eitaa logo
🌹استغاثه امام زمان عج🌹
6 دنبال‌کننده
845 عکس
2هزار ویدیو
8 فایل
 #حرف_خاص۶۹ ✘ استغاثه برای ظهور مستحب نیست! واجب واجب واجبه!  
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5866221205102528938.mp3
6.15M
💚در لیله الرغائب و شب آرزوها چی بخوام که ضرر نکنم 🔻سعی کنیم؛ این فایل رو حتماً تا قبل از ورود به شبِ عظیم القدرِ لیله الرغائب، گوش کنیـــم . تا ان شاءالله آرزوهامون رو با یه چینشِ درست، در سینیِ اجابت خـ❤️ـدا، قرار بدیم. 💥 ڪانال حوادث آخرالزمان و علائم ظهور http://eitaa.com/joinchat/3103653888C83153c787a
🔹مهدی موعود در کلام امام رضا علیه السلام: ریان بن صلت گوید: به امام رضا (ع) گفتم آیا شما صاحب الامر هستید؟ فرمود:« أَنَا صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ وَ لَکنِّی لَسْتُ بِالَّذِی أَمْلَؤُهَا عَدْلًا کمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ کیفَ أَکونُ ذَلِک عَلَی مَا تَرَی مِنْ ضَعْفِ بَدَنِی وَ إِنَّ الْقَائِمَ هُوَ الَّذِی إِذَا خَرَجَ کانَ فِی سِنِّ الشُّیوخِ وَ مَنْظَرِ الشُّبَّانِ قَوِیاً فِی بَدَنِهِ حَتَّی لَوْ مَدَّ یدَهُ إِلَی أَعْظَمِ شَجَرَةٍ عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ لَقَلَعَهَا وَ لَوْ صَاحَ بَینَ الْجِبَالِ لَتَدَکدَکتْ صُخُورُهَا» «من صاحب الامر هستم اما آن کسی که زمین را از عدل آکنده سازد همچنان که پر از جور شده باشد نیستم و چگونه او باشم در حالی که ضعف بدن مرا می بینی، و قائم کسی است که در سن شیوخ و منظر جوانان قیام کند و نیرومند باشد به غایتی که اگر دستش را به بزرگترین درخت روی زمین دراز کند آن را از جای برکند و اگر بین کوهها فریاد برآورد صخره های آن فرو پاشد.» 📙ابن بابویه،1395ه.ق.، ج 2، ص: 376؛ 📙طب‍رس‍ی، 1390ه.ق.، ص: 434؛ 📙 مجلسی،1403ه.ق.، ج 52، ص: 322؛ 📙اربلی،1381ه.ق.، ج 2، ص: 524) ------------------------------------------------- [] •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• [] @wwwwwkhadam 🌸🍃🇮🇷🌷🇵🇸🍃🌸 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── دوستان عزیزت رابه کانال دعوت کنید.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 پاسخ به یک شبهۀ فراگیر در مورد امیدوار کردن مردم به ظهور قریب الوقوع ⭕️ آیا اگر مردم امیدوار شدن و بعد ظهور رخ نداد؛ مردم بی‌دین نمیشن؟ ------------------------------------------------- [] •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• [] @wwwwwkhadam 🌸🍃🇮🇷🌷🇵🇸🍃🌸 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── دوستان عزیزت رابه کانال دعوت کنید.👆
4_5866241966974442088.mp3
4.36M
✅ بیش از ده روایت که تاکید میکنه برا دفع بلا راهی جز دعا وجود نداره! 🌹 ------------------------------------------------- [] •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• [] @wwwwwkhadam 🌸🍃🇮🇷🌷🇵🇸🍃🌸 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── دوستان عزیزت رابه کانال دعوت کنید.👆
4_5832184242116760828.mp3
11.54M
⁉️ آیا اعتقاد به منجی در تمام وجود دارد؟ و نیز آیا منجی که در سایر ادیان معرفی شده همان حضرت مهدی (عج) هستند؟ 🔸پاسخگو: استاد ------------------------------------------------- [] •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• [] @wwwwwkhadam 🌸🍃🇮🇷🌷🇵🇸🍃🌸 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── دوستان عزیزت رابه کانال دعوت کنید.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تبیین حاج حسین یکتا از شرایط حال و آینده-۲۰۲۲۱۲۲۲.mp3
16.74M
❇️ سخنان مهم و دلنشین حاج حسین یکتا پیرامون تبیین وضعیت حساس فعلی و آینده ( فاطمیه ۱۴۰۱) ✨ نزدیکی ظهور امام زمان (عج) طبق بیانات امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری 💫 انقلاب با تمام قصه و غصه‌ها نفس تازه خواهد کرد. 👿 دشمن که فهمیده پایان کارش نزدیک است، با تمام قوا وارد عمل شده است. 🤲🏻 الآن دیگر روش موثر مقابله با دشمن راه بروکراسی اداری نیست؛ باید خالصانه و پرتلاش جهاد کرد و با کمک توکل و توسل و کسب امدادهای الهی پیش برویم. 🌟 یارگیری امام زمان (عج) برای ظهور شروع شده است. 🚨 باید مراقب باشیم از این یارگیری جا نمانیم. باید اخلاص پیشه کنیم و در راه خودسازی و ولایت پذیری تلاش کنیم. ------------------------------------------------- ☫☫ •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• [] @wwwwwkhadam 🌸🍃🇮🇷🌷🇵🇸🍃🌸 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── دوستان عزیزت رابه کانال دعوت کنید.👆
❇️ یاران امام زمان (عج) در قرآن: «أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ» ✅ امام باقر (ع) در تفسیر آیه شریفه: 📜 «وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلی‌ أُمَّهٍ مَعْدُودَهٍ ...»(۱) فرموده است که: 🔸 منظور از «امّت معدوده»، اصحاب حضرت مهدی (عج) در آخر الزّمان است. و منظور از «ما یحبسه»، ظهور قائم (عج) و یا نزول عذاب به دست آنحضرت است». که معنی آیه چنین خواهد بود: ☑️ «اگر عذاب را از آنها تا امّتی معدود (یاران حضرت مهدی (ع) در آخر الزّمان) تأخیر بیندازیم، خواهند گفت: 🔷 چه‌چیز او را مانع می‌شود- که ظاهر شود و عذاب خدا را بر ما نازل کند؟!».(۲) قرآن کریم در پاسخ آنها می‌فرماید: 🔶 [آگاه باش هنگامیکه عذاب فرود آید، از آنها برگردانده نمی‌شود، و کیفری که استهزاء و مسخره می‌کردند به آنها می‌رسد].(۳) ✅ امام صادق (ع) در این مورد می‌فرماید: 🔸 «به خدا سوگند آنهایند «امّت معدوده» که در یک ساعت چون قطعه‌های ابر پائیزی گرد آمده، در میان رکن و مقام با او بیعت می‌کنند. و همراه او پیمان‌نامه‌ای از رسول اکرم (ص) است که آنرا- امامان معصوم- یکی پس از دیگری به ارث می‌برند». 📜 «هم و اللّه الأمّه المعدوده، یجتمعون فی ساعه واحده قزعا کفزع الخریف، فیبایعونه بین الرّکن و المقام، و معه عهد من رسول اللّه (ص) یتوارثه الأبناء عن الآباء».(۴) ⬅️ روزگار رهایی، ج‌۱، ص۴۲۴ (۱). آیه ۸ سوره هود (۲). بحار الانوار جلد ۵۲ صفحه ۲۸۸ و ۳۴۲ و جلد ۵۱ صفحه ۵۵، ۵۸ و ۴۴، الزام النّاصب صفحه ۲۴۰، غیبت نعمانی صفحه ۱۲۷، و ... (۳). هود: ۸. (۴). الزام النّاصب صفحه ۱۸ و بشاره الاسلام صفحه ۱۰۳. @wwwwwkhadam 🌸🍃🇮🇷🌷🇵🇸🍃🌸 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
✨ امام زمان (ع) در صحرای عرفات‌ 🔖 قسمت اول ⭕️ این تشرّف از مهم‌ترین و روح‌افزاترین رویدادهای زندگانی مرحوم فشندی (ره) است. تشرّف حاضر، به‌سبب بعضی از جنبه‌های منحصر به فرد که به برخی از آنها اشاره خواهد شد مورد توجّه تعداد زیادی از شیفتگان امام عصر (ع) می‌باشد. ☑️آیت اللّه ناصری دولت‌آبادی ماجرای این تشرّف را خود، مستقیما از زبان حاجی شنیده و در کتاب «آب حیات» آورده است. همچنین جناب قاضی زاهدی نیز آن را از زبان خود آن مرحوم شنیده و در کتاب خود نقل کرده است. ما اینک تلفیق دو روایت را جهت تتمیم آن، برای خوانندگان محترم می‌آوریم. 🔰 حاج محمّد علی فشندی تهرانی می‌گوید: 🕋 سال اوّلی که به «مکّه مکرّمه» مشرّف شدم، از خدای مهربان در آنجا خواستم که توفیق دهد تا در سال‌های بعد نیز، تا بیست سفر به مکّه بیایم تا شاید امیر الحاج و امام زمان (ع) را هم زیارت کنم. خداوند هم توفیقی بخشید و منّتی نهاد که من علاوه بر آن بیست سفر، چند بار دیگر نیز موفّق به زیارت خانه خدا شدم. سالیانی بود که به همراه کاروانی به عنوان خدمه و کمکی کاروان مشرّف می‌شدم تا اینکه در سالی [ظاهرا ۱۳۵۳ ش.] مدیر کاروان به من اطّلاع داد که امسال از بردن من معذور است. شاید تصوّر و پندار او این بود که سنّ من رو به پیری رفته و نگران بود که نتوانم در کارهای خدماتی کاروان به او یاری برسانم. از شنیدن این خبر خیلی افسرده و پژمرده شدم. 🕌 بنابراین به سوی «مشهد مقدّس» حرکت کردم تا دست توسّلی به دامان سلطان طوس، حضرت رضا (ع) بزنم و از ایشان بخواهم که سفر معنوی حج را امسال نیز نصیب من کند. در حرم، خیلی منقلب و مضطرب بودم و به سختی می‌گریستم و از آن حضرت، برآورده شدن حاجت خود را می‌خواستم. پس از زیارت جانانه، به قصد بازگشت به «تهران» با آن حضرت وداع کرده، از حرم خارج‌ شدم. در این حین، سیّدی مرا صدا زد و فرمود: ▫️ آقا! سفر شما را حضرت حجّت (ع) امضا کردند و فرمودند: 🔶 «به حاج محمّد علی بگو برو! منتظر تو هستند!» ▫️ من از سیّد پرسیدم: 🔹 خود حضرت این سخن را فرمودند؟ ▫️ سیّد گفت: 🔸 «بله!» ▫️ من نیز بدون درنگ به منزل خود در «تهران» بازگشتم. به محض آنکه به خانه رسیدم، همسرم با عجله گفت: 🔸 «این چند روز را کجا بودی؟ مرتّب از کاروان زنگ می‌زنند و می‌خواهند شما را همراه خود ببرند.» ▫️ من هم بلافاصله به مدیر کاروان مراجعه کردم و پرسیدم: 🔹 شما که نیّت بردن مرا نداشتید، حالا چه‌شده که می‌خواهید مرا هم در این سفر همراه کنید؟! ▫️ مدیر کاروان سربسته اشاره کرد که از تصمیم قبلی خود پشیمان شده و می‌خواهد من نیز در این سفر طبق معمول سال‌های گذشته به عنوان خدمه با او همراهی کنم. به هر ترتیب، به عنوان کمکی کاروان، به «مکّه» مشرّف شدیم. شب هشتم ماه که فردای آن روز حاجیان می‌باید در «عرفات» باشند، مدیر کاروان مرا خواست و گفت: 🔸 «وسایل کاروان را زودتر از دیگر کاروان‌ها به «منا» منتقل کن و در عرفات در کنار «جبل الرّحمه» خیمه‌ها را برپا ساز تا کاروان ما در بهترین جای ممکن سکنا گزیند.» 🚙 من نیز فورا لوازم و خیمه‌ها را با اتومبیلی به آنجا منتقل کردم؛ ⛺️ چادرها را برافراشتم و فرش‌ها را گستردم. 👮🏽‍♂ در این حال یکی از شرطه‌های سعودی (پلیس‌های عربستان) نزد من آمد و به زبان عربی گفت: 🔸 «چرا حالا آمدی؟ اینجا که کسی نیست!» ▫️ من هم با زبان عربی شکسته بسته که تقریبا در این سفرها آموخته بودم بدو گفتم: 🔹 برای انجام مقدّمات کار، زودتر آمدم. ▫️ گفت: 🔸 پس امشب نباید بخوابی! ▫️ پرسیدم: 🔹 چرا؟ ▫️ گفت: 🔸 «به خاطر اینکه ممکن است دزدانی پیدا شوند و به وسایل حجّاج دستبرد بزنند یا اینکه شما را بکشند. باید خیلی مراقب باشی!» ▫️ با شنیدن این سخنان، ترس عمیقی وجود مرا فرا گرفت. در این حال به یاد حضرت ولیّ عصر (ع) افتادم. به آن حضرت التجا و پناه بردم و پیوسته و پیاپی نام مقدّس آن قبله عالم را بر زبان می‌آوردم. می‌گفتم: 🔹 یا حجّه بن الحسن ادرکنی! یا خلیفه اللّه الاعظم أغثنی! (ادامه دارد)
✨ امام زمان (ع) در صحرای عرفات‌ (تشرفی از حاج محمد علی فشندی) 🔖 قسمت دوم 🌌 تصمیم گرفتم شب را نخوابم. به همین جهت برای نماز و نافله شب وضویی ساختم و به نماز ایستادم. آن شب در آن بیابان تنهایی، به یاد امام زمان (ع) حال خوشی پیدا کردم. ⛺️ در همین حال صدای پایی شنیدم و به دنبال آن، پرده ی چادر کنار رفت. ✨ آقایی در آستانه خیمه بعد از سلام فرمود: 🔶 «حاج محمّد علی تنها هستی؟» ▫️ عرض کردم: 🔹 بله آقا، تنهایم! ▫️ و ناخودآگاه از جا برخاستم و پتویی را چند لا کرده، زیر پای آقا افکندم. آقا نشست و فرمود: 🔶 «حاج محمّد علی! خوب جایی را برای سکونت کاروان انتخاب کرده‌ای! این‌جا همان جایی است که جدّم حسین بن علی (ع) در روز عرفه خیمه زده بودند!» ▫️ بعد فرمودند: 🔶 «حاج محمّد علی! یک چایی درست کن!» ▫️ عرض کردم: 🔹 «اتّفاقا همه وسایل چای فراهم است جز چای خشک که آن را از «مکّه» نیاورده‌ام.» ▫️ فرمود: 🔶 «شما آب جوش تهیّه کنید، چای خشک آن بر عهده من!» ☕️ آب که جوش آمد، مقداری چای (که در حدود صد گرم بود) به من مرحمت‌ کردند. چای که دم کشید و آماده شد، فنجانی به ایشان تعارف کردم. نوشیدند و فرمودند: 🔶 «شما هم بفرمایید!» ▫️ من هم با اجازه آقا، فنجانی از آن چای نوشیدم که لذّت خوبی برای من داشت. در این‌وقت، دو جوان زیباروی نورانی (در روایت‌های قاضی زاهدی چهار جوان) جلوی چادر آمدند و همان‌جا با احترام ایستادند و به آقا سلامی عرض کردند. آقا از من خواستند که به ایشان چای تعارف کنم. من نیز اطاعت کردم و برایشان چای بردم. آنان چای را نوشیدند. آقا از من خواستند که چای دیگری نزد ایشان ببرم که من نیز دوباره چای برای آن دو جوان بردم. در این‌وقت آقا به آنان فرمود: 🔶 «شما بروید!» ▫️ آنان نیز خداحافظی کرده و رفتند. در این هنگام، آقا نگاهی به من کردند و سه‌بار فرمودند: 🔶 «خوشا به حالت حاج محمّد علی!» ▫️ گریه راه گلویم را بست. عرض کردم: 🔹 از چه جهت؟ ▫️ فرمود: 🔶 «چون امشب کسی برای بیتوته در این بیابان نمی‌آید. امشب شبی است که جدّم امام حسین (ع) در این بیابان آمده است.» ▫️ بعد فرمود: 🔶 «دلت می‌خواهد نماز و دعای مخصوصی را که از جدّم رسیده، بخوانی؟» ▫️ عرضه داشتم: 🔹 بله آقا جان! ▫️ فرمود: 🔶 «برخیز و غسلی به‌جا آور و وضو بگیر!» ▫️ عرض کردم: 🔹 هوا طوری است که نمی‌توانم با آب سرد غسل کنم. ▫️ فرمود: 🔶 «من بیرون می‌روم، تو آب را گرم کن و غسل نما!» ▫️ من هم بدون اینکه متوجّه قضایا باشم و اینکه این آقا کیست، مقداری آب را گرم کردم و غسل و وضویی ساختم. چون از غسل فارغ شدم، آقا به خیمه برگشتند و فرمودند: 🔶 «حالا دو رکعت نماز با این کیفیّت که می‌گویم بخوان: بعد از حمد [در هر رکعت‌] یازده مرتبه سوره توحید را بخوان که این نماز جدّم امام حسین (ع) در این مکان است.» ▫️ و بعد از نماز فرمودند: 🔶 «جدّم، امام حسین (ع) در این بیابان، دعایی خوانده است که من آن را می‌خوانم. تو هم با من بخوان!» ▫️ اطاعت کردم. دعای آقا نزدیک به بیست دقیقه به درازا کشید و در حال دعا، اشک از چشمان مبارکش مانند ناودان فرو می‌ریخت. هر جمله‌ای را که می‌خواند، در ذهن من می‌ماند و من فورا آن را حفظ می‌کردم. دیدم عجب دعای خوبی بود و چه مضامین عالی و بالایی دارد. من با اینکه با کتاب‌های دعا آشنا بودم، امّا تاکنون به چنین دعایی برنخورده بودم. در همین وقت به ذهنم رسید که فردا برای روحانی کاروان مضامین این دعا را بخوانم تا او آنها را یادداشت کند. به محض خطور این فکر در خاطر من، آقا فرمودند: 🔶 «این دعا مخصوص امام (ع) است و در هیچ کتابی نوشته نشده و کسی غیر از امام نمی‌تواند آن را بخواند و از یاد تو نیز می‌رود!» ▫️ با گفتن این سخن، ناگهان تمامی عبارات دعا از ذهن، زبان، خیال و خاطر من محو شد و حتّی کلمه‌ای از آن در ذهن من باقی نماند. (ادامه دارد)
۰✨ امام زمان (ع) در صحرای عرفات‌ (تشرفی از حاج محمد علی فشندی) 🔖 قسمت سوم ▫️ پس از پایان دعا به آقا عرضه داشتم: 🔹 آقا این توحید من، به نظر شما خوب است؟ من می‌گویم که همه هستی را از درخت و گیاه و زمین و ... خداوند آفریده است. ▫️ فرمودند: 🔶 «خوب است! و بیش از این از شما انتظار نمی‌رود!» ▫️ عرض کردم: 🔹 آیا من حقیقتا دوستدار اهل بیت هستم؟ ▫️ فرمودند: 🔶 «آری! و تا آخر هم خواهید بود. اگر آخر کار شیاطین بخواهند فریب دهند، آل‌ محمّد (ص) به فریاد می‌رسند.» ▫️ پرسیدم: 🔹 آیا امام زمان (ع) در این بیابان تشریف می‌آورند؟ ▫️ فرمودند: 🔶 «امام الآن در چادر نشسته است!» ▫️ من با همه این نشانه‌ها و قرینه‌ها باز متوجّه نشدم. به نظرم رسید منظور این است که امام (ع)، اکنون در چادر مخصوص خود نشسته‌اند. دوباره پرسیدم: 🔹 آیا فردا امام (ع) با حاجیان به عرفات می‌آیند؟ ▫️ فرمودند: 🔶 «آری!» ▫️ عرض کردم: 🔹 کجا می‌روند؟ ▫️ فرمودند: 🔶 «جبل الرّحمه» ▫️ دوباره عرضه داشتم: 🔹 اگر رفقای کاروان بروند، امام (ع) را می‌بینند؟ ▫️ فرمود: 🔶 «می‌بینند امّا نمی‌شناسند!» ▫️ عرض کردم: 🔹 فردا شب امام زمان (ع) به چادر حاجیان هم سر می‌زنند و عنایتی می‌کنند؟ ▫️ فرمود: 🔶 «در چادر شما، آنگاه که روضه عمویم عبّاس (ع) خوانده می‌شود، می‌آید.» ▫️ بعد از این سخنان و پاسخ به این سؤال‌ها، آقا برخاستند تا از خیمه خارج شوند. در این حال رو به من نموده، فرمودند: 🔶 «حاج محمّد علی! شما امسال به نیابت از کسی حج می‌گزارید؟» ▫️ عرض کردم: 🔹 خیر آقا جان! ▫️ فرمودند: 🔶 «می‌شود از طرف پدر من امسال نیابت کنید.» ▫️ عرضه داشتم: 🔹 بله آقا جان! ▫️ در این حال دو اسکناس صد ریالی سعودی به ‏ من مرحمت کردند و فرمودند: 🔶 «این پول را بگیر و حجّ امسالت را به نیابت پدر من انجام بده!» ▫️ پرسیدم: 🔹 آقا نام پدر شما چیست؟ ▫️ فرمودند: 🔶 «حسن!» ▫️ عرض کردم: 🔹 نام خودتان چیست؟ ▫️ فرمود: 🔶 «سیّد مهدی!» ▫️ آقا را تا دم چادر بدرقه کردم. ✨ در این‌وقت، آقا برای معانقه و روبوسی‌ جهت خداحافظی برگشتند و با هم معانقه‌ای کردیم. خوب به یاد دارم که خال طرف راست صورتش را بوسیدم. (ادامه دارد)