✅ کانال ما رو به دوستاتون معرفی نکنید؛ من ضرر می کنم یا شما؟!
با ارسال این پست به دوستاتون، کانال رو به دوستات معرفی کن😁👇
j๑ïท↯
📚|→@School_1to12
هدایت شده از ایتایار
یه ربع که درس خوندی خسته میشی؟
خیلی یواش یواش پیش میری؟😔
برنامه نداری؟😚
نمره هات پایینه ؟🤦🏻♀️
تا #لنگ_ظهر خوابی؟؟😴
پس چرا اینجا عضو نیستی؟؟؟😐👇
https://eitaa.com/joinchat/67436820C64d468e86c
کانال مشاور رتبه های تک رقمی کنکور🔥
هدایت شده از مجموعه (آموزشی،مذهبی) مهدوی
『 بِســـمِ رَبِّ المَهدی (عج)....🌷』
🦋ما اهل گفتگو نیستیم ...!
پدرم دلواپسِ آیندهی خواهرم است،
اما حتی یکبار هم اتفاق نیفتاده که
با هم به کافی شاپ بروند، در خیابان
قدم بزنند و گاهی بلند بلند بخندند.
خواهرم نگران فشار خون پدرم است؛
اما حتي يك بار هم نشده
خواسته هايش را به تعويق بيندازد
تا پدر كمي احساس آرامش كند.
مادرم با فکرِ خوشبختیِ من خوابش
نمیبرد. اما حتی یکبار هم نشده که
با من در موردِ خوشبختیام صحبت کند
و بپرسد: فرزندم چه چیزی تو را خوشحال میکند؟
من با فکرِ رنج و سختیِ مادرم از
خواب بیدار میشوم. اما حتی یکبار
هم نشده که دستش را بگیرم،
با او به سینما بروم،
با هم تخمه بشکنیم،
فیلم ببینیم و کمی به او آرامش بدهم.
ما از نسلِ آدمهای بلاتکلیف هستیم.
از یکطرف در خلوتِ خود،دلمان برای این و آن تنگ میشود،از طرف دیگر، وقتی به هم میرسیم، لالمانی میگیریم!
انگار نیرویی نامرئی، فراتر از ما
وجود دارد که دهانمان را بسته
تا مبادا چیزی در مورد احساس مان بگوئیم! واقعا چرا؟!
رنج آهنگر
آهنگري بود که باوجود رنجهاي متعدد و بيمارياش عميقاً به خدا عشق ميورزيد.
روزي يکي از دوستانش که اعتقادي به خدا نداشت از او پرسيد: تو چگونه ميتواني خدايي را که رنج و بيماري نصيب ميکند دوست داشته باشي؟آهنگر، سربهزير آورد و گفت: وقتي ميخواهم وسيلهاي آهني بسازم يکتکه آهن را در کوره قرار ميدهم.سپس آن را روي سندان ميگذارم و ميکوبم تا به شکل دلخواهم درآيد.اگر بهصورت دلخواهم درآمد، ميدانم که وسيله مفيدي خواهد بود. اگرنه، آن را کنار ميگذارم.همين موضوع باعث شده است که هميشه به درگاه خداوند دعا کنم که: خدايا! مرا در کورههاي رنج قرار ده، اما کنار نگذار.
👈کانال حکایت های کهن
🆔 @hekayatekohan
بساط شيطان
ديروز شيطان را ديدم.در حوالي ميدان، بساطش را پهن کرده بود؛ فريب ميفروخت.مردم دورش جمع شده بودند، هياهو ميکردند و هول ميزدند و بيشتر ميخواستند.توي بساطش همهچيز بود: غرور، حرص، دروغ و خيانت، جاهطلبي و قدرت.هر کس چيزي ميخريد و در ازايش چيزي ميداد.بعضيها تکهاي از قلبشان را ميدادند و بعضي پارهاي از روحشان را بعضيها ايمانشان را ميدادند و بعضي آزادگيشان را.شيطان ميخنديد و دهانش بوي گند جهنم ميداد.حالم را به هم ميزد، دلم ميخواست همهي نفرتم را توي صورتش تف کنم.انگار ذهنم را خواند، موذيانه خنديد و گفت: من کاري باکسي ندارم، فقط گوشهاي بساطم را پهن کردهام و آرام نجوا ميکنم، نه قيلوقال ميکنم و نه کسي را مجبور ميکنم چيزي از من بخرد، ميبيني آدمها خودشان دور من جمع شدهاند!جوابش را ندادم.آنوقت سرش را نزديکتر آورد و گفت: البته تو با اينها فرق ميکني. تو زيرکي و مؤمن. زيرکي و ايمان آدم را نجات ميدهد. اينها سادهاند و گرسنه. بهجاي هر چيزي فريب ميخورند.از شيطان بدم ميآمد، حرفهايش اما شيرين بود.گذاشتم که حرف بزند و او هي گفت و گفت. ساعتها کنار بساطش نشستم. تا اينکه چشمم به جعبهي عبادت افتاد که لابهلاي چيزهاي ديگر بود. دور از چشم شيطان آن را برداشتم و توي جيبم گذاشتم.با خودم گفتم: بگذار يکبار هم شده کسي چيزي از شيطان بدزدد. بگذار يکبار هم او فريب بخورد.به خانه آمدم و در جعبهي کوچک عبادت را باز کردم. توي آن اما جز غرور چيزي نبود! جعبهي عبادت از دستم افتاد و غرور توي اتاق ريخت. فريبخورده بودم. دستم را روي قلبم گذاشتم، نبود.فهميدم که آن را کنار بساط شيطان جاگذاشتهام.تمام راه را دويدم، تمام راه لعنتش کردم، تمام راه خدا خدا کردم.ميخواستم يقهي نامردش بگيرم، عبادت دروغياش را توي سرش بکوبم و قلبم را پس بگيرم.به ميدان رسيدم؛ اما شيطان نبود. آنوقت نشستم و هاي هاي گريه کردم، از ته دل.اشکهايم که تمام شد، بلند شدم تا بي دليام را با خود ببرم که صدايي شنيدم.صداي قلبم را. پس همانجا بياختيار به سجده افتادم و زمين را بوسيدم
👈کانال حکایت های کهن
🆔 @hekayatekohan
🖤 #امام_صادق علیه السلام فرمودند :
🍃 هر كس خوش دارد كه روز قيامت ، به خدا بنگرد و سختى هاى مرگ ، و بيم و هراس پس از آن بر او آسان شود ، به زيارت قبر حسين عليه السلام فراوان برود.
📖 كامل الزيارات، ص۲۸۲، ح ۴۵۱
#اربعین
#امام_حسین
احادیث مهدوی...🌙
🌟 @Ahadise14