«پاییزی دیگر از راه رسید. پاییزی با همه‌ ابر‌های تیره‌اش که کشیده می‌شود روی آبی آسمان، و پر از باران‌هایی که به یادت می‌آورند هزاران خاطره‌ سبز و زرد و سرخ را...» 🍂پاییز خاطره‌انگیز مبارک...🍂 https://eitaa.com/Writingskills

سلام صبح اولین روز مهرماه تون، بخیر. می‌بینم که نوجوون های کانال، همگی مدرسه هستین و مامانا الان متن‌های منو می‌خونن 😁😁 خودمونیم، سالی که نکوست از شنبه‌اش پیداست👌😍 آغاز سال تحصیلی مبارک تون باشه 🎊🎉 https://eitaa.com/Writingskills

اینم به مناسبت آغاز سال تحصیلی... البته درس خوندن این همه امکانات نمی‌خواد...😏🙄 https://eitaa.com/Writingskills

🌸از زبان نویسنده بشنویم. 🎥گابریل گارسیا مارکز چگونه صد سال تنهايی نوشته شد؟ يك گفتگوي شيرين از «گابريل گارسيا ماركز» بزرگ. #معرفی_نویسنده #آموزش #نویسندگی #قسمت_اول https://eitaa.com/Writingskills

خب بازهم پاییز رسید و فصل میوه‌های خوشمزه😋😋 البته اینا که خوردنی نیست ولی یک میوه پاییزی هست که خیلی شبیه ایناست، خیلی هم کمه و زمان پخش و فروشش، خیلی کوتاه، یعنی نرسیده تمومه... اگه گفتین چیه؟!!! من عااااااااااشقشم😍🥰 🍁🍁🍁 اومدم چند تا نکته بگم...👇👇 https://eitaa.com/Writingskills

🍀اول اینکه ان‌شاءالله روز دوشنبه برنده‌های مسابقه هفتگی رو اعلام می‌کنم و جوایز رو اهدا. 🥳 🍀 نکته‌ی دوم درباره چالش نوشتن هست. از این به بعد، چالش نوشتن رو روزهای چهارشنبه و پنجشنبه خواهیم داشت که شما بهتر بتونید وقت بذارید. البته که نوشتن در باشگاه کانال مهارت‌ها، وقت و انرژی چندانی رو از شما نمی‌گیره و باید تلاش کنید تا بین درس‌ها و تکالیف تون زمان برای نوشتن باز کنید... 🍀 نکته‌ی سوم هم اینکه، مطمئن باشید این چالش‌های نوشتن اگر روزانه و به مدت ۵ تا ۱۰ دقیقه انجام بشه، بسیار بسیار در افزایش خلاقیت و یادگیری شما تاثیر داره و بعد از مدتی، نتیجه‌ی اون رو در درس ها تون خواهید دید.👌

🖤داغ تشنگی جدش حسین علیه السلام سخت بر دلش مانده بود. با ظرف آب به بالین پدر رفت.. که داغ عطش پدر بر دلش نمانَد! و در آن لحظه ها… عجیب شبیه به عمو عباس (ع) شده بود، مهدی (عج)! “شهادت امام حسن عسگری علیه السلام تسلیت” 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱

"جیمز نوربری" میگه: طبیعت، با پاییز بهمون نشون میده رها کردن چقدر میتونه زیبا باشه🍂 https://eitaa.com/Writingskills

طبق روال هر ساله گلدان های شمعدانی را با شوق و ذوق جلوی درب منازل در سر تا سر کوچه می گذاشت ، نگاه شاکرانه ای به سوی آسمان می‌کرد و باچشمانی که اشک خوشحالی در آن موج می‌زد با افتخار به من نگاه می کرد بوسه ای پر از محبت و رضایت بر دستانم می‌زد همیشه از این بوسه ها هم لذت می بردم و هم خجالت می کشیدم ،سالها غبطه می‌خورد که توان مالی نداریم و نمی توانیم آن طور که قلبأ دوست داریم مثل سایر همسایه ها در برگزاری جشن مشارکت کنیم وتنها کاری که در توان داریم آب و جارو کردن است دیگران کوچه را با ریسه هایی از چراغ های رنگارنگ آذین بندی و باشیرینی و شربت پذیرایی می کردند اما ما.... تصمیم گرفتم کل تعطیلات تابستان را به سختی مشغول سفالگری باشم تا شاید بتوانم آرزوی عزیز جان را بر آورده کنم نزدیک به شروع مراسمات اعیاد شعبانیه و آذین بندی کوچه ها بود تصمیم گرفتم از گرفتن اجرت صرفنظر کنم و از استادم خواستم که به جای آن چند گلدان سفالی برای خودم بسازم. آن موقع دستمزدم خیلی کم بود حدود پنج گلدان می شد اما وقتی استادم متوجه علت کارم شد پنج گلدان هم خودش هدیه داد و بسیار تشویقم کرد مرد مهربان و مؤمنی بود،گلدان های گل که ساخته شد با کمکش به منزل بردم.درونشان راپر کردم از خاک باغچه و قلمه ای از شمعدانی های سر سبز و رنگارنگ،تعدادشان کم بود اما بعد از گذر چند سال بیش از صد گلدان زیبای شمعدانی داشتیم،از اینکه توانسته بودم عزیز را دلشاد کنم خوشحال بودم،به امید آنکه به زودی زود هزاران هزار گلدان گل در مسیر حضور پر خیر و برکتشان قرار دهیم و عالم غبار گرفته ما با ظهور شان جانی بگیرد و گلستان بشود. « گلدان»