May 11
هدایت شده از سعداء/حجت الاسلام راجی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای شفافیت آراء در مجلس
♨️ قبل از #فحش_دادن به مسئولین این کار را فراموش نکنید...
🔰 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی
🔸 دریافت نسخه با کیفیت
💠 اندیشکده راهبردی #سعداء
🆔 @soada_ir
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚
✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿
💝 یک آرزوی واقعی 💝
سلام و شنبه همگی بخیر ! لطفاً هرکس استراحت آخر هفته داشته، سلام ما رو هم بهش برسونه. چون ما که این دو روز فقط دویدیم و چیدیم و سابیدیم! ... البته همسرخان هم کمی تا قسمتی کمک کرد. نه که به خاطر اقدامات امسال من باشه، نه. هر سال کارهای سخت رو انجام میده. اما نمیدونم چرا دوست دارم فکر کنم که امسال حال و هواش یک کم متفاوته ... چه اشکالی داره؟ خوشبختانه آرزو بر جوانان عیب نیست!
آن موقعها که با دوستم برای کنکور درس می خواندیم، یک بار یکی از آشنایان ما رو دید و بعد از کلی تشویقمون گفت: " شماها موفق میشین، ولی فلانی ( یکی از هم سن و سالهای ما که او هم آن سال کنکور داشت) ول معطله! اصلاً بوی درس خوندن نمیده! " ... گوینده این حرف خانم میانسالی بود که اصلاً تجربه درس و کنکور رو نداشت. اما خوب میتونست تشخیص بده که کی به کارش دل داده و کی نه ... اون موقع من نمیدونستم که حتی از طرز نگاه و نشستن و حرف زدن یک نفر میشه فهمید تا چه حد به کاری که ادعا داره میخواد انجامش بده دل بسته.
واقعاً هم حق داشت. کنکور تمام هست و نیست من بود. در خانواده ای مثل خانواده ما که ارزش هر کس رو با سنگینی مدرک تحصیلیش اندازه میگیرن، اصلاً مساله قبول شدن یا نشدن نبود، بلکه بحث رشته و دانشگاه محل قبولی بود ! ... و من که سرنوشت آدمهای قبول نشده یا در یک رشته یا دانشگاه نه چندان دهن پرکن قبول شده، لحظه ای از جلوی چشمم دور نمیشد، تمام وجودم رو پای کار آورده بودم. درسته که بالاخره تونستم موفق بشم و خانواده م رو سربلند کنم، اما تنها خاطره ای که از اون دوران توی ذهنم مونده شیرینی اون روزها و شبهای پر از تلاشه. یه پروژه دقیق از پشتکار و برنامه ریزی و مدیریت زمان که هر وقت یادش می افتم یه حس شادی و - خدا ببخشه - غرور وجودم رو فرا میگیره، که یعنی: ما اینیم دیگه!
بعد از اون روزها دیگه هیچوقت هدفی اونقدر برام ارزشمند نبود که بخوام از تمام وجودم براش مایه بگذارم . اصلاً وقتی فهمیدم اون چیزی که من تا این حد براش تلاش کردم، یک ارزش اعتباریه که ما آدمها برای خودمون تا این حد بزرگش کرده ایم و سایر موجودات نظام خلقت برای مدرک فوق دکترای فلان دانشگاه طراز اول تره هم خرد نمیکنند، کلی توی ذوقم خورد! ...
اما این روزها انگار دوباره تاریخ داره تکرار میشه. دوباره یه چیز برام تبدیل شده به مسئله مرگ و زندگی. دوباره رایحه خوش تلاش برای یک هدف توی زندگیم پیچیده. از اون مهمتر این که اون هدف یک چیز اعتباری مثل قبول شدن در داشگاه نیست. بلکه یک ارزش حقیقیه. #هدف_غایی از خلقت من به عنوان یک زن ... و فی ذالک فلیتنافس المتنافسون ...
🌺
و اما شمه ای از اقدامات عملی من در این روزها :
* دیشب بعد از مدتها نمازم رو به همسرخان اقتدا کردم. راستش من تا الان فکر میکردم نمیتونم به همسرخان اقتدا کنم. آخه یکی از شرایط امام جماعت عادل بودنشه. عادل بودن هم یعنی این که گناه کبیره نکنه و به صغیره هم اصرار نداشته باشه. اما من به وضوح گناه بزرگ بداخلاقی رو توش میدیدم و نمیتونستم عادل بدونمش. اما الان میفهمم که بداخلاقی همسرخان بیشترش کلافگی از کارهای خود منه. پس نمیتونم اون رو گناهی براش حساب کنم ... نماز لذتبخشی بود. وقتی دویدم تا قبل از این که بره رکوع بهش اقتدا کنم، حس کردم خود همسرخان هم حیرت کرد ... حیف که سر نماز بودیم، اگرنه چشمکی بهش میزدم و میگفتم:
باش تا صبح دولتت بدمد این هنوز از نتایج سحر است
(البته اگه سر نماز نبودیم هم نمیتونستم بگم، چون قراره دیگه قلنبه سلنبه حرف نزنم! )
* پنجشنبه شب با تلاش فراوان موفق شدم برنامه دیروز امروز فردا رو نبینم و به جاش رفتم ظرفها رو شستم و آشپزخونه رو مرتب کردم که همسرخان صبح که برای نماز بلند میشه از اونهمه ظرف و به هم ریختگی وحشت نکنه! آخرهاش اومدم یه گریز بزنم ببینم بحث در چه حاله، که همون جاییش بود که دست حاج آقا آقا تهرانی خورد به لیوان و آبش ریخت!
این رو هم بگم که در حال انجام یک عملیات شناسایی هستم برای فهمیدن این که باید چکار کنم. یه جور تحقیقات میدانی از خانمهای موفق در همسرداری. نتیجه ش رو بعداً میگم.
فعلاً تا این خانوم کوچولو طومارم رو به هم نپیچیده، خدا نگهدار.
#پست_چهاردهم
#تو_فقط_لیلی_باش
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt
هدایت شده از سعداء/حجت الاسلام راجی
⁉️ شفافیت وعده انتخاباتی مجلس یازدهم بود؛ چرا تصویب نشد؟
🔴 #شبهات_انتخابات
🔸 #مجلس
___________________
مجلس طرح شفافیت را در خرداد ۱۴۰۱ تصویب و برای بررسی به شورای نگهبان فرستاد-هر چند انتظار میشد که سریعتر و دقیقتر کار را جلو ببرد- شورای نگهبان نیز در ۲۶ آذر ۱۴۰۱ رسماً اعلام کرد، اشکالات شورای نگهبان بر این طرح رفع و تنها دو اشکال مجمع تشخیص مصلحت نظام باقی مانده است که باید توسط مجمع تعیین تکلیف شود. اما مجمع تشخیص مصلحت نظام، به مدت ۸ ماه اعلام نظر در این خصوص را به تأخیر انداخت و درحالی که در این مدت به جز دو مورد هیچ اشکال دیگری به طرح وارد نکرده بود، در شهریور ۱۴۰۲، مجمع با نقض نظر قبلی خود، ایرادات جدیدی بر طرح وارد کرد. این موضوع همچنان توسط مجلس در حال پیگیری است و انشاءالله قطعاً تصویب خواهد شد. با این حال، مجلس ، برای شفافیت آراء، به صورت داوطلبانه این طرح را اجرا کرده و اکنون ۲۲۰ تن از نمایندگان به صورت داوطلبانه در حال اجرای قانون هستند و آراء آنها به صورت روزانه در سایت رسمی مجلس به آدرس parliran.ir منتشر میشود. پس تا تصویب نهایی مجلس شفافیت را مطابق وعده خود در حال اجرا دارد و ان شاءالله توسط مجلس نیز این مسئله تبدیل به قانون میشود.
___________________
📚 برگرفته از کتاب #یک_صندوق_شبهه اثر #حجت_الاسلام_راجی
💠 اندیشکده راهبردی #سعداء
🆔 @soada_ir
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚
✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿
افسوس هر آنچه بُردهام باختنی است....
از خدا که پنهان نیست، از شما هم پنهان نباشه که من یک عدد عمو دارم به نام عمو پیمان. این عموجان از از وقتی یادم میاد خلق و خوی خاص خودش رو داشت. به خاطر ته تغاری بودن و اختلاف سنی زیادش با مادر بزرگ و پدر بزرگم، با اونها زیاد حرف نمیزد. و انگار این حرف نزدن تبدیل به عادت ثانویه ش شده بود، و زیاد کسی رو تحویل نمیگرفت. بعدش هم که برای تحصیل رفت انگلستان و زندگی کردن در اونجا همون یه ذره حرف مشترکی که بین اون و خانواده وجود داشت رو هم از بین برد! ... وقتی بعد از ۶ سال به ایران برگشت، دیگه کلاً یه آدم دیگه شده بود.
همه فامیل معتقد بودند بیچاره زنی که قراره عمرش رو در کنار اون سپری کنه. بجز این بحث کم حرف بودن و تحویل نگرفتن موجودات بشر، به شهادت مادر بزرگم حتی یه لیوان آب رو هم توی خونه جا بجا نمیکرد و یه وقتهایی که مادربزرگ چند روز میرفت جایی و براش غذا درست میکرد میذاشت توی یخچال اینقدر همت نداشت که غذای توی یخچال رو گرم کنه و بخوره!
خلاصه زد و این شازده عمو با اونهمه کلاس و اهن و تلپش بعد از کلی خواستگاری رفتن و عیب روی دخترهای معصوم مردم گذاشتن، گلوش پیش کسی گیر کرد که هیچکدام از ملاکهای فامیل رو نداشت. شروط اصلی عمو جان اینها بود:
۱. خانواده بسیار ( به توان n ) باکلاس داشته باشد.
۲. " بقچه پیچ " نباشد! (با عرض شرمندگی این اصطلاحی بود که عموجان برای خانمهای محجبه به کار میبرد!)
۳. تحصیلاتش حداقل فوق لیسانس باشد. ( خود عموجان دکترا داشت و عضو هیئت علمی دانشگاه بود)
۴. خییییییلی ( باز هم به توانn ) خوشگل باشد!
اما اون دختر از تمام شرایط فقط شرط دوم رو داشت ( هنر کرده بود! ) ... وگرنه خانواده ش نه تنها باکلاس نبود، بلکه اصلاً آنقدر وضع مالیشون خراب بود که نتونستند حتی یک جهیز معمولی به دخترشون بدهند. از نظر زیبایی هم یک دختری بود که زیبایی کاملاً معمولی داشت. و بالاخره این که اصلاً دانشگاه نرفته بود و جالب این که حتی ابایی نداشت که بگه: " من دیپلمم رو هم به زور تقلب گرفتم! " ... با تمام اینها اون چیزی داشت که در هیچ دانشگاهی نمیشه یاد گرفت: " درایت و ظرافت زنانه " ...
عمو پیمان بالاخره موفق شد خانواده رو راضی کنه و ما هم زن عمو مهتاب دار شدیم! برخلاف بقیه که چندان دل خوشی از او ندارند، من از همون اول این درایت و مهارتش در زندگی کردن رو تحسین میکردم . (مثل امام خمینی (رحمت الله علیه) که میگفت: من ورزشکار نیستم، ولی ورزشکارها را دوست دارم! ) ...
حالا این عمو پیمان از تمام مردهای فامیل خوشبخت تره. الان همون عموجان تنبل ما از ریز تا درشت کارهای خونه رو انجام میده و بچه ها رو مدیریت میکنه و از همه مهمتر این که برق خوشبختی توی چشمهاش میدرخشه.
چند وقت قبل توی یک مهمونی کنار زن عمو بودم که براش اس اومد. یواشکی دیدم نوشته : "خیلی دوستت دارم. دلم برات خیلی تنگ شده. کی بریم خونه؟ " ... باورتون میشه که این اس از طرف همون عموی از دماغ فیل افتاده ی من بود که اونطرف سالن نشسته بود! ... فقط ۱۰ دقیقه از همسرش جدا مونده بودها! ... اون هم بعد از نزدیک ۱۸ سال زندگی مشترک!
هی روزگاااااار! ... شعری هست که میگه:
افسوس هرآنچه برده ام باختنی ست
بشناخته ها تمام نشناختنی ست
برداشته ام هرآنچه باید بگذاشت
بگذاشته ام هرآنچه برداشتنی ست
البته این شعر درباره توشه برداشتن برای اون دنیاست، اما میشه ازش برای حال روز من هم استفاده کرد که همه چیز بلدم، الا همسرداری ! این رو الان دارم میفهمم که روی این موضوع زوم کرده ام. حالا که دارم بایدها و نبایدهای زندگی مشترک رو یاد میگیرم و میبینم چه فرصتهای نابی رو توی اوایل زندگی از دست داده ام و با چه حماقتی زندگیم رو به اینجایی که هست رسونده ام!
چه خوبه که این دنیا مثل اون دنیا نیست که همه درها بسته باشه و نشه کاری کرد. چه خوبه که "یوم الحسرت" این دنیا، " یوم الخلود " نیست ... توی این دنیا میشه حسرت خورد و عبرت گرفت و جبران کرد ... میشه یک یا علی مدد گفت و سرنوشت رو از سر نوشت ... برام خیلی دعا کنید که بسیار محتاجم.
ربنا اننا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین ...
#پست_پانزدهم
#تو_فقط_لیلی_باش
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
7.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ امروز تبلیغ این کانال، قدم گذاشتن در مسیر جهاد تبیینه
تمجید فوقالعاده حاج آقا #محسن_عباسی_ولدی
از #حجت_الاسلام_راجی🌹
📣 حتما عضو کانال سعداء شوید.
🔹برای دیدن با کیفیت اصلی کلیک کنید.
@abbasivaladi
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚
✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿
🍀سبزه ای با عطر زندگی🍀
امسال سنت شکنی کردم و گندم گذاشتم سبز بشه، برای سفره هفت سین. این اولین بارمه که دارم از این هنرها از خودم در وکنم! ... همسرخان با شوق و ذوقی که از ازش بعیده هی میره بهشون سر میزنه. دیروز خبر داد که گندمها یه ذره جوانه زدن!
متعجب بودم که با اون روحیه جدی و خشکش چطوری یه همچه چیزی تا این حد براش مهمه. بعد فهمیدم نه. این برای اون چیزی ورای یک سبزه ساده ست.
در آموزه های اسلامی مفهومی هست که من به شدت بهش اعتقاد دارم: #اثر_وضعی_اعمال، که این روزها بهش میگن انرژی که اون کار از خودش آزاد میکنه ... هیچ کاری در این عالم بی تاثیر نیست. یعنی فارغ از اینکه فلان کار رو چطوری و با چه نیتی انجام داده ایم، نفس اون کار هم برای خودش یه اثراتی داره که معمولاً در نظر گرفته نمیشه.
این که ما در روز وقتمون رو چطور میگذرونیم و دغدغه هامون چی هست و بیشتر به چه چیزهایی فکر میکنیم، چیزی ورای مفهموم فیزیکی گذران وقت هست. من به تجربه فهمیده ام که وقتی آدم ارزشمندترین سرمایه های زندگیش یعنی وقت و فکرش رو صرف چیزی میکنه زندگیش رنگ و بوی اون رو میگیره و نمیتونه از تبعات اون چیز توی زندگیش چلوگیری کنه. انگار یه هاله ای از اون چیز اطرافش رو میگیره و افرادی که با اون آدم برخورد میکنن یه جورایی ناخودآگاه حس میکنن اون آدم تو چه فازیه، حتی اگه دقیقاً نفهمن، لااقل این رو میفهمن که فاز اون آدم براشون دلپذیر هست یا نه. برای همین خیلی وقتها میشه که آدم میگه "نمیدونم چرا درباره فلانی حس خوبی دارم." یا برعکس " اصلاً باهاش حال نمیکنم! "
این توی زندگی زناشویی هم بسیار بسیار مهمه و یه بخشی از حسهای زیرپوستی زن و شوهر نسبت به هم به همین بستگی داره. مثلاً اگه من صبح تا شب سرم توی مطالعه و پیگیری خبرهای سیاسی و اقتصادی باشه، حال و هوام یه چیزه، و اگه صبح تا شب فکرم در فضای خونه و رسیدگی به امورات افراد خانواده بچرخه حال و هوام بالکل یه چیز دیگه ست. این که من از صبح تا شب اصلاً یاد همسرخان نباشم و فقط برای رفع تکلیف یه کارهایی رو انجام بدم کجا، و این که مدام فکرم این باشه که یه فضای خوب و دلپذیر برای اون و بچه هام ایجاد کنم کجا ؟
نمیدونم همه آقایون اینطوری هستند، یا نه، اما بارها شده که غذایی رو با عجله و سرسری درست کرده ام اما به نظر خودم مزه ش مثل همیشه شده بود. ولی همسرخان بلافاصله بعد از خوردن اولین قاشق فهمید و با کنایه بهم گفت: " امروز غذات رو شِرتَک شِرتَک درست کردی ها! " ... یا مثلاً هر بار غذام خییییییلی خوب شده باشه میگه: بابات قرار بوده بیاد؟ ( چون میدونه که بابام همه هستی منه و همیشه وقتی میخوان بیان خونمون من از ته قلبم براشون خودکشون میکنم! ) ... قبلاها به این حرفهاش فکر نمیکردم اما الان دونه دونه اشارات و کنایاتش مبنی بر این که من به زندگیمون به قدر کافی توجه ندارم داره توی ذهنم رژه میره. انگار ذائقه ش علاوه بر بودن یا نبودن نمک و فلفل توی غذا ،به بودن یا نبودن ادویه هایی به نام عشق و توجه تو ی غذا هم به شدت حساسه ...
اون سبزه به این معنا بود که من به زندگیمون اهمیت میدم. و برای چیزی که فقط به خونه و خانواده خودمون مربوط میشه #وقت_میذارم ... و این برای کسی مثل من که دیگه داشتم به جایی میرسیدم که هفت سین آماده بخرم، در نوع خودش یک معجزه محسوب میشه ... الحمد لله الذی هو المقلب القلوب و الابصار ...
پی نوشتها :
*خدا کنه سبزه مون خوب دربیاد، آخه من هیچ تجربه ای ندارم. از همینجا از همه باتجربگان و سبزه اندازان حرفه ای که اینجا رو میخونن درخواست میکنم که راهنماییهاشون رو ازم دریغ نکنن، پلیز! ... حالا من هیچی . حیفه توی ذوق همسرخان بخوره ها! ... گفته باشم!
*لطفاً حواستون به اون تیکر کاهش وزن که اون بالا هست هم باشه. انگار واقعاً دارم آروم آروم وزن کم میکنم ( قابل توجه عطیه سادات عزیز، رقیب نازینم! ) ... میتونم یه رژیم سفت و سخت بگیرم، اما میدونم بیفایده ست. باید در اثر #درست_زندگی_کردن لاغر بشم، همونطور که در اثر اشتباه زندگی کردن و پرخوری عصبی چاق شده ام. باید کنار همین سفره ای که چاق شده ام لاغر بشم. این لاغر شدن ملاک خوبیه برای این که نشون بده دارم درست زندگی میکنم.
امروز علاوه بر ۴۰ دقیقه پیاده روی، ۳۰ عدد دراز و نشست هم زدم ... یه همچین رضوان ورزشکاری هستم من!
#پست_شانزدهم
#تو_فقط_لیلی_باش
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt