اونایی که تا دیروز میگفتید آسمون اخماتو وا کن آبی شو، بفرما اخماشو باز کرد، الان لبخندش داره کبابمون میکنخ
تو قرار نیست یهو فراموشش کنی، اینقدر دلتنگی میکشی و تو خودت مچاله میشی که بالاخره یه روز صبح از خواب بیدار میشی و میبینی دیگه هیچ حسی بهش نداری.
فکر میکنم بخش بزرگی از رها کردن، پذیرفتن باشه. اینکه بپذیری یه موضوعی تموم شده، اینکه بپذیری که نباید به ای کاش ها و اگرها فکر کنی، چون دیگه مسئله اونجوری تو میخوای بازسازی نمیشه، اینکه بپذیری به قضایا به شکل دیگه ای نگاه کنی تا آسیب نبینی. وقتی رها کردی موضوعی رو و راضی بودی بدون که برگ برنده دست توعه و بهترین تصمیم رو گرفتی.
Unsaids.
فکر میکنم بخش بزرگی از رها کردن، پذیرفتن باشه. اینکه بپذیری یه موضوعی تموم شده، اینکه بپذیری که نبا
من قبولش کردم،ولی هنوزم غمگینم میکنه.