eitaa logo
^ نـجـوا🌱 ^
1.4هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
6.8هزار ویدیو
6 فایل
﷽ _بِسمـ‌ࢪب‌عماࢪهاے‌آقاسیدعلۍ👀✊🏻 تاامام‌عاشقان‌غایب‌اسٺ اطاعٺ‌ازخامنہ‌ا؎واجب‌اسٺ!:)🕶 تشریف بیارید داخل🙂☕️! - ارتبـٰاط‌بـامـدیران: #حنیفھ³¹³ برای تبادل⬇️ @Siamak_1457 (تبال زیر 500 انجام نمی‌شود) تاریـخ تأسیـس کانال:✨1401/8/24✨
مشاهده در ایتا
دانلود
یامهدی ادرکنی: 🌱خواستم بگویم چرا نیامدی...؟! دیـدم‌ حق‌داری تعطیل تر از جمعه، خود ما هستیم. که برای ظهورت هیچ کاری نکردیم..💔 ^_ @whisper_313 _^
💫هیچوقت از توبه خسته نشوید آیاهر بار که لباست کثیف میشود آنرا نمیشویی؟ ⚡️گناه هم این چنین است باید پشت سر هم استغفار کرد تاگناهان پاک شود. 🍃【أستَغفِرُ اللّهَ رَبّی‌وأتُوبُ إلَیه】🍃 ^_ @whisper_313 _^
💕داستان کوتاه فقيری سه عدد پرتقال خريد... اولی رو پوست كند خراب بود، دومی رو پوست كند اونم خراب بود. بلند شد لامپ رو خاموش كرد و سومی رو خورد. گاهی وقتا بايد خودمون را به نديدن  بزنيم تا بتونيم زندگى كنيم. وقتى گرسنه اى يه لقمه نون خوشبختيه، وقتى تشنه‌اى يه قطره آب خوشبختيه، وقتى خوابت مياد يه چرت كوچيك خوشبختيه… خوشبختى يه مشتى از لحظاته، يه مشت از نقطه‌هاى ريز كه وقتى كنار هم قرار میگيرن يه خط رو ميسازن به اسم زندگى… قدرخوشبختى هاتونو بدونيد... ^_ @whisper_313 _^
🔆 ✍ زود قضاوت نکنیم خانم معلمی تعریف می‌کرد که در مدرسه ابتدایی بودم. مدتی بود تعدادی از بچه‌ها را برای یک سرود آماده می‌کردم. به نیت اینکه آخر سال مراسمی برایشان گرفته شود. روز مراسم بچه‌ها را آوردم و مرتبشان کردم. پدرومادرها هم دعوت بودند. موقع اجرای سرود ناگهان دختری از جمع جدا شد و به‌جای خواندن سرود، شروع کرد به حرکت جلوی جمع. دست‌وپا تکان می‌داد و خودش را عقب‌وجلو می‌کرد و حرکات عجیبی انجام می‌داد. بچه‌ها هم سرود را می‌خواندند و ریز می‌خندیدند، کمی مانده بود به‌خاطر خنده‌شان هرچه ریسیده بودم، پنبه شود. با خود گفتم: چرا این بچه این کار را می‌کند؟ چرا شرم نمی‌کند از رفتارش؟ اینکه قبلش بچه زرنگ و عاقلی بود! رفتم روبه‌رویش و اشاراتی کردم. هیچی نمی‌فهمید. به قدری عصبانی‌ام کرده بود که آب دهانم را نمی‌توانستم قورت دهم. خونسردی خود را حفظ کردم، آرام رفتم سراغش و دستش را گرفتم. خودش را از دستم رها کرد و رفت آن طرف‌تر و دوباره شروع کرد! فضا پر از خنده حاضران شده بود. مدیر هم رنگش عوض شده بود، از عصبانیت و شرم عرق‌هایش سرازیر بود. از صندلی‌اش بلند شد و آمد کنارم، سرش را نزدیک کرد و گفت: فقط این مراسم تمام شود، ببین با این بچه چه‌کار کنم. اخراجش می‌کنم. مادر دختر‌ هم که نزدیک من بود، بسیار پرشور می‌خندید و کف می‌زد. دخترک هم با تشویق مادر گرم‌تر از پیش شده بود. همین که سرود تمام شد، پریدم بالای سن و بازوی بچه را گرفتم و گفتم: چرا این‌طوری کردی؟! چرا با رفقایت، سرود را نخواندی؟! دخترک جواب داد: آخر مادرم اینجاست. برای مادرم این‌ کار را می‌کردم! گفتم: آخر ندید بَدید همه مثل تو مادر یا پدرشان اینجاست. چرا آن‌ها اینچنین نمی‌کنند و خود را لوس نمی‌کنند؟! خواستم بکشمش پایین که گفت: خانم معلّم صبر کنید. بگذارید مادرم متوجه نشود، خودم توضیح می‌دهم؛ مادر من مثل بقیه مادرها نیست، مادر من ناشنواست. چیزی نمی‌شنود و من با آن حرکاتم شادی و کلمات زیبای سرود را برایش ترجمه می‌کردم تا او هم مثل بقیه مادران این شادی را حس کند! این کار من رقص و پایکوبی نبود، این زبان اشاره است، زبان ناشنواهاست. همین که این حرف‌ها را زد، انگار مرا برق گرفت. دست خودم نبود. با صدای بلند گریستم و دختر را محکم بغل کردم و گفتم: آفرین دخترم! فضای مراسم پر شد از پچ‌پچ و درگوشی حرف‌زدن و... تا اینکه همه موضوع را فهمیدند. نه‌تنها من که هرکس آنجا بود از اولیا و معلمان همه را گریاند. از همه جالب‌تر اینکه مدیر آمد و عنوان دانش‌آموز نمونه را به او تقدیم کرد. با مادرش دست همدیگر را گرفتند و رفتند. گاهی جلوتر از مادرش می‌رفت و برای مادرش جست‌وخیز می‌کرد تا مادرش را شاد کند. ^_ @whisper_313 _^
💗تنها ماهی که ندارد است و تنها ماهی که ولادت ندارد، ای یعنی (ع) محور شادی و غم است! 🌙 (ع) ^_ @whisper_313 _^
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خیلی خوش آمدید بمونیدبرامون🌹✋
خدایا هر شب به آسمان نگاه می‌کنم و می‌اندیشم در این آرامش شب چه بسیار دل‌ها که غمگین و پر اضطراب هستند خدایا‌ تو آرام دلشان باش خدایا شب ما را با یادت بخیر کن🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
'بہ‌نام‌آنڪہ‌ضربان‌قلبـ♥️ـم‌بہ‌اذن‌اۅست'