آقای من، من یک بندهٔ پرافاده هستم. با کولهباری از دردهای سنگین و سبک، کوچک و بزرگ، خودخواسته یا ناخواسته. و البته گناههایی که بارشان از دردهایم سنگینتر است. آقای من، من شما را دارم. «ما»، شما را داریم. نقطه اشتراک غمها و شادیهامان. امشب وقت خندیدن است. وقت شادی و سُرور. وقت یاد آوردن شما و حرفهاتان. که مامان میگوید شیعه علی(ع) بودن میارزد به همهچی. و میخوانم نشانههای نور را در حرفهاتان. که «حق، سنگین است اما گورا و باطل، سبک اما کشنده.» یا اینکه «اندوه خوردن نیمی از پیری است.» و راستی من چقدر اندوههای بیحساب خوردهام از زندگی. بیعذرهای موجه، با بهانههای واهی. آقای من، اگر من آدم درستی شوم عید میشود روزم. روزها و شبهایم حتی. تا کجا باید بروم و تلاش کنم، تا کجا که باران بزند و سیاهی شهر را بشورد ببرد. سیاهی گناه را. امسال توی شهر ما برف نیامد. سایهٔ سنگین ابرها نشست اما نبارید. نمیدانم در کوچه پس کوچههامان چه شده که سفیدی برف به خیابانها نمیرسد. شما برایمان دعا کنید. برای خشکیدن ريشهٔ ظلم، برای جمعههامان، برای باران، برف، فقر، دوری از شما، و همهچیزهای خوبی که نیستیم و باید باشیم، دعا کنید.
ما خودمان را سنجاق کردهایم به دوست داشتنِ شما، چارهای نیست که به مِهربانی خودتان دلهای سیاه ما را مِهر دهید، و دعا حوالهمان کنید، بیشتر از همیشه.
_____
دوازدهم رجب ١۴۴۵،
شبِ میلادتان.
#میلاد_امام_علی