eitaa logo
تنها مسیری های آذربایجان غربی
386 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
2.6هزار ویدیو
76 فایل
جهت انتقاد پیشنهاد و ارائه ی مطلب با ادمینها ارتباط برقرار کنید.👇👇👇 @rahim_faraji @Hurarad1 💡 ان شاءالله در این کانال مباحث کاربردی و تربیتی تشکیلات تنهامسیر آرامش ارائه خواهدشد🌟 باماهمراه باشید👇👇👇
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام شب بخیر خدمت شما عزیزان دلم ❤️ امشب به نظرم رسید قبل از تدریس درس جدید یه نامه از نهج البلاغه تقدیم کنم. 🌹 مولا امیرالمومنین علی علیه السلام نکات بسیار زیبا و مهمی رو میفرمایند👇🏼👇🏼👇🏼
3116089594.mp3
616.1K
❇️ ترجمه صوتی زیبای نامه 53 نهج البلاغه 💥 کلام نورانی امیرالمومنین علی علیه السلام 🌷 @IslamlifeStyles
تنها مسیری های آذربایجان غربی
❇️ ترجمه صوتی زیبای نامه 53 نهج البلاغه 💥 کلام نورانی امیرالمومنین علی علیه السلام 🌷 @IslamlifeSty
وجود مقدس امام علی علیه السلام: ⭕️ مبادا هرگز دچار خود پسندی گردی و به خوبی های خود اطمینان کنی و ستایش را دوست داشته باشی! 💢 که اینها همگی از بهترین فرصت های شیطان برای هجوم آوردن به توست.. و گردار نیک نیکوکاران را نابود سازد. 🔶 مبادا هرگز با خدمت هایی که انجام دادی بر مردم منت گذاری یا آنچه را انجام داده ای بزرگ بشماری... 🌷🌷
تنها مسیری های آذربایجان غربی
#افزایش_ظرفیت_روحی 121 🔸 بله اگه نماز عبادتی مثل دعای کمیل بود، میشد تا حدی اون رو به صورت عشقی خون
122 یه نکته مهم در مورد نماز اینه که نماز عملی هست که نمیشه صرفا بر اساس "اعتقاد" بخونیم. چرا؟ 🔶 چون وقتی به یه نفر بگی نماز رو از سر اعتقاد بخون، میگه خب من که به خدا اعتقاد دارم پس چه نیازی هست که حتما عبادتی به نام نماز رو به جا بیارم؟ 🤔 ⭕️ در واقع انسان طبیعتا به این سادگی نمیتونه بین "یک اعتقاد" و "انجام یک رفتار" ارتباط برقرار کنه. خصوصا زمانی که اون رفتار خیلی تکراری و خشک هم باشه که دیگه واقعا سخت میشه کار. هی با خودش کلنجار میره که آخه اعتقاد داشتن من به خدا چه ربطی به نماز خوندن من داره!!!🙄 🌷@west_tanhamasir
123 ⭕️ برای نماز از انگیزه "منفعت" هم زیاد نمیشه استفاده کرد چون وقتی به یه نفر بگی اقا نماز بخون که خیلی توی زندگی به نفعت میشه. 🔹 بله یه مدت وقت میذاره و نمازش رو اول وقت میخونه ولی بعدش کم کم دوباره منفعتش یادش میره! 💢 یا کسی که یه مدت به خاطر برطرف شدن یه مشکلی شروع به خوندن نماز اول وقت میکنه. بعد از چند وقت که مشکلش حل میشه پیش خودش میگه والا من قبلا که مشکل کنکور داشتم نیاز بود که اول وقت بخونم ولی الان که مشکل خاصی ندارم زیاد هم نیاز نیست که نماز رو سر وقتش بخونم! ⭕️ خیلی از جوانان در مواقع خاصی مثل کنکور و ایام عقد و ازدواج، اهل نماز اول وقت و مناجات با خدا میشن ولی بعدش کم کم به طور طبیعی احساس سستی میکنند و خیال میکنند این احساس سستی علامت بی دینی شون هست! 🔸 خیر این نشونه بی دین شدن انسان نیست بلکه طبیعت انسان همین هست. 🌷@west_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنها مسیری های آذربایجان غربی
✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠#قسمت_هشتاد #فصل_پانزدهم خوشحال شدم. این طوری کسی از همسایه ها هم مرا با آن وضعیت ن
✫⇠ ✫⇠ صمد هاج و واج نگاهم کرد. دستم را گرفت و گفت: «چی شده؟! چرا این طوری شدی؟! چرا یخ کردی؟!» گفتم: «داشتم برف ها را پارو می کردم، نمی دانم چی بر سرم آمد. فکر کنم بی هوش شدم.» پرسیدم: «ساعت چند است؟!» گفت: «ده صبح.» نگاه کردم دیدم بچه ها هنوز خواب اند. باورم نمی شد؛ یعنی از ساعت شش صبح یا شاید هم زودتر خوابیده بودم. صمد زد توی سرش و گفت: «زن چه کار کردی با خودت؟! می خواهی خودکشی کنی؟!» نمی توانستم تنم را تکان بدهم. هنوز دست ها و پاهایم بی حس بود. پرسید: «چیزی خورده ای؟!» گفتم: «نه، نان نداریم.» گفت: «الان می روم می خرم.» گفتم: «نه، نمی خواهد. بیا بنشین پیشم. می ترسم. حالم بد است. یک کاری کن. اصلاً برو همسایه بغلی، گُل گز خانم را خبر کن. فکر کنم باید برویم دکتر.» دستپاچه شده بود. دور اتاق می چرخید و با خودش حرف می زد و دعا می خواند. می گفت: «یا حضرت زهرا! خودت به دادم برس. یا حضرت زهرا! زنم را از تو می خواهم. یا امام حسین! خودت کمک کن.» گفتم: «نترس، طوری نیست. هر بلایی می خواست سرم بیاید، آمده بود. چیزی نشده. حالا هم وقت به دنیا آمدن بچه نیست.» گفت: «قدم! خدا به من رحم کند، خدا از سر تقصیراتم بگذرد. تقصیر من است؛ چه به روز تو آوردم.» دوباره همان حالت سراغم آمد؛ بی حسی دست ها و پاها و بعد خواب آلودگی. آمد دستم را گرفت و تکانم داد. «قدم! قدم! قدم جان! چشم هایت را باز کن، حرف بزن، من را کشتی. چه بلایی سر خودت آوردی،دردت به جانم قدم! قدم! قدم جان!» نیمه های همان شب، سومین دخترمان به دنیا آمد. فردای آن روز از بیمارستان مرخص شدم. صمد، سمیه را بغل کرده بود. روی پایش بند نبود. می خندید و می گفت: «این یکی دیگر شبیه خودم است. خوشگل و بانمک.» مادر و خواهرها و جاری هایم برای کمک آمده بودند. شینا تازه سکته کرده بود و نمی توانست راه برود. نشسته بود کنار من و تمام مدت دست هایم را می بوسید. خواهرها توی آشپزخانه مشغول غذا پختن بودند، هر چه با چشم دنبال صمد گشتم، پیدایش نکردم. ادامه دارد...✒️ 📚
•┄❁بِـسْـم‌‌ِاللّٰه‌ِالࢪَّحمن‌ِالࢪَّحیمْ❁┄• عرض سلام و ارادت خدمت شما سروران ارجمند 🤚 پگاهتون بخیر و عافیت الهی🌺 خوبید ان شاءالله؟ هرکجا که هستید ازخداوند مهربان حال عمیقاً خوب رو براتون آرزومندم.......🌷 🗓امروز هست و سالروز تجدید میثاق ملت سرافراز ایران اسلامی با ولایت و رهبری عزیزمون 🌹 گرامی میداریم روز دفاع مرم از ولایت رو واز خداوند متعال میخوایم که در امتحانات آخر الزمان به ما بصیرت عنایت بفرماید تا اسیر فتنه های دشمن نشیم و در راه ولایت ثابت قدم بمونیم...🤲 ‌
تنها مسیری های آذربایجان غربی
🗒 ‌‌‌‌ #وصیت_نامه‌ آسمانی ‌‌شهیدحاج‌قاسم‌ سلیمانی 💖 ‌‌«‌‌ #قسمت_هشتم » 🌴💫🌴💫🌴 ✍خطاب
🗒‌‌‌ آسمانی ‌‌شهیدحاج‌قاسم‌ سلیمانی 💖‌‌ «‌‌‌‌ » 🌴💫🌴💫🌴 ✍خطاب به خانواده شهدا...!! 🌹فرزندانم، دختران و پسرانم، فرزندان شهدا، پدران و مادران باقیمانده از شهدا،‌ ای چراغ‌های فروزان کشور ما، خواهران و برادران و همسران وفادار و متدینه شهدا؛ ✨در این عالم، صوتی که روزانه من می‌شنیدم و مأنوس با آن بودم و همچون صوت قرآن به من آرامش می‌داد و بزرگترین پشتوانه معنوی خود می‌دانستم، <<..صدای فرزندان شهدا بود..>> که بعضاً روزانه با آن مأنوس بودم؛ 🔶صدای پدر و مادر شهدا بود که وجود مادر و پدرم را در وجودشان احساس می‌کردم. 🌴☀️🌿 💖عزیزانم! تا پیشکسوتان این ملتید، قدر خودتان را بدانید. شهیدتان را در خودتان جلوه گر کنید، به طوری که هر کس شما را میبیند،پدر شهید یا فرزند شهید را، به عینه خودِ شهید را احساس کند، با همان معنویت، صلابت و خصوصیت. 💢خواهش می‌کنم مرا حلال کنید و عفو نمائید. من نتوانستم حق لازم را پیرامون خیلی از شما‌ها و حتی فرزندان شهیدتان اداء کنم، هم استغفار می‌کنم و هم طلب عفو دارم.خ 🌹🤲 💐دوست دارم جنازه ام را فرزندان شهدا بر دوش گیرند، شاید به برکت اصابت دستان پاک آن‌ها بر جسدم، خداوند مرا مورد عنایت قرار دهد...🍃
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
25.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️🌷 معرفی دوره مزاج زندگی 🔹 اصلاح سبک زندگی و تغذیه 🔸 معرفی واکسن های طبیعی 🔹 تهیه انواع غذاهای طبیعی و سالم 🔸 ویژگی های شخصیتی طبایع ❇️ سید محمد باقر حسینی 🔷 @IslamLifeStyles
تنها مسیری های آذربایجان غربی
✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠#قسمت_هشتاد_و_یک #فصل_پانزدهم صمد هاج و واج نگاهم کرد. دستم را گرفت و گفت: «چی شده؟
✫⇠ ✫⇠ خواهرم را صدا زدم و گفتم: «برایم یک لیوان چای بیاور.» چای را که آورد، در گوشش گفتم: «صمد نیست؟!» خندید و گفت: «نه. تو که خواب بودی، خبر دادند خانم آقا ستار هم دردش گرفته. آقا صمد رفت ببردش بیمارستان.» شب با یک جعبه شیرینی آمد و گفت: «خدا به ستار هم یک سمیه داد.» چند کیلویی هم انار خریده بود. رفت و چند تا انار دانه کرد و توی کاسه ای ریخت و آمد نشست کنارم و گفت: «الحمدلله، این بار خوش قول بودم. البته دخترمان خوب دختری بود. اگر فردا به دنیا می آمد، این بار هم بدقول می شدم.» کاسه انار را داد دستم و گفت: «بگیر بخور، برایت خوب است.» کاسه را از دستش نگرفتم. گفت: «چیه، ناراحتی؟! بخور برای تو دانه کردم.» کاسه را از دستش گرفتم و گفتم: «به این زودی می خواهی بروی؟!» گفت: «مجبورم. تلفن زده اند. باید بروم.» گفتم: «نمی شود نروی؟! بمان. دلم می خواهد این بار اقلاً یک ماهی پیشم باشی.» خندید و سوتی زد و گفت: «او... وَه... یک ماه!» گفتم: «صمد! جانِ من بمان.» گفت: «قولت یادت رفته. دفعه قبل چی گفتی؟!» گفتم: «نه، یادم نرفته. برو، من حرفی ندارم؛ اما اقلاً این بار یک هفته ای بمان.» رفت توی فکر، انگشتش را لای کوک های لحاف انداخته بود و نخ را می کشید گفت: «نمی شود. دوست دارم بمانم؛ اما بچه هایم را چه کنم؟! مادرهایشان به امید من بچه هایشان را فرستاده اند جبهه. انصاف نیست آن ها را همین طوری رها کنم و بیایم اینجا بیکار بنشینم.» التماس کردم: «صمد جان! بیکار نیستی. پیش من و بچه هایت هستی. بمان.» سرش را انداخت پایین و باز کوک های لحاف را کشید. تلویزیون روشن بود. داشت صحنه های جنگ را نشان می داد؛ خانه های ویران شده، زن ها و بچه های آواره. سمیه از خواب بیدار شد. گریه کرد. صمد بغلش کرد و داد دستم تا شیرش بدهم. سمیه که شروع کرد به شیر خوردن، صمد زل زد به سمیه و یک دفعه دیدم همین طور اشک هایش سرازیر شد روی صورتش. گفتم: «پس چی شد...؟!» سرش را برگرداند طرف دیوار و گفت: «آن اوایل جنگ، یک وقت دیدم صدای گریه بچه ای می آید. چند نفری همه جا را گشتیم تا به خانه مخروبه ای رسیدیم. بمب ویرانش کرده بود. صدای بچه از آن خانه می آمد. رفتیم تو. دیدیم مادری بچه قنداقه اش را بغل کرده و در حال شیر دادنش بوده که به شهادت رسیده. بچه هنوز داشت به سینه مادرش مک می زد. ادامه دارد...✒️ 📚
♡⁠ یه جایی خوندم نوشته بود که: امیدوارم حالت خوش باشه ✔️ یا توی هرحالی که هستی با اون حال خوش باشی ✔️ وقتی بهش فکر می‌کنم می‌بینم چه خوب می‌شه اگه آدم واقعا بتونه با هر حالی که داره خوش باشه و خیلی به خودش سخت نگیره ‌(⁠◍⁠•⁠ᴗ⁠•⁠◍⁠)⁠❤⁩ شبتون خوش🌿