#موقعیت_داستانی
انگشت روی شقیقههایم میگذارم و میفشارم. صدای جیغ و داد بچهها در سرم میپیچد. لب میگزم و سعی میکنم لبخند بزنم.
- اگه منم مثل این بچهها بودم، خدایا توبه!
آریا و یاسمن سر اسباب بازی کوچکی دعوایشان میشود و صدایشان بلندتر از قبل. احساس میکنم همین حالاست که مغزم مثل بمب ساعتی منفجر شود و صدایم، بلندتر از همهشان، در و دیوار خانه را به لرزه بیندازد. ولی چشم روی هم میفشارم و دندان به هم میسایم. درد توی سرم مثل پُتک میکوبد به جمجمهام.
از هم جدایشان میکنم. کنار هم میایستانمشان و نگاهشان میکنم. رد پای اشک هنوز روی گونههایشان نشسته و لب ورچیده، آریا با اخم و یاسمن با بغض نگاهم میکنند. نفس عمیقی میکشم.
- باهم با اسباب بازی بازی کنین. نوبتی. یا اینکه دوتایی. دعوا هم نکنین. باشه؟
بچهها زیر چشمی نگاهی به هم میکنند. یاسمن بغضش را میخورد، آب دماغش را بالا میکشد و با لحن دخترانهاش میگوید: آخه من اول برش داشتم.
اخم روی پیشانیام مینشانم و میگویم: آخه بی آخه. یا نوبتی یا دوتایی.
آریا اخمهایش را باز کرده و با تردید نگاهمان میکند. اول به اخمِ من و بعد به بغض و گلوله گلوله اشکِ یاسمن. دستهای گره خورده روی سینهاش را باز میکند و جلوتر میآید. بین من و یاسمن میایستد و ابروهایش را به هم گره میزند.
- آبجی، دعواش نکن. تقصیر من بود.
سرش را پایین میاندازد و بعد به یاسمن که دیگر گریه نمیکند نگاه میکند. آب دهانش را قورت میدهد.
بقیه بچهها هنوز مثل توپهای وروجک بالا و پایین میپرند و مثل امواج بهم ریختهی رادیو صفحهی مغزم را خطخطی میکنند. لبخند زورکیای روی لبم مینشانم.
- بدویین برین دیگه هم با هم دعوا نکنین. باشه؟
باشهی آهستهای تحویلم میدهند و به مابقیِ بچهها میپیوندند.
هنوز سرم درد میکند. ولی از آریا و لحن مردانه و حمایت کودکانهاش از یاسمن خندهام میگیرد.
انگشت روی شقیقههایم میفشارم و چشمانم را میبندم.
✍سیده فاطمه میرزایی
عضو فعال جوانههای جریان
https://eitaa.com/Writingskills
4.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حال تون چطوره؟
نویسنده های هنرمند😉
یک صحنه پر از حس خوووب ببینید...
ضمنا تعطیلات رو به پایانه خوب ازین روزها بهره ببرید.👌
https://eitaa.com/Writingskills
امروز من از صبح درگیر یک کار جدیدم.
با توجه به تمریناتی که برای بررسی فرستادید بنظرم اومد که یک فایل صوتی آموزشی براتون آماده کنم.
این محتوایی که براتون فراهم کردم، میتونه مقدمات نوشتن رو برای شما ایجاد کنه و بسیاری از مسئله های شما رو در نوشتن متن حل کنه.
یک فایل آموزشی تک جلسهای که قیمت مناسبی داره، تمرین های ساده و بسیار کاربردی داره.
بزودی اطلاعات کاملتر تون رو میذارم داخل کانال .😊
https://eitaa.com/Writingskills
هدایت شده از نویسندگان جریان
#آموزش_داستان_نویسی
#چگونه_خوب_بنویسیم؟
«لب مطلب را در آخر رو کنید»
🌱شما نکته خنده دار یا مهم را در ابتدا یا وسط آن رو نکنید. بیشتر نویسندگان نکته داستانشان را در وسط داستان لو میدهند. به استفاده از کلمه «من» در مثالهای زیر توجه کنید:
مثال: «استاد از من خواست تا مجری همایش شوم. میتوانست از دیگر دانشجویان این تقاضا را بکند.»
قوی تر : «استاد میتوانست از دیگر دانشجویان به عنوان مجری همایش کمک بخواهد؛ اما من را انتخاب کرد.»
با نیاوردن مهم ترین کلمه تا قبل از آخر جمله، در آن تعلیق ایجاد کنید و خواننده را تا آخرین کلمه که شگفت زده اش میکنید، هل دهید.»
🎉 بدان و بنویس
@jaryaniha
مهـــارتهای نویسنــدگی
#آموزش_داستان_نویسی #چگونه_خوب_بنویسیم؟ «لب مطلب را در آخر رو کنید» 🌱شما نکته خنده دار یا مهم را
عزیزانم، بقیه نکات نویسندگی این هشتک رو در کانال جریانی ها مطالعه کنید.
#کتابخانه
بینظیرترین کتابخانه های دنیا😍
«کتابخانهی کالج ترینیتی (Trinity)، دوبلین، ایرلند»
https://eitaa.com/Writingskills
بنظرتون اینجا چطور یک کتاب رو جستجو میکنن؟! با سیستم های رایانهای هم که باشه، کلی باید مسیر رو طی کنی تا برسی به جایگاه کتاب.
طفلی کتابدارها...
https://eitaa.com/Writingskills