eitaa logo
VIP / پایه دوازدهم متوسطه دوم
177 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
328 ویدیو
647 فایل
『 بِســـــمِ رَبِّ المَــــهدی (عج)....🌷』 《 مجموعه کانال های آموزشی مذهبی مهدوی 》 ✅ @Mahdavi_N22 🔺 جهت هماهنگی تبلیغات، تبادلات، ارسال پیشنهادات و در خواستی ها: 🔹 @Mahdavinasab1 در خدمتتون هستم... . کپی از محتوای کانال؛ فقط با ذکر منبع مجاز است✅
مشاهده در ایتا
دانلود
⚡️ ماجرایی واقعی که شیخ عباس بتاوی آن را نقل می کند⚡️ یک جوان یازده شب با من تماس گرفت و گفت که پسر خاله من تصادف کرده و وفات کرده و اکنون در بیمارستان است لطفا بیایید و او را غسل دهید .. من خیلی زود خود را به بیمارستان رساندم . و از حادثه فقط یک‌ساعت گذشته بود .. وقتی داخل اتاق شدم جسد را با پارچه ای سفید پوشانده بودند و من پارچه را از روی او برداشتم ، جوانی بود که عمرش در سن یک گل بود او نوزده سال داشت و ضربه به سرش وارد شده بود و خون همچنان از اطراف مغزش بیرون می زد .. بسرعت او را به مکان شست شو بردیم .. جسمش سرد می شد و‌خون بیشتری از او خارج میشد ، شروع کردیم به غسل آن جوان ، اما هنگام شستن او علامتهای عجیبی از او ‌ظاهر شدند که قلب را بدرد می آورد .. به الله قسم ای برادرانم و خواهرانم از بالای کتف تا بالای سرش رنگش شروع کرد به عوض شدن ! و به این سرعت جسم تغییر رنگ داد ، سیاه نبود اما سیاهی از درونش برجسم چیره می شد ! شکل صورتش به گونه ای خیلی واضح عبوس و ناراحت به نظر می رسید .. از خداوند سلامتی و بخشش را خواستارم .. بعد از اینکه از غسل جوان تمام شدیم و بر او ‌نماز خواندیم او را به قبرستان بردیم .. من اولین نفری بودم که داخل قبرش شدم تا داخل قبر را برای میت آماده کنم ، و سنگها را از داخل قبر بیرون بیاورم ، پس وقتی جسد را درون قبر گذاشتیم ... برادرانم و خواهرانم به الله قسم که من قبر را تمیز کردم ولی هنگامی که او را داخل قبر گذاشتیم هنوز جسدش قبر را لمس نکرده بود که منظره ای عجیب رخ داد !.. کرمهایی کوچک از جسدش بالا می رفتند !! با دست آن ها را دور می کردم ولی فایده نداشت .. مجبور شدیم که جسد را بگذاریم و برویم ... بعد از چند روز در مسجد جوانی از صالحان آمد نزد من و از من درباره آن جوان سؤال کرد ..گفت : تو آن جوان را غسل دادی ؟ گفتم : آری . گفت : آیا علاماتی بر او ‌ظاهر نشد ؟ من به خاطر اینکه عیبش را بپوشانم گفتم : نه فقط خیر بود .. عزیزانم خوب بشنوید ! او به من گفت : او نماز گذار نبود ، نمازهایش را ضایع می کرد ، امروز یک نماز می خواند و بعد از مدتها دیگر نمازی نمی خواند ... ای کسانی که نمازهایتان فوت می شود .. و شما سرتان درگوشی هاست .. ای کسانی که نمازتان فوت می شود و شما به خاطر شبکه ها سهل انگاری می کنید .. و یا بخاطر فوتبال نماز را ترک می کنید .. آیا دوست دارید عاقبتی این چنین داشته باشید ؟!! از خداوند عاقبت بخیر شدن همه را می خواهم ...♥ ‏ 📚داستان های جالب وجذاب📚 داستانک...📖📚 📒 @Hekaithaiekohan
👌 قافله ای بزرگ در صحرایی بی آب و علف در حرکت بود، هیچ آبی برای آشامیدن نداشتند و هیچ آبادی هم در اطراف دیده نمی شد. از دور چاه آبی دیدند که بر سر چاه نه دولابی بود و نه دلوی برای بیرون کشیدن آب، سطلی پیدا کردند و با ریسمان داخل چاه فرستادند، سطل را کشیدند اما ریسمان پاره شد، سطل دیگری فرستادند و باز همان داستان، دیگر سطلی نداشتند که داخل چاه بفرستند، شخصی را به ریسمان بستند و به داخل چاه آب فرستادند اما باز ریسمان پاره شد و او نیز بیرون نیامد مرد عاقلی در قافله بود، او گفت: من داخل چاه می شوم. او را به ریسمان بستند و پایین فرستادند هنوز به ته چاه نرسیده بود که موجودی سیاه، بزرگ و بد شکلی ظاهر شد. مرد عاقل بسیار وحشت کرد اما در دل گفت: اگر در این لحظه آرام نباشم و عقلم را به کار نگیرم حتما اسیر او و کشته خواهم شد، پس توکل کرد و جان خود را به خدا سپرد. موجود بد شکل گفت: التماس و تقلا نکن تو اسیر من هستی و هیچ راه نجاتی نداری، الا که جواب سوال مرا به درستی بدهی. مرد عاقل گفت: سوالت چیست؟ گفت: کجای این دنیا از همه جا بهتر است؟ مرد عاقل در دل گفت: من اسیر این موجود هستم، اگر بگویم زیباترین مکان دنیا شهر بغداد است یا نام مکان دیگری را به زبان برانم مانند این است که: این چاه تاریک و نمور و سرد را که محل زندگی این موجود وحشتناک است به تمسخر گرفته باشم و جانم را از دست خواهم داد. پس گفت: " بهترین مکان دنیا جایی است که در آن آدمی مونس و همدمی داشته باشد حال در زیر زمین باشد یا در سوراخ تنگ یک موش! " آن موجود وحشتناک از این پاسخ بسیار خرسند شد و احسنت احسنت کنان گفت: تنها تو را آدمی زاده دیدم! تو را آزاد می کنم و به برکت این پاسخی که گفتی دیگر خونی نخواهم ریخت ، همه مردان عالم را به خاطر تو و این سخن محبت آمیزت می بخشم، آب را در چاه رها کرد و همه اهل قافله را سیراب. 📒داستان های جالب وجذاب📒 داستانک...📖📚 📒 @Hekaithaiekohan
📚از لحظات آخر مرگ جدا بترسید هنگام احتضار و جان کندن عالمی،‌ برایش دعای عدیله می‌خواندند و او تکرار می‌کرد؛ وقتی رسیدند به جمله "واشهدان الائمة الابرار" محتضر گفت: این اول حرف است، یعنی قبول ندارم! تا سه مرتبه او را تلقین می‌کردند و او می‌گفت این اول حرف است. پس از لحظه‌ای عرق تمام بدنش را گرفت و چشم‌هایش را باز کرد و با دست اشاره به صندوقی که در گوشه حجره نمود و امر کرد سر آن را باز کردند. و از میان آن یک ورقه بیرون آوردند پس به او دادند و آن‌را پاره‌اش کرد. چون سبب آن را از او پرسیدند گفت: من به کسی پنج تومان قرض داده بودم و از او سند گرفته بودم، هر وقت به من می‌گفتید بگو: واشهدان الائمة الابرار؛ می‌دیدم فردی با ریش سفیدی سر صندوق ایستاده و این سند را به دست گرفته و می‌گوید اگر این کلمه شهادت را گفتی این سند را پاره می‌کنم. من برای گرفتن طلبم به آن سند نیاز داشتم و در آن لحظه راضی نمی‌شدم که این شهادت را بگویم و چون خدا به لطف خودش مرا شفا داد و از حالت احتضار خارج شدم، آن سند را خودم پاره کردم که دیگر مانعی از گفتن کلمه شهادت نداشته باشم. 📚داستان‌های شگفت شهید دستغیب به نقل از منتخب التواریخ، باب 14 داستانک...📖📚 📒 @Hekaithaiekohan
یک پیرزن دو کوزه ی آب داشت که آنهارا آویزان بر یک تیرک چوبی بردوش خود حمل می کرد. یکی ازکوزه ها ترك داشت ومقدارى ازآب آن به زمين مى ريخت ، درصورتیکه دیگری سالم بودوهمیشه آب داخل آن بطورکامل به مقصد می رسید. به مدت طولانی هرروزاین اتفاق تکرار میشدوزن همیشه یک کوزه ونیم ،آب به خانه می برد. ولی کوزه شکسته از مشکلی که داشت بسیار شرمگین بودکه فقط می توانست نیمی ازوظیفه اش را انجام دهد. پس از دوسال ، سرانجام کوزه شکسته به ستوه آمد وازطریق چشمه باپیرزن سخن گفت. پیرزن لبخندی زد وگفت"" هیچ توجه کرده ای که گلهای زیبای این جاده درسمت تو روییده اند ونه در سمت کوزه,سالم؟"" اگرتو اینگونه نبودی این زیبايی ها طروات بخش خانه من نبود. طی این دوسال این گلها را می چیدم وباآنها خانه ام راتزیین میکردم.… هریک ازما شکستگی خاص خودرا داریم ولی همین خصوصیات است که زندگی مارا در کنار هم لذت بخش و دلپذیر میکند. "" باید درهر کسی خوبی هایش را جستجو کنی و بیاموزی "" " پس به دنبال شکستگی ها نباش که همه به گونه ای داریم فقط نوع آن متفاوت است و این اصلا شرمندگی ندارد .. خلقت ما این گونه است." داستانک...📖📚 📒 @Hekaithaiekohan
‍ 💠تاریخچه حجاب بنابر متونی که در برخی از منابع تاریخی آمده است، در بیشتر ملت ها و ادیان، حجاب در بین زنان وجود داشته است. هر چند در طول تاریخ، فراز و نشیب های زیادی را طی کرده و گاهی با اعمال سلیقه حاکمان، تشدید یا تخفیف یافته است، ولی هیچگاه به طور کامل از بین نرفته است. مورخان به ندرت از اقوام بدوی که زنانشان دارای پوشش مناسب نبوده و یا به صورت برهنه در اجتماع ظاهر می شدند، یاد می کنند. دانشمندان، تاریخ حجاب و پوشش زن را به دوران ما قبل از تاریخ و عصر حجر نسبت می دهند، کتاب «زن در آینه تاریخ» پس از طرح مفصل علل و عوامل تاریخی حجاب، می‌نویسد: با توجه به علل ذکر شده و بررسی آثار و نقوش به دست آمده، پیدایش حجاب به دوران پیش از مذاهب مربوط می شود. پوشش بانوان در گذر تاریخ ، نمادی از جایگاه زن در هر فرهنگ و تمدنی است. با مطالعه تاریخ در می‌یابیم که زنان در مشرق زمین، پوششی محکم‌تر و کامل‌تر از زنان غربی داشته و دارند و همین نشانگر این است که نگاه مردمان نسبت به زن در سرزمینی چون ایران متفاوت از دیدگاه سرزمین های غربی به مقوله «زن» بوده است. پوشش زنان در ایران باستان نشان می‌دهد که حجاب زنان ایرانی، حتی قبل از ورود اسلام به ایران، حجابی کامل و در جهان باستان منحصر به فرد بود. حجاب در عصر ایرانی - ترکی در عصر ایرانی _ ترکی، یعنی حکومت‌های غزنویان، سلجوقیان و خوارزمشاهیان، زنان از نوعی مقنعه و چادر استفاده می‌کردند که تمامی سر را می‌پوشاند. معمولاً پیشانی، چانه و دهان را نیز پنهان می‌کرد و روی این مقنعه و روی پیشانی، نواری بسته می‌شد. نوع دیگری از این مقنعه تقریبا همچون چادر هم سر را می‌پوشاند و هم ادامه آن شانه ها و تقریبا تمامی بدن را پنهان می کرد. این سرپوش ها اکثرا به رنگ سفید، سبز و گاه قرمز بود. حجاب در عصر صفوی شارون فرانسوی، درباره پوشش سر زنان عصر صفوی در سفرنامه‌اش آورده است: «پوشش سر زنان، چارقد سفیدی است که تا سر شانه می‌رسد و چادر سفید بلندی که فقط چشم‌ها از پشت آن پیداست و جلو صورت را با پارچه مُشبّک دست باف یا توری می‌بندند. در منزل هم زنان سر خود را می‌پوشانند و تا روی سینه آنها پوشیده است.» در سفرنامه الئاریوس نیز در این‌باره آمده است: «زنان هنگامی که از خانه خارج می‌شوند، صورت خود را با تور سفید می‌پوشانند و چادرشان تمام بدن آنها را فرا می‌گیرد و فقط چشمان آنها باز است.» 🌱 داستانک...📖📚 📒 @Hekaithaiekohan
🌸🍃🌸🍃 در زمان حکومت عبدالمَلِک مروان، اختلافات داخلی و هرج‌ و مرج بین مسلمین به حدی شدید شد که پادشاه روم با وزرای خود مشورت نمود و تصمیم گرفتند تا از موقعیت پیش ‌آمده استفاده کرده و لشکری مهیا نمایند تا علیه آنان وارد جنگ شوند. همه‌ وزرا این نظر را پسندیدند اما یکی از آنان که با تجربه بود، نسبت به این مسئله متعرض شد. چون علت را از وی پرسیدند، گفت فردا شما را آگاه می ‌کنم. فردای آن روز، بعد از آنکه جمعی از بزرگان کشور نزد او جمع شده و در انتظار شنیدن جواب او بودند، دستور داد دو سگ مخالف را آوردند و در وسط میدان رها کردند. آن دو سگ بعد از لحظه‌ ای به همدیگر حمله کردند و آنقدر زد و خورد کردند که خون از بدن آنها جاری شد. در این هنگام آن وزیر، گرگی یا روباهی را که در اتاقی دیگر آماده کرده بود بیرون آورد و در وسط میدان، نزد آن دو سگ رها کرد. تا چشم آن دو سگ به مخالف افتاد، دست از اختلاف و نزاع برداشته و به آن گرگ حمله ‌ور شدند و او را فراری دادند. وزیر گفت مَثَلِ شما و مسلمان‌ ها، مَثل دو سگ و گرگ است. هر چند مسلمان‌ ها اختلاف داخلی دارند، اما به‌ مجرد حمله کردن به آنها، اختلافات داخلی را کنار می‌ گذارند و به ‌طور دسته ‌جمعی با شما وارد جنگ می ‌شوند. سخن این وزیر، موردپسند شاه و وزرا واقع شد و از جنگ با مسلمین صرف ‌نظر نمودند. منابع: 1. مجانی الادب، جلد 2، صفحه 242 2. نمونه‌ معارف، جلد 1، صفحه 13 داستانک...📖📚 📒 @Hekaithaiekohan
♥️ (ع) فرمودند: 🍃 کسی که سخنان ما را دهد و در دل شیعیان استوار سازد از عابد برتر است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چرا کلمه لا اله الله باعث رفع تشنگی می شود⁉️ میدونستین کلمه «لااله الا الله» جمله کاملیست که هنگام تلفظش لب تکون نمیخوره؟ وگفتن این ذکر باعث رفع تشنگی میشه؟ دانشمندان ثابت کرده اند که گفتن «لااله الا الله» بزاق دهان را به ترشح ماده ای وا می دارد که تشنگی را از بین می برد. هیچ کار خدا بی حکمت نیست، حتی گفتن اذکارش … حالا که خواندی ارسالش کن تا همه استفاده ببرند… اول امتحان کن ،،، نشر دادنش عشق میخواد ببینم چند نفر عاشقن ‼️
برای تابستان اگه برای اینکه حوصله تون سر نره،می توانید در کانال جدیدمون عضو شده و کلی مطالب جالب بخونید.👇 ╭┈──────「⁦اطلاعات عمومی و عجایب جهان」 ╰┈➤🌟 @Ettelaatomoomi_V_Ajaiebjahan
👈 فضای مجازی مثل یک جاده است 👈 جاده ای که انتها ندارد 👈 یک جاده که بسیار گسترده است و کوچه و خیابان هم دارد و جاده کوچک و بزرگ هم دارد، بزرگراه هم دارد 👈 جاده فضای مجازی گاهی اوقات ممکنه از دره عبور کند، ممکنه آن کسی که مدیر آن قسمت از جاده است هر آدمی باشد 👈 پس باید تو جاده فضای مجازی مراقب باشیم، استفاده درست کنیم، خوب را از بد تشخیص بدهیم، تشخیص دهیم کدام جاده می رسد به مقصد حقیقت و کدام جاده می رسد به مقصد دروغ و گمراهی 👈 در جاده فضای مجازی که برای استفاده درست ساخته شده وارد بشویم، در جاده ای که فقط برای استفاده غلط ساخته شده یا جاده ای که رها شده و امنیت نداره وارد آن نشویم. 👈 از همه مهم تر جاده فضای مجازی لغزنده است، یکی کمتر ، یکی بیشتر ، پس مراقب خطر لغزش هم باشیم