May 11
من لعیام و اینجا دیوانِ لعیاست.
"I’m not bored or unhappy,
I’m still so strange and wild."
دیوانِ لعیا.
شروعی جدید داشتم از آثار مردی که جسارت خوندن کتابهاش رو نداشتم. لازم بود یه جایِ جدید این رو ثبت کنم. به همین خاطر، امشب و اینجا این کانال بنا شد.
هم اکنون، فصل تنهاییست.
میانهی راهی؛ جدا از تعلقات و در پی خواستهها.
همچنین، صدایش میکنند فصل پرسش، فصل خودآگاهی، فصل شناخت. در این مسیر، تو تنهایی و این تنهایی، تنها همراهِ توست. او را بشناس؛ چراکه در ابتدا و در انتها[ که حقیقتا انتهایی نیست] فقط او را داری.
֙⋆ #زیجان | فصل تنهایی
دیوانِ لعیا.
من هیچ علاقهای ندارم که شاد باشم،
فقط میخوام راضی باشم.
֙⋆ #ازدیگری | Blue Eye Samurai
_امشب دلم میخواهد زیر نور ماه حرف بزنیم. عیبی ندارد؟
_‹‹ اگر عاقلی، از عاشقی نپرس که زیباتر از مهتاب چیست!››
آی دوغدی خندید و اضافه کرد:‹‹ اگر هنوز صاحب فرزند نشدهیی از مادر نپرس که اضطراب دایمش برای چیست!››
آلنی افزود:‹‹ اگر وطنت را دوست نداری از عاشقان وطن نپرس که برای چه میجنگند!››
مادر یاماق، از ته چادر، خندان به جمع شعرخوانان پیوست:‹‹ اگر عاشق مهتابی، اگر عاشق وطنی، و اگر پسرت را به جنگ فرستادهیی، دیگر، پرسیدن برای چیست؟!››
֙⋆ #ازدیگری | آتش بدون دود، نادر ابراهیمی