eitaa logo
كانال فرهنگی - تبلیغی حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف)
71 دنبال‌کننده
1هزار عکس
416 ویدیو
123 فایل
این كانال به منظور نشر مطالب فرهنگی, مذهبی، اجتماعی و سیاسی ایجاد شده، امیدوارم با یاری و همفكری شما دوستان محترم به هدف تعیین شده نزدیك شویم. انتقادات، پیشنهادات و راهنمایی‌های شما عزیزان را با كمال افتخار پذیرا هستم.
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸ماهیان از تلاطم دریا به خدا شکایت کردند و چون دریا آرام شد خود را اسیر صیاد دیدند… تلاطم زندگی حکمت خداست از خدا دل آرام بخواهیم نه دریای آرام.
از ، درمان ⭕️✍🏼 طبیعت نمک در طب ایرانی گرم و خشک است که می تواند رطوبت و سرمای را از بین ببرد. از آنجا که مزاج سرد و تر مزاجی است که به همراه خود سستی و کم تحرکی را به دنبال دارد بنابراین هر چه معده به سمت سردی و رطوبت برود، تنبل تر شده و در هضم غذا و نیز ارسال احساس سیری کندتر عمل می کند. در نتیجه بعد از خوردن غذا احساس سنگینی و گاهی نفخ شدید در فرد عارض می شود. ⭕️✍🏼خوردن کمی پیش از صرف غذا باعث می شود معده قبل از غذا گرم و فعال شده و نیز رطوبت و سنگینی آن از بین برود و آماده هضم کامل غذا شود که این امر از ترش کردن و احساس سوزش سر دل بعد از خوردن غذا جلوگیری کرده و فرد را در حفظ سلامت و بهداشت معده یاری می کند. 🔰مجموعه نبوی
🌱 برای رسیدن به هدف و موفقیت از قانون بالُن استفاده کن ! هرچی که بدرد بخور نیستُ بریز دور تا اوج بگیری ... تلخی و ناکامی های گذشته جزءِ همان دور ریختنی هاست...
مردی در بصره، سال‌ها در بستر بیماری بود؛ به‌طوری که زخم بستر گرفته بود؛ و اموال زیادی را فروخته بود تا هزینه درمان خود کند؛ همیشه دست به دعا داشت. روزی عالمی نزد او آمد و گفت: می‌دانی که شفا نخواهی یافت! آیا برای مرگ حاضری؟ گفت: بخدا قسم حاضرم!. داستان مرد بیمار به این طریق بود که، در بصره آمده بود؛ طبیبان گفته بودند: دوای این بیماری آ‌ب لیمو است. این مرد، تنها آب لیمو فروش شهر بود. که آب‌لیمو را نصفه با آب قاطی می‌کرد و می‌فروخت. چون مشتری زیاد شد، کل بطری را آب ریخته و چند قطره‌ای آب‌لیمو می‌ریخت تا بوی لیمو دهد. یکی از مشتری ها که مردی بیمار بود چنین دید و گفت: من مجبور بودم بخرم تا نمیرم، ولی دعا می‌کنم زندگی تو بر باد برود چنانچه زندگی مردم را بر باد می‌دهی و خونشان را در شیشه می‌کنی. عالم گفت: از پول حرام مردم، نصف بصره را خریدی! و حالا ده سال است برای درمان و علاج خود آن‌ها را می‌فروشی!. می‌دانی از آن همه مال حرام چه مانده است؟ دو کاسه! آن دو را هم تا نفروشی و از دست ندهی، نخواهی مرد! و زجر کش خواهی شد. پس مالت را بده که بفروشند تا مرگت فرا رسد. پیرمرد به پسرش گفت: ببر بفروش، چون مال حرام ماندنی نیست. چون پسر کاسه‌ها را فروخت، پدرش جان داد.