۱)مقاتل الطالبیین ابوالفرج اصفهانی، ج۱، ص۹۷
۲)بحارالانوار مجلسی، ج۴۴، ص۳۸۶
@TarikhEslam
تاملی در تاریخ اسلام
4⃣4⃣چهارم محرم سال ۶۱ هجری قمری خطبه عبیدالله بن زیاد در مسجد کوفه!👇 #روز_شمار_عاشورا #وقایع_ماه_مح
5⃣4⃣پنجم محرم سال ۶۱ هجری، هر لحظه به سپاه دشمن نیروی کمکی ملحق می شود و شبث بن ربعی نیز با هزار نفر به کربلا رسید!👇
#روز_شمار_عاشورا
#وقایع_ماه_محرم_الحرام
@TarikhEslam
✅دینوری می نویسد :
بعد از سخنان عبیدالله بن زیاد در مسجد کوفه و تحریک کوفیان برای جنگ با امام حسین(ع)، نیروهای کمی برای عمر بن سعد در کربلا اعزام شد.
عبیدالله از شبث بن ربعی نیز درخواست کرد که به سپاه عمر بن سعد ملحق گردد.
او که ابتدا برای حضور در واقعه عاشورا و جنگ با امام حسین(ع) تمایلی نداشت و هنگامی ابن زیاد از او خواست به سپاه عمر بن سعد بپیوندد، تظاهر به بیماری کرد تا در مقابل امام(ع) قرار نگیرد.
اما وقتی ابن زیاد به او گفت :
📋《أتَتَمارَضُ؟! إِن کُنتَ فِی طَاعَتِنَا فَاخرُج إلَی قِتَالِ عَدُوِّنَا!》
♦️آیا تظاهر به بیماری می کنی؟ اگر مطیع مایی به جنگ دشمن ما برو!
سپس؛
📋《فَخَرَجَ إلَی عُمَرَ بنِ سَعدٍ فِی ألفِ فَارِسٍ بَعدَ أن أکرَمَهُ ابنُ زِیادٍ وَ أعطَاهُ وَ حَبَّاهُ》
♦️پس شبث با هزار سوار کار جنگی بعد از اینکه عبیدالله آنان را از اکرام و عطایا بی نصیب نگذاشت، به سمت کربلا حرکت کرد.(۱)
شبث روز پنجم محرم وارد کربلا شد و تحت فرمان عمر بن سعد قرار گرفت.
از طرفی همچنان بر سپاه دشمن فوج فوج نیرو اضافه می شد و از طرفی عبیدالله مانع پیوستن برخی کوفیان به سپاه امام حسین(ع) شد.
عبیدالله بن زیاد به زحر بن قیس که رئیس پاسبانان کوفه بود، دستور داد تا خروجی های شهر کوفه را ببندد تا کسی از اهالی کوفه به امام حسین(ع) ملحق نشود.(۲)
به نوشته منابع ابنزیاد در فاصله روزهای سوم تا دهم محرم افراد دیگری را به همراه جنگجویان به کربلا فرستاد.
📚منابع :
۱)اخبار الطّوال دينوری، ج۱، ص۲۵۴
۲)مقتل الحسین(ع) مقرّم، ص۲۰۵
@TarikhEslam
تاملی در تاریخ اسلام
5⃣4⃣پنجم محرم سال ۶۱ هجری، هر لحظه به سپاه دشمن نیروی کمکی ملحق می شود و شبث بن ربعی نیز با هزار
6️⃣4⃣پنجم محرم سال ۶۱ هجری، حُصَین بن نُمَیر نیز به دستور عبیدالله بن زیاد با چهار هزار سواره وارد کربلا شد!👇
✅به نقل دینوری، حصین بن نمیر در کوفه بعد از آمدن عبیدالله بن زیاد به کوفه و تحویل گرفتن دارالعماره کوفه از نعمان بن بشیر، به عنوان رئیس شُرطة های کوفه انتخاب شد و ماموریت یافت تا مسلم بن عقیل را پیدا کند.
عبیدالله به او گفت :
📋《يَا حُصَينَ بنَ نُمَيرِِ! ثَكَلَتكَ أُمُّكَ إِن ضَاعَ بَابَ سِكَّةَ مِن سَكَكَ الكُوفَةِ فَإِذَا أَصبَحَت فَاَستَقِرِ الدَورَ، دَارَاً دَارَاً حَتَّى تَقَعُ عَلَيهِ》
♦️ای حصین بن نمیر! مادرت به عزایت بنشیند، اگر کوچهای از کوچههای شهر را نادیده بگیری و از ابتدای صبح باید تمام خانهها را جستجو کنی تا مسلم را دستگیر کنی.(۱)
یکی از جنایاتی که حصین بن نمیر در کوفه مرتکب شد، دستگیری نماینده امام حسین(ع) یعنی «قیس بن مسهر صیداوی» در «قادسیه» بود که به منظور رساندن پیام امام حسین(ع) به مردم کوفه آمده بود.(۲)
#روز_شمار_عاشورا
#وقایع_ماه_محرم_الحرام
📚منابع :
۱)اخبار الطوال دینوری، ج۱، ص۲۴۰
۲)اللهوف ابن طاووس، ص۶۶
@TarikhEslam
#پرسش_و_پاسخ
سوال8️⃣6️⃣ : عوامل و انگیزه های قاتلین #امام_حسین_علیه_السلام چه بود و چند دسته از قاتلین حضرت(ع) در کربلا حضور به عمل رساندند؟👇
✍پاسخ کوتاه :
1⃣مُنتقمین خون عثمان!
2⃣خوارج!
3⃣دنیا طلبان(پست و مال پرستان)!
4⃣بزدلان و ترسوها!
5⃣غافلان و جاهلان!
@TarikhEslam
✍پاسخ :
قَتَله امام حسین(ع) را می توان به پنج دسته تقسیم نمود :
1⃣مُنتقمین خون عثمان!👇
کسانی در کربلا در مقابل امام حسین(ع) صف آرایی کردند، که خواهان خونبهای عثمان بودند و خون بهای او ریختن خون حسین(ع) بود.
آنان قائل بودند که علی(ع) عثمان را کشته است، پس باید انتقامش را از پسر علی(ع) بستانیم.
اما حال جریان این بود که؛
عثمان در سال ۳۵ هجری به دلیل بی کفایتی و ضعف مدیریتی در امور مملکت داری، خانه اش توسط مسلمین مدینه محاصره شد و به او سه روز مهلت دادند تا اوضاع را سامان بخشد.
سه روز به پایان رسید و خبری نشد و آب را بر خانه او ممنوع کردند.
عثمان در این هنگام از فرط تشنگی دست به دامان امام علی(ع) شد و امام ناچار آبی را به وسیله حسنین(ع) به اندرون خانه عثمان فرستاد.
در این هنگام؛ مردم فرصت طلب، فوج فوج به درون خانه عثمان ریختند و با اهل خانه نزاع کردند و عثمان را کشتند.(۱)
بعد از مرگ عثمان، جنازه او در منطقه ای دور افتاده، به نام (حشّ کوکب) که به قبرستان یهودیان معروف بود، انداخته شد.
در منابع آمده است که؛
📋《مَكَثَ عُثْمَانُ فِي حَشِّ كَوْكَبٍ مَطْرُوحًا ثَلاثًا، لا يُصَلَّي عَلَيْهِ》
♦️جنازه عثمان به مدت سه روز، بدون اینکه کسی بر وی نماز بخواند، در حش کوکب انداخته و رها گردید.(۲)
ودر نقلی دیگر آمده است؛
📋《فَعُثْمَانُ ثَمَّ ثَلَاثَةَ أَيَّامِ مَنْبُوذاً فِي الْمَزَابِلِ》
♦️پس عثمان به مدت سه روز، جنازه اش در مزبله ها انداخته شده بود.(۳)
و امام علی(ع) با توجه به اقبال عمومی و اتمام حجت، ناچار خلافت را پذیرفت و خلیفه شد.
اما در مقابل؛ معاویه از این فرصت بهره جست و علی(ع) را خلیفه ی آشوب طلب و فتنه گر نامید و او را قاتل عثمان و سایر صحابه و هتّاک به عایشه معرفی کرد.
پیراهنِ خونین عثمان توسط همسرش نائله به نزد معاویه در شام فرستاده شد، و او از این موضوع، بیش ترین بهره برداری سیاسی را به عمل آورد.
📋《وَ نَصَبَ مُعَاوِیةُ القَمِیصَ عَلَى مِنبَرِ دِمَشقَ》
♦️معاویه آن پیراهن را بر روی منبر مسجد دمشق قرار داد.(۴)
و با سخنانی، احساسات همگان را برانگیخت و در نتیجه، مردم هم با معاویه یک صدا شدند که علی(ع) باید خون عثمان را گردن بگیرد.
معاویه در عموم، علی(ع) را قاتل عثمان معرفی کرد و این ادعا پیروانی پیدا کرد و عثمان همچون قدیسی مظلوم خون پیروان خود را به جوشش و غلیان در می آورد.
و مردم هم با معاویه یک صدا شده بودند که علی(ع) باید خون عثمان را گردن بگیرد.
امام علی(ع) در خطبه ای فرمود :
📋《اِنَّهُم لَیَطلُبُونَ دَمَاً، هُم سَفَکُوهُ》
♦️آنها خونی را طلب می کنند که خود آن را بر زمین ریخته اند.(۵)
که این امر؛ سبب پیدایش دو تفکّر دین علی(ع) و دین عثمان شد.
تا جایی که در کربلا؛ هنگامی که نافع بن هلال در کربلا از یاران امام حسین(ع) پا به میدان نهاد، در حالی که رجز می خواند، می گفت :
《اَنَا عَلَی دِینِ عَلِیِّ(ع)!》 و در مقابل او شخصی از سپاه ابن زیاد به نام مزاحم بن حدیث رجز می خواند و می گفت :
《اَنَا عَلَی دِینِ عُثمَانَ!》(۶)
بنی امیه که خود را داغدار عثمان معرفی کرده بودند، حالا با حضور امام حسین(ع) در کربلا موقعیت خوبی را برای انتقام می دانستند.
و آنان در ذهن مردم این گونه فضاسازی کرده بودند که علی قاتل عثمان است و باید از حسین(ع) انتقام عثمان را بگیریم.
تا جایی که؛ یزید در نامه ی خود به ولید می نویسد :
📋《اِنَّ اللهَ تَعالی مُنتَقِمُ لِلمَظلُومِ عُثمانَ بنَ عَفَّانِ مِن آلِ اَبی تُرابِ بِآلِ سُفیانِ》
♦️خداوند انتقام عثمان مظلوم را به وسیله آل سفیان، از آل ابی تراب خواهد ستاند.(۷)
در روز هفتم محرم، یعنی سه روز قبل از عاشورا، عبیدالله بن زیاد به عمر بن سعد می نویسد :
📋《حُلْ بَینَ حُسَینِ(ع) وَ أَصحَابِه و بینَ المَاءِ فَلایَذُوقُوا مِنهُ قَطرَةً، کَما صُنِع بِالتَّقِىِّ الزَّکىِّ المَظلُوُم》
♦️حسین(ع) و یارانش را از آب فاصله بیانداز!
نباید یك جرعه آب بنوشد، هم چنان كه این كار، نسبت به عثمان بن عفان پرهیزكار انجام شد.(۸)
و نقل است که وقتی اسرای کربلا بعد از شام وارد مدینه شدند و بنی هاشم شیون و ناله سر دادند و به عزاداری پرداختند.
والی مدینه عمرو بن سعید با دیدن آن صحنه خندید و شعری را در دشمنی با اهل بیت(ع) خواند و بعد از آن گفت :
📋《هَذِهِ وَاعِيَةٌ بِوَاعِيَةِ عُثمَانَ بنِ عَفَّانِ》
♦️این شیون ها در مقابل شیونهایی که برای عثمان بن عفان بود.(۹)
در حالی که اینها همه بهانه بود و به گواه تاریخ، این علی(ع) بود که با خلیفه کشی مخالف بود و سعی بر شکست و منصرف کردن محاصره کنندگان خانه عثمان بود و عمل ممنوعیت آب را عملی غیر انسانی قلمداد می کرد.
این علی(ع) بود که به عثمان آب رساند و در جنگ جمل با قاتلین عثمان از قبیل طلحه و زبیر و مروان جنگید، ولی این تفکر بنی امیه او را قاتل عثمان معرفی کرد.
@TarikhEslam
ادامه مطالب :👇
2⃣خوارج :
خوارج یا همان مبغضان و کینه توزان نسبت به امام علی(ع) بودند که در کربلا برای انتقام از علی(ع) که کینه ای دیرینه از ایشان داشتند، حاضر شده بودند.
نقل است که؛
وقتی تمام یاران امام حسین(ع) به شهادت رسیدند و حضرت(ع) قبل از اینکه برای جنگ آهنگ دشمن کند، برای آخرین بار برای اتمام حجت خطاب به آنان فرمود :
📋《لِمَ تَسْتَحِلُّونَ دَمِی؟
یا وَیْلَکُمْ اَتَقْتُلُونِی عَلى سُنَّه بَدَّلْتُها؟
اَمْ عَلى شَریعَه غَیَّرْتُها؟
اَمْ عَلى جُرْم فَعَلْتُهُ؟
اَمْ عَلى حَقٍّ تَرَکْتُهُ؟》
♦️چرا ریختن خون مرا مباح می دانید؟
واى بر شما! چرا با من مى جنگید؟
آیا سنّتى را تغییر داده ام؟
یا شریعتى را دگرگون ساخته ام؟
یا جرمى مرتکب شده ام؟
و یا حقّى را ترک کرده ام؟!
اما دشمن لجوج و کینه ای با کمال وقاحت خطاب به امام(ع) گفتند :
📋《اِنّا نَقْتُلُکَ (نُحَارِبُکَ) بُغْضاً مِنَّا لاَِبِیکَ》
♦️ما به خاطر کینه اى که از پدرت علی(ع) به دل داریم، با تو مى جنگیم و تو را مى کشیم.(۱۰)
اینان همان خوارج بودند.
فتنه خوارج در زمان امام علی(ع) ریشه کن شد، اما همچنان تا سال ۶۱ و بعدها نیز، افکارشان و دیدگاهشان دوشادوش تاریخ آمد.
خوارج کسانی بودند که در جنگ صفین، وقتی با حیله عمرو عاص، قرآن ها بالای نیزه رفت، دست از پیکار کشیدند و مانع جنگ امام علی(ع) نیز شدند و علی(ع) را مجبور به پذیرش حکمیت کردند.
بعدها، وقتی دیدند که حکیمت بر وفق مرادشان نشد، گفتند که علی(ع) بعد از ماجرای پذیرش حکمیت، مشرک شده و باید توبه کند و به دین برگردد.
و بدین صورت خون علی(ع) را مباح دانستند و جنگ نهروان را در دستور کار خود قرار دادند و نهروانیان با این جنگ، درصدد اثبات این بودند که علی(ع) مشرک شده است و جنگ با او جنگ با کافر است.
خوارج از علی(ع) طلبکار بودند که علی(ع) به دین برنگشت و حتی یاران ما را هم کشت.
تا اینکه یکی از خوارج یعنی عبدالرحمن بن ملجم مرادی امام علی(ع) را به شهادت رساند.
خوارج چنان کینه ای از علی(ع) به دل داشتند که حتی امام علی(ع) در وصیتی به امام حسن مجتبی(ع) خطر آنان را بازگو می نماید و وصیت می کند که جنازه او شبانه و بدون اطلاع دیگران در منطقه به دور از نجف دفن گردد.
در روایتی آمده است؛
📋《أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(ع) أَمَرَ ابْنَهُ الْحَسَنَ(ع) أَنْ يَحْفِرَ لَهُ أَرْبَعَةَ قُبُورٍ فِي أَرْبَعَةِ مَوَاضِعَ فِي الْمَسْجِدِ وَ فِي الْغَرِيِّ وَ فِي دَارِ جَعْدَةَ بْنِ هُبَيْرَةَ وَ فِي الرَّحَبَةِ وَ إِنَّمَا أَرَادَ بِهَذَا أَنْ لَا يَعْلَمَ أَحَدٌ مِنْ أَعْدَائِهِ مَوْضِعَ قَبْرِهِ》
♦️امير المؤمنين(ع) فرزند خود امام حسين(ع) را امر كرد كه چهار قبر در چهار موضع از براى حضرت(ع) بسازد، در مسجد كوفه و در رحبه و در نجف و در خانه جعدة بن هبيره، براى آنكه ملاعين خوارج و بنى امیه موضع قبر آن حضرت(ع) را ندانند، مبادا که اراده کنند جسد مطهر ایشان را بیرون آورند.(۱۱)
و اکنون بیست سال از شهادت امام علی(ع) گذشته است و اینجا کربلاست و این حسین(ع) فرزند همان علی(ع) است و لحظه، لحظه انتقام است.
و از طرفی هم این چنین توجیه می کردند که حسین(ع) بر یزید بن معاویه خلیفه وقت شوریده است و خونش دوچندان مباح هست.
و جنگ با حسین(ع) جهاد الهی است که در سایه آن، اجر الهی نیز نهفته است و باید او را قربةً إلى الله بکشیم.
امام سجاد(ع) در این باره می فرماید :
📋《وَ لا يَومَ كَيَومِ الحُسَينِ(ع) اِزدَلَفَ إلَيهِ ثَلاثونَ ألفَ رَجُلٍ يَزعُمونَ أنَّهُم مِن هذِهِ الاُمَّةِ، كُلٌّ يَتَقَرَّبُ إلَى اللّه بِدَمِهِ》
♦️و هيچ روزى مانند روز حسين(ع) نبود.
سى هزار مرد كه همگى ادّعا مى كردند از اين امّت اند، به سوى او حمله بُردند و همگى، با ريختن خون او، قصد تقرّب به خدا را داشتند.(۱۲)
سر دسته خوارج در کربلا شمر بن ذی الجوشن و شبث بن ربعی بود که امام(ع) در روز عاشورا شبث را این گونه خطاب کرد :
📋《یا شَبَثَ بْنَ رَبَعی! وَ یا حَجَّارَ بْنَ أَبْجَرٍ، وَ یا قَیْسَ بْنَ الْأَشْعَثِ! وَ یا یَزیدَ بْنَ الْحارِثِ!
أَلَمْ تَکْتُبُوا الَىَّ : أَنْ قَدْ أَیْنَعَتِ الثِّمَارُ وَ اخْضَرَّ الْجَنابُ، وَ طَمَّتِ الْجِمامُ وَ إِنَّما تُقْدِمُ عَلى جُنْدٍ لَکَ مُجَنَّدٌ، فَاقْبِلْ؟!
♦️اى شبث بن ربعى! اى حجّار بن ابجر! اى قیس بن اشعث! اى یزید بن حارث!
آیا شما براى من نامه ننوشتید که درختان ما ثمر داده است و باغها سرسبز شده و چاهها پرآب گشته و تو در سرزمینى پا مى گذارى که لشکرى آراسته و انبوه در خدمت تو است، پس به سوى ما بیا!
سکوت سنگینى بر سپاه دشمن سایه انداخته بود و کسى سخن نمى گفت.
سپس آنان در پاسخ گفتند : ما چنین نامه اى ننوشتیم!
امام(ع) فرمود :
📋《سُبْحانَ اللَّهِ! بَلى وَاللَّهِ لَقَدْ فَعَلْتُمْ!》
♦️سبحان اللَّه! آرى به خدا سوگند! شما این نامه را نوشتید.(۱۳)
@TarikhEslam
ادامه مطالب :👇
3⃣دنیا طلبان(پست و مال پرستان) :
از دیرباز دنیاگرایی و دل بستن به مال و مقام دنیایی همیشه گریبان گیر انسان بوده است.
حتی اگر یزید امام حسین(ع) را از میان برمی دارد چون او را خطری بزرگ برای حکومتش و جانشینی خود می داند و اگر عبیدالله دستور یزید را مبنی بر قتل امام(ع) اجرا می کند، چون می خواهد لیاقت خود را به یزید نشان دهد و اگر عمربن سعد نامش جزء قتله اصلی امام(ع) هست، چون می خواهد به حکومت ری برسد و اگر شمر بر سینه ی امام(ع) خیمه می زند به سبب اینکه به پول هنگفتی که یزید به او وعده داده است، برسد و اگر خولی سر مبارک امام(ع) را از کربلا به کوفه و سپس به شام می برد، برای اینکه مژدگانی بگیرد و همه نیت ها در چارچوب مال و پست و مقام دنیایی است.
حتی وقتی سنان بن انس سر مبارک امام(ع) را از بدن جدا کرد، راهی خیمه عمر بن سعد شد و با صدای بلند گفت :
📋《اَوقِر رِكَابِي فِضَّةً اَو ذَهَبَاً،
اِنِّي قَتَلتُ السَّيِدَ المُحَجَّبَا》
♦️ركاب مرا از نقره و طلا پر كن!
چون من برترين آقا را كشته ام!(۱۴)
و این شیوع مال اندوزی در بین مسلمانان از دوره عثمان آغاز شد، و همین امر سبب طغیان مردم و قتل عثمان گردید.
مردم کوفه؛ به طمع بخشش یزید به کربلا آمده بودند، چنانچه عبیدالله بن زیاد در بدو ورود به کوفه در مسجد کوفه خطبه خواند و گفت :
ای مردم! خاندان ابوسفیان را آزمودید و آنها را چنان که میخواستید، یافتید! و یزید را میشناسید که دارای رفتار و روشی نیکوست که به زیردستان احسان میکند و بخششهای او بجاست! و پدرش نیز چنین بود! اکنون یزید دستور داده تا بین شما پولی را تقسیم نمایم و شما را به جنگ با دشمنش حسین(ع) بفرستم.(۱۵)
این نشان می داد که یزید و ابن زیاد نقطه ضعف کوفیان را تشخیص داده بودند و از راه تطمیع، آنها را در مقابل امام حسین(ع) قرار دادند.
نقل است که وقتی امام حسین(ع) راهی کوفه بود، در میانه راه مُجمّع بن عبدالله را دید و از او احوالات کوفه پرسید.
و او جواب داد :
📋《أمّا أشرافُ النّاسِ فَقَد اُعظِمَت رِشوَتُهُم، ومُلِئَت غَرائِرُهُم، يُستَمالُ وُدُّهُم》
♦️اشراف كوفه رشوه فراوان گرفته اند و كيسه هاي آنها پر شده است و دوستی آنها خریده شده است.(۱۶)
از نمونه های جاه طلبی در کربلا پسر سعد بن ابی وقاص بود که به امام حسین(ع) گفت :
می دانم تو بر حقی! اما گندم ری را چه کنم؟!!
این سخن او کنایه از معامله ی او با یزید بود که یزید گفت :
در صورت پیروزی بر حسین(ع) حکومت ری را به تو خواهم داد.(۱۷)
امام(ع) نیز در کربلا دلیل را صریحا بیان فرمود.
هنگامى که سپاه عمر بن سعد خود را براى جنگ با امام(ع) آماده کرد و از هر سو آن حضرت(ع) را در محاصره گرفتند و امام(ع) بهسوى دشمن بیرون آمد و آنها را به سکوت دعوت کرد، اما خاموش نشدند.
سپس خطاب به آنان فرمود :
📋《وَیلَکُم! ما علَیکُم أن تُنصِتوا إلَیَّ فَتَسمَعوا قَولی؟! فقد مُلِئَت بُطونُکُم مِن الحَرامِ و طُبِعَ على قُلوبِکُم!》
♦️واى بر شما! شما را چه زیان که به من گوش دهید و گفتار مرا که به راه راست فرا مىخوانم بشنوید؟
زیرا شکمهایتان از حرام پر شده و بر دلهایتان مُهر [غفلت] خورده است.(۱۸)
فاطمه(س) دختر امام حسین(ع) نقل می کند که، در روز عاشورا؛
من در کربلا دختری خردسال بودم که دیدم، غارتگران داخل در خیمه ها شدند و در پای من دو خلخال از طلا بود که مردی با عجله در حالی که می گریست، مشغول در آوردن آن ها بود.
به او گفتم : ای دشمن خدا! برای چی می گریی؟
جواب داد :
چگونه نگریم، در حالی که دختر رسول اکرم(ص) را غارت می کنم؟!!
گفتم : پس چرا غارت می کنی؟
در جواب گفت :
📋《أَخَافُ أَنْ يَجِيءَ غَيْرِي فَيَأْخُذَهُ》
♦️می ترسم دیگری بیاید و این خلخالها را ببرد!
امام(ع) حتی لباسی را که هنگام وداع برتن کرد، کهنه و مندرس بود و کسی هم بدان رغبت نمی کرد.(۱۹)
📋《فَرَزَهَا لِئَلَّا یُسْلَبَهَا》
♦️حضرت(ع) چند جای این لباس را پاره و سوراخ کرد تا کسی آن را نبرد. ولی همان را هم بردند.(۲۰)
بعد از شهادت امام(ع) دشمن مشغول غارت ایشان شد.
📋《وَ سُلِبَ اَلْحُسَيْنُ(ع) مَا كَانَ عَلَیهِ》
♦️هر آنچه با حسین(ع) بود، از او ربوده شد.(۲۱)
در مقاتل آمده است که؛
📋《فَأَخَذَ قَمِيصَهُ إِسْحَاقُ بْنُ حَيْوَةَ الْحَضْرَمِيُّ وَ أَخَذَ سَرَاوِيلَهُ أَبْجَرُ بْنُ كَعْبٍ وَ أَخَذَ عِمَامَتَهُ أَخْنَسُ بْنُ مَرْثَدٍ وَ أَخَذَ سَيْفَهُ رَجُلٌ مِنْ بَنِي دَارِمٍ》
♦️پيراهنش را اسحاق بن حَيْوَة حَضْرَمى برداشت و رویین پوشش را ابجر بن کعب و عِمامه حضرت(ع) را اَخْنَس بن مَرْثَد و شمشیرش را مردی از قبیله بنی دارم برداشت.(۲۲)
در نقلی آمده است که؛
📋《أَخَذَ خَاتَمَهُ بَجدَلُ بنُ سُلَيمِِ الكَلبِي وَ قَطَعَ اِصبَعَهُ مَعَ الخَاتَمِ》
♦️انگشتر امام(ع) را بجدل بن سلیم کلبی ربود که حتی انگشتان امام(ع) را به همراه انگشتر برید.(۲۳)
@TarikhEslam
ادامه مطالب :👇
4⃣بزدلان و ترسوها :
کوفیان بعد از ورود عبیدالله بن زیاد به کوفه، از همان ابتدا با چهره ترسناک و رعب انگیز وی رو به رو شدند.
حتی کوفیانی که اطراف مسلم جمع شده بودند، از ترس عبیدالله و تهدیدات او، مسلم را تنها گذاشتند.
عبیدالله با کشتن اشخاص بی گناهی مانند مسلم بن عقیل و هانی بن عروه زهر چشمی از کوفیان گرفت.
او دستور داد که ابتدا مسلم را به بالای دارالعماره ببرند و سر از تنش جدا کردند و سرش را به شام نزد یزید فرستادند و جنازه اش را نیز، به دستور ابن زیاد، در محلّه كُناسه ی کوفه که مکانی عمومی و در انظار مردم بود، به دار آويختند.(۲۴)
هم چنین کشتن نماینده دیگر امام حسین(ع) به نام قیس بن مسهر صیداوی این جو خفقان آمیز را در کوفه به وجود آورد.
طبری می نویسد :
هانی بن عروه را، که چهار هزار نفر شمشیرزن تحت امر او بودند، از زندان بیرون آورده و دستبسته برای گردن زدن به طرف بازار میبردند.
او فریاد میزد و بزرگان قبایل را به نام یاد میکرد و وامذحجاه میگفت و آنها را به یاری میطلبید، اما هیچ یک به حمایت او برنخاستند و به ندای او لبیک نگفتند و به یاری او در نیامدند.(۲۵)
عبیدالله در راستای اجرا کردن اهداف شوم و نا مقدس بنیامیه، آنقدر به این کشتارهای وحشیانه مردم ادامه داد که تقدیرنامهای از یزید بن معاویه دریافت کرد.
این بار یزید ضمن تقدیر از عبیدالله برای او نوشت :
شنیدهام که حسین(ع) متوجه عراق گردیده است، باید راهها را سخت به کنترل درآوری و در پیروزی یافتن به او سخنت تلاش کنی و مردم را به بهانههای گوناگون به قتل برسانی!(۲۶)
او نیز با ایجاد این رعب و وحشت در بین مردم توانست به موقع از این حربه استفاده نماید و مردم را پس از ورود امام حسین(ع) به کربلا، جهت جنگ با امام حسین(ع) بسیج کند.
و از طرفی با دستگیری انقلابیونی مانند مختار ثقفی و میثم تمار، رهبری سیاسی را از توده مردم دور ساخته بود.
عبیدالله به بازداشتهای وسیعی دست زد که بر اساس نقل مورخین، وی دوازده هزار نفر را که چهارصد نفر از چهرههای سرشناس کوفه بودند، دستگیر کرد.
نتیجه این کار این شد که افراد ضعیف النفس و بیاراده و یا مزدورانی که از دیگران پیروی میکردند و از خود هیچ ارادهای نداشتند، راهی جز رفتن به کربلا و جنگیدن با امام حسین(ع) نداشته باشند، زیرا نه میتوانستند در کوفه بمانند و نه میتوانستند ارادهای از خود نشان داده پا به فرار بگذارند.
اینان همان کسانی بودند که هنگامی که امام حسین(ع) در سفر از مکه به سمت کوفه به منزل شقوق رسید، فرزدق را دید.
امام حسین(ع) از او پرسید :
📋《اَخبِرنِی عَنِ النَّاسِ خَلفَکَ؟》
♦️مرا خبر ده از وضع مردمی که آنها را پشت سر گذاشتی!
فرزدق به امام(ع) عرض کرد :
📋《قُلُوبُ اَلنَّاسِ مَعَكَ وَ أَسْيَافُهُمْ عَلَيْكَ》
♦️دلهای مردم کوفه با توست و شمشیر هایشان علیه توست!(۲۷)
نقل است که وقتی امام حسین(ع) راهی کوفه بود، در میانه راه مُجمّع بن عبدالله را دید و از او احوالات کوفه پرسید.
و او جواب داد :
📋《أمّا سَائِرُ النَّاس بَعدُ فَإنَّ أفئِدَتَهُم تَهوِي إلَيكَ وَ سُيُوفُهُم غَداً مَشهُورَةٌ عَلَيكَ》
♦️اما توده ی مردم دل هایشان به سوی تو متمایل است ولی شمشیر هایشان فردا علیه تو سر از نیام برخواهد آورد.(۲۸)
برخی از اینان در کربلا شاهد تنهایی و شهادت مظلومانه امام حسین(ع) بودند ولی بزدلانه در گوشه ای اشک می ریختند و برای نصرت الهی امام حسین(ع) دست به دعا برداشته بودند.
@TarikhEslam
ادامه مطالب :👇
5⃣غافلان و جاهلان :👇
پس از آمدن عُبيدالله بن زياد به كوفه و تحویل دارالعماره از نعمان بن بشیر، به دستور یزید، عمر بن سعد را به حكومت ری و دَسْتبى (دشتى پهناور ميان ری و همدان كه بعدها به قزوين ملحق گرديد) منصوب و به سركوبى شورش ديلميان مأمور کرد.
عمر بن سعد طبق دستور با چهار هزار سپاهى در بيرون كوفه اردو زد و آماده حركت به سوی ری شد، اما خبر حركت امام حسين(ع) به سوی كوفه، عبيدالله بن زياد را واداشت تا ابن سعد را برای مقابله با امام(ع) به كربلا بفرستد.
وی ابتدا از اين كار سرباز زد، اما وقتى عبيدالله بن زياد او را تهديد كرد كه يا بايد به مقابله با حسين(ع) برود و يا فرمان حكومت را باز پس دهد.
ابن سعد مأموريت جديد را پذيرفت و با سپاهيان تحت امر خود به سوی كربلا حركت كرد و در روز دوم يا سوم محرم الحرام سال ۶۱ هجری وارد كربلا شد.(۲۹)
به نقلی افرادی بودند در سپاه عمر بن سعد که به قصد فتح ری از کوفه درآمده بودند و شاید در انتهای لشگر اطلاعات کافی نداشتند از اینکه طرف مقابل کیست؟
و چرا با او می جنگیم و به نوعی سیاهی لشگر بودند.
اینان افراد غافل و بیخبری بودند که نه شخصیت اهلبیت(ع) خاصه امام حسین(ع) را درک کرده بودند و نه از کفر خلیفه جدید خبری داشتند و از سوی دیگر با تبلیغات سوء علیه امام حسین(ع) که وی بر ضد خلیفه مسلمانان قیام نموده و از دین خروج کرده، با این انگیزه در کربلا شرکت جستند.
و اگر هم می دانستند که طرف مقابل امام حسین(ع) است، علت جنگ را نمی دانستند و در جهالت بودند و شاید خیلی از اینها به خاطر ترس از جان و مال و زن و فرزند که عبیدالله آنان را تهدید کرده بود، به لشگر ابن سعد پیوسته و جزء لشگریان پسر سعد شده بودند.
در روز عاشورا یکی از فرماندهان لشکر کوفه به نام عمرو بن حجاج زُبیدی که چهار هزار نفر تحت فرمان او بودند، از جهالت برخی از سربازان خود، استفاده کرد و سربازان خود را به جنگ با امام حسین(ع) تشویق و ترغیب می نمود، در حالی که چنین می گفت :
📋《قَاتِلُوُا مَن مَرَقَ عَنِ الدِّینِ وَ فَارَقَ الْجَمَاعَةَ》
♦️بجنگید، بجنگید باکسی که از دین خدا برگشته و از صف مسلمانان بیرون رفته است.
امام حسین(ع) وقتی گفتار عمروبن حجاج را شنید فرمود :
📋《وَیْحَکَ یا عَمْرُو! أ عَلیَّ تُحَرِّضُ النَّاسَ؟
أََ نَحْنُ مَرَقْنَا مِنْ الدّینِ وَ اَنْتَ تُقِیمُ عَلَیْهِ؟
سَتَعْلَمُونَ اِذا فَارقَتْ اَرْواحُنَا اَجْسَادَنَا مَنْ اَوْلَی بِصَلیِ النَّارِ》
♦️ای بر تو ای عمرو! آیا مردم را به این بهانه و اتهام که ما از دین خدا خارج شده ایم به جنگ و ریختن خون ما تشویق و ترغیب می کنی؟
آیا ما از دین خدا خارج شده ایم و تو در دین خدا پا برجا هستی؟
نه، هرگز چنین نیست؛ روزی که روح از تن ما جدا گردید، خواهید فهمید که چه کسی سزاوار آتش است!(۳۰)
و خود عمر بن سعد در روز عاشورا برای تحریک سربازان خود، به آنان گفت :
📋《یا خَیْلَ اللّهِ! ارْكَبی وَ بِالْجَنَّةِ اَبْشِری》
♦️لشکریان خدا! سوار شوید که شما را به بهشت بشارت می دهم!(۳۱)
در حالی آنان قدرت تشخیص را از دست داده بودند که واقعا ما لشگریان خدا هستیم و طرف مقابل دشمن ماست؟!!
📚منابع :
۱)الامامة و السّیاسة دینوری، صص۶۷-۷۰
۲)معرفة الصحابة اصبهانی، ج۱، ص۶۸
۳)الصراط المستقيم عاملی نباطی، ج۱، ص۲۱۸
۴)تاريخ الإسلام ذهبی، ج۳، ص۴۵۱
۵)شرح نهج البلاغة ابن ابي الحديد، ج۹، ص۳۳
۶)مقتل الحسين(ع) خوارزمی، ج۲، ص۱۴
۷)مقتل الحسین(ع) خوارزمی، ج۱، ص۲۶۲
۸)انساب الاشراف بلاذری، ج۳، ص۱۸۰
۹)تاریخ طبری، ج۵، ص۴۶۶
۱۰)ينابيع المودّة قُندوزی، ج۳، ص۸۰
۱۱)فرحة الغُری عبدالکریم بن طاووس، ص۳۲
۱۲)امالی شیخ صدوق، ص۴۶۲
۱۳)تاريخ طبرى، ج۴، ص۳۲۲
۱۴)تاريخ طبرى، ج۵، ص۴۵۵
۱۵)مقاتل الطالبیین ابوالفرج اصفهانی، ج۱، ص۹۷
۱۶)تاريخ طبرى، ج۵، ص۴۵۵
۱۷)الفتوح ابن اعثم، ج۵، ص۹۲
۱۸)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۸
۱۹)امالی شیخ صدوق، ص۱۶۵
۲۰)اللهوف ابن طاووس، ص۱۲۴
۲۱)تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۳
۲۲)اللهوف ابن طاووس،ص۱۲۹
۲۳)اللهوف ابن طاووس،ص۱۳۰
۲۴)بحارالانوار مجلسی، ج۴۴، ص۳۷۵
۲۵)تاریخ طبری، ج۵، ص۳۶۷
۲۶)تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۲
۲۷)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۶۷
۲۸)تاريخ طبرى، ج۵، ص۴۵۵
۲۹)انساب الاشراف بلاذری، ج۳، ص۱۷۶
۳۰)البدایه والنهایه ابن کثیر، ج۸، ص۱۸۲
۳۱)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۶۷
@TarikhEslam