هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
5.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 رهبر انقلاب: در مقابله با استکبار همه آنچه که باید و شاید برای آمادگی ملت ایران انجام بگیرد، چه از لحاظ نظامی، چه از لحاظ تسلیحات و چه از لحاظ کارهای سیاسی حتماً انجام میدهیم و الحمدلله الان هم مسئولین مشغول انجام آن هستند.
🔹مطمئناً حرکت کلی ملت ایران و مسئولین کشور در جهت مقابله با استکبار جهانی و دستگاه جنایتکار حاکم بر نظم جهانی امروز، قطعا و انصافا هیچگونه کوتاهی نخواهند کرد؛ این را مطمئن باشید.
🔹بحث، صرفاً بحث انتقام نیست؛ بحث یک حرکت منطقی است. مقابله منطبق با دین، اخلاق، شرع و منطبق بر قوانین بینالمللی است و ملت ایران و مسئولین کشور در این جهت هیچگونه تعللی و کوتاهی نخواهند کرد. این را مطمئن باشید.
🔷@IslamlifeStyles
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
یکی از آرامش بخش ترین صحبت های اخیر رهبر انقلاب همین بود.
خدا رو شکر.
ضمن اینکه حتما باید از دلسوزانی که دارن اوضاع رو بررسی میکنند و نقدهایی دارن باید تشکر کرد.
خدای نکرده کسی نیاد منتقدین رو سرکوب کنه.
تلاش مسئولین جای خودش رو داره و انتقادهای سازنده و مومنانه هم جای خودش
🌷🌷🌷
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
13.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✌رهبر انقلاب: دشمنان اعم از آمریکا و رژیم صهیونیستی بدانند نسبت به آنچه که در مقابل ایران و جبهه مقاومت انجام میدهند قطعاً پاسخ دندان شکن دریافت خواهند کرد. ۱۴۰۳/۸/۱۲
💻 Farsi.Khamenei.ir
🔷@IslamlifeStyles
تنها مسیری های آذربایجان غربی
#دختر_شینا #رمان #قسمت_بیست_و_چهارم فصل هفتم دو ماه از ازدواج ما گذشته بود. مادر صمد پا به ماه شده
#دختر_شینا
#رمان
#قسمت_بیست_و_پنجم
پدرشوهرم بلند شد و با هر دو دست روی سرش زد و گفت: «یا امام حسین.» و دوید توی کوچه.
کمی بعد ماشین برادرم جلوی در بود. چند نفری کمک کردیم، مادرشوهرم را بغل کردیم و با کلی مکافات او را گذاشتیم توی ماشین. مادرشوهرم از درد تقریباً از حال رفته بود. برادرم گفت: «می بریمش رزن.»
عده ای از زن ها هم با مادرشوهرم رفتند. من ماندم و خواهرشوهرم، کبری، و نوزادی که از همان لحظه اولی که به دنیا آمده بود، داشت گریه می کرد. من و کبری دستپاچه شده بودیم. نمی دانستیم باید با این بچه چه کار کنیم.
کبری بچه را که لباس تنش کرده و توی پتویی پیچیده بودند به من داد و گفت: «تو بچه را بگیر تا من آب قند درست کنم.»
می ترسیدم بچه را بغل کنم. گفتم: «نه بغل تو باشد، من آب، قند درست می کنم.»
منتظر جواب خواهرشوهرم نشدم. رفتم طرف سماور، لیوانی را برداشتم و زیر شیر سماور گرفتم. چند حبه قند هم تویش انداختم و با قاشق آن را هم زدم. صدای گریة نوزاد یک لحظه قطع نمی شد. سماور قل قل می کرد و بخارش به هوا می رفت. به فکرم رسید بهتر است سماور به این بزرگی را دیگر خاموش کنیم؛ اما فرصت این کار نبود. واجب تر بچه بود که داشت هلاک می شد.
لیوان آب را به کبری دادم. او سعی کرد با قاشق آب را توی دهان نوزاد بریزد. اما نوزاد نمی توانست آن را بخورد. دهانش را باز می کرد تا سینه مادر را بگیرد و مک بزند، اما قاشق فلزی به لب هایش می خورد و او را آزار می داد. به همین خاطر با حرص بیشتری گریه می کرد.
حال من و کبری بهتر از نوزاد نبود. به همین خاطر وقتی دیدیم نمی توانیم کاری برای نوزاد انجام بدهیم، هر دو با هم زدیم زیر گریه.
مادرشوهرم همان شب، در بیمارستان رزن توانست آن یکی فرزندش را به دنیا بیاورد. قل دوم دختر بود. فردا صبح او را به خانه آوردند. هنوز توی رختخوابش درست و حسابی نخوابیده بود که نوزاد پسر را گذاشتیم توی بغلش تا شیر بخورد، بچه با اشتها و حرص و ولع شیر می خورد و قورت قورت می کرد. ما از روی خوشحالی اشک می ریختیم.
با تولد دوقلوها زندگی همه ما رنگ و روی تازه ای گرفت. من از این وضعیت خیلی خوشحال بودم. صمد مشغول گذراندن سربازی اش بود و یک هفته در میان به خانه می آمد. به همین خاطر بیشتر وقت ها احساس تنهایی و دلتنگی می کردم.
با آمدن دوقلوها، رفت و آمدها به خانه ما بیشتر شد و کارهایم آن قدر زیاد شد که دیگر وقت فکر کردن به صمد را نداشتم. از مهمان ها پذیرایی می کردم، مشغول رُفت و روب بودم، ظرف می شستم، حیاط جارو می کردم، و یا در حال آشپزی بودم. شب ها خسته و بی حال قبل از اینکه بتوانم به چیزی فکر کنم، به خواب عمیقی فرو می رفتم.
بعد از چند هفته صمد به خانه آمد. با دیدن من تعجب کرد. می گفت: «قدم! به جان خودم خیلی لاغر شده ای، نکند مریضی.»
می خندیدم و می گفتم: «زحمت خواهر و برادر جدیدت است.»
#ادامه_دارد
📚 #رمان_خوب
سلام و صبحبخیر
خدمت اهالیِ تنهامسیری ما 😊🌹
که کمر رو سفت بستن
برا رفتن به بهشت💪
و دیگه خوووووب بلدن
که بلیط و کلید بهشت، نمازه🔑🔖
نماز، مهمترین داراییِ ماست😇👇
و بدون نماز، جهنم قطعی و بهشت کنسله
یه پیامی رو چندبار نوشتم و پاک کردم
آخرش همه رو پاک کردم و بیخیال شدم
همه چی رو هم که نباید گفت
گاهی باید گوشی رو گذاشت کنار
و فقط با خدا حرف زد🌸🥰
امروز یک شنبه ۱۳ آبان ماه روز اول ماه جمادی الاول می باشد...
➖ غسل روز اول ماه فراموش نشود
➖ صدقه اول ماه فراموش نشود
از امام جواد علیهالسلام روایت شده است:
هر گاه ماه جدید قمری آمد در روز نخست آن دو رکعت نماز بگزار و در رکعت اول آن پس از حمد ۳۰بار سورۀ توحید و در رکعت دوم پس از حمد ۳۰بار سورۀ قدر را بخوان؛ سپس صدقه بده که اگر این کار را کنی #سلامتی در آن ماه را از خداوند متعال خریدهای.
و در روایتی آمده است این دعا را پس از نماز بخوان:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَ مَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا كُلٌّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ،
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِهِ يُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْرًا، مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ، حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ، وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ، إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ، لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ، رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ، رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ.
📚 کتاب بهجتالدعا، ص٣٧٨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک فنجان سواد رسانهای
قسمت اول: اصلا سواد رسانه چیه؟!