#تمرین
📜 تصویر نویسی
📝داستان نویسی
📚 این تصویر را با دقت ببینید، داستانی در دل آن پنهان است. داستان آن را با سلیقه و ذهن ماجراجوی تان بسازید و بنویسید.
📌سپس پاراگراف اول آن را در صورت تمایل برای ما بفرستید.
https://eitaa.com/Writingskills
مهـــارتهای نویسنــدگی
#تمرین 📜 تصویر نویسی 📝داستان نویسی 📚 این تصویر را با دقت ببینید، داستانی در دل آن پنهان است. داست
#تمرین
#ارسالی
«اگر کسی میدید،روزگارم به سیاهی کشیده میشد. صدای شکسته شدن متوالی پنجرهها برای جلب توجه کافی بود اما امان از خراشیدگی هایی که فراموش کردم درستشان کنم و تنها آجرها را به سرعت روی هم چیدم و چیدم تا هیچ کس داخل این خانه را نبیند. نمیتوانستم بنشینم و ببینم که چگونه زندگی ام به خاک سیاه مینشیند، نه همچین اجازه ای نمیدم!»
مهـــارتهای نویسنــدگی
#تمرین 📜 تصویر نویسی 📝داستان نویسی 📚 این تصویر را با دقت ببینید، داستانی در دل آن پنهان است. داست
#تمرین
#ارسالی
بسمه تعالی
از روزی که صمد از دنیا رفته بود، دیوارهای خانه هم، رنگ قهر به خود گرفته بود.
شاید یک دلیلش هم، به ناز کردن شیوا خانم برای نامزدش بر میگشت.
از بس شیوا خانم برای ازدواجشان سخت گرفت، که باعث شد صمد خدابیامرز، از غصه دلش پژمرده شود.
پسر بینوا جز یک خانه کوچک، و یک مغازه نانوایی که آن هم، با دو برادر کوچکتر از خودش شریک بود، و فقط مخصوص او نبود، چیزی نداشت.
پس شیوا چه فکری با خودش میکرد که صمد را، وادار به خرید یک خانه بزرگتر، در بالا شهر کند.
امان و صد امان از همچشمی بعضی خانمها، که به جای خوشحالی از ایمان، دل پاک، و اخلاق خوب خواستگار؛ بیشتر به داشتن مادیات فکر میکنند.
شیوا خانم هم در نامزدی شش ماهه، با صمد صیغه محرمیت خوانده بود، تا همدیگر را بهتر بشناسند.
وقتی که برای رسیدن به خانهای در بهترین منطقه شهر، پایش را در یک کفش کرده بود، و التماسهای نامزدش را برای صبر کردن نادیده میگرفت؛ با دستان خودش انگاری قبر صمد را کنده بود.
صمد بعد از شش ماه، که محرمیت تمام شد، و شیوا خانم به او جواب رد داد، تقریباً سکته ناقص را زد.
از شدّت ناراحتی زبانش برای مدّتی بند آمد، و برای اینکه دیگر هیچ نوری از پنجره به اتاقش سرک نکشد، درون قاب پنجره اتاقش را، از بلوکهای سنگی پر کرد.
دیوارها اگر جان داشتند؛ فریاد میزدند:
بدرود شیوا. تو بمان با خودخواهیهایت.
نسرین قاسمزاده
#تمرین
📝نویسندگی خلاق
🌴یک کتاب بردارید و بهطور تصادفی یکی از صفحات آن را بخوانید.
👈حالا کتاب را ببندید و بلافاصله به مدت ده دقیقه فقط بنویسید.
🍃این نوشتن میتواند ادامهی مطلبی باشد که خواندهاید یا دربارهی آن باشد.
🍃و اگر کتاب نخوانده باشد هم، بهتر است.
https://eitaa.com/Writingskills
مهـــارتهای نویسنــدگی
#تمرین 📜 تصویر نویسی 📝داستان نویسی 📚 این تصویر را با دقت ببینید، داستانی در دل آن پنهان است. داست
#تمرین
ارسالی دوست خوبمون 👌
فراق دردست...
دچارش که بشوی خواهناخواه تو را بغل میگیرد و به خود زنجیر میکند؛
آنگاه وجودت دارالمجانین میشود و چون دیوانگان پنجرههای حیات را به رویت قل و زنجیر شده میبنی،با حصاری که محکوم به سیاهی است .
تو میمانی ...
آجرهای ذوقت بیهوده میشوند و گل میگیرند به روی پنجره حیات،تصور سفیدی دنیایت آیینه دق میشود به روی آجر های شوق و خیالت .
و تمام هستیات رنگ میبازد به سیاهی.
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن...
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود.
#تمرین
📜 تصویر نویسی
📝 نویسندگی خلاق
📚به این عکس نگاه کنید، دقیق و با جزئیات.
بنظر شما اگر این گلدان و گل به حرف بیایند، چه صحبتی باهم دارند؟!
حالا تصور کنید باهم حرف میزنند، خوب گوش کنید و هرچه میگویند را بنویسید.
تمرین گفتگو نویسی راهی برای پرورش ایدههای خلاقانه در داستان. 👌
دوست داشتید برای ادمین کانال بفرستید 😍
من اینجام 😊👇
https://eitaa.com/z_ansarizade
مهـــارتهای نویسنــدگی
#تمرین 📜 تصویر نویسی 📝 نویسندگی خلاق 📚به این عکس نگاه کنید، دقیق و با جزئیات. بنظر شما اگر این گلد
#تمرین
ارسالی دوست خوبمون 👌
گلدان غبارآلود کنار پنجره که درون خود گلی آغشته به عطر زیبایی پرورش داده بود با بادی سهمگین که سهمی از معرفت و دلسوزی نبرده بود درهم شکست و چند تکه شد . گلدان دیگر مسکن امن گل سرخ نبود . گل سرخ روحیه تضعیف پذیری داشت و با تلنگری اشک از گونههای سرخش که طراوتی همچون سیبهای از نو رسیده داشت همچون رودی سرازیر شد و قلبش دیگر جایگاهی برای سخنان نهفتهاش نبود و سپس دردها و آمال های هرگز نرسیده خویش را با گلدان سفالی که اکنون چند تکه خورد شده بیشتر از آن نمانده بود اینگونه بازگو کرد :
- آه امان از تو روزگارا ! . روزهایی را به خاطر دارم که در کنار هم منتظر طلوع آفتاب صبحگاه بودیم تا سخنان خود را همراه با تابیدن اولین انوار خورشید و چلچلهی گنجشکان نشسته بر شاخههای درختان صنوبر از نو آغاز کنیم ، تو از تمام گلهایی سخن میگفتی که سالیان درازی منزل و جایگاه آرامش آنان بودی و من از انتظار هرگز نرسیده خویش برای وصال با دشت گلهاس سرخ سخنها داشتم و اکنون خود را در زمان مرگ و نیستی خویش میبینم و چقدر این زندگی بیرحم است که به طراوت گلها نیز رحم نمیکند .
گلدان که اشکهای گل سرخ را دید خود را لایق جایگاه نصیحت دید و اینگونه سخنانش را برای او بیان کرد :
- به خوبی به یاد دارم ای گل زیبا . من نیز به شدت دلتنگ آن روزهای شیرین از دست رفته هستم که اکنون چیزی جز خاطره از آنها باقی نمانده . من گلهای بسیار دیدهام ، آنان که با وزیدن طوفان سهمگین زندگی سر خم نکردند و شکیبایی خود را از دست ندادند ، تو خانه خویش را از دست دادی اما ریشههایت که اساس زندگی و تَعیش توست همواره در کنار تو هستند . ریشههایت را همراه خاک کن و این بار با طلوع خورشید تو نیز رشد کن و به درجه زیبایی خود برس ، اینگونه است که تو دیگر گل سرخ نخواهی بود بلکه گل طلوع خواهی شد !
مهـــارتهای نویسنــدگی
#تمرین 📜 تصویر نویسی 📝داستان نویسی 📚 این تصویر را با دقت ببینید، داستانی در دل آن پنهان است. داست
#تمرین
ارسالی دوست خوبمون 👌
همزمان با هر اجری که روی هم میگذاشتم رویاهایم را برای بودن با تو میبافتم.
کنارم بودی ؛مثل همیشه دستمال گردن سفیدی گردنت را در اغوش گرفته بود و دامن چین داری روی زانوهایت را پوشانده بود . لبخندت تایید کننده ی رویاهایم و مهری بر سفید بختیمان بود. این اجر ها باید حفاظی برای تو باشد زیرا زیباییت اگر جهانگیر شود منِ سردارِ تنها نمیتوانم از سرزمینت دفاع کنم. نیرو و توان و جوانیم را گرفته ای از من فقط شاعری که ناتوانِ چشمهایت است مانده نمیتوانم با دلاورانی که تو را میخواهند بجنگم. نمیخواهم بدون اینکه با تو بودن را تجربه کنم بیخیال دنیا شوم از همه ی نعمت ها و خواسته ها فقط تو را خواسته ام به همین دلیل نمیتوانم برای تو مانند دیگر عاشق هایت سر دهم ؛ من دل داده ام...
به پنجره ها رسیدیم باید این پناهگاه ایمن ما راه نفسی داشته باشد . زیرا باد عصر ها باید خودش را لای موهایت برساند و خستگی روزش را به در کند.
باید روزی گنجشکها را خداوند با دستان تو به انها برساند؛ این پنجره برای خانه ما الزامیست . نور باید صبح ها اولین مهمان خانه مان باشد زیرا تو بهترین میزبان انی.
این پنجره باید باشد؛ باید آن را از درخت زردآلویی که پدرم کاشت و تمام کودکیمان گرد ان گشته درست کنیم. وقتی که مشغول ساختن پنجره بودم مثل همیشه کنارم بودی مثل همیشه حواست به من بود دیوارها که بالا می امدند ما به سقف ارزوهایمان نزدیک تر میشدیم. تو کنار درخت توت به من قول دادی؛ تو در حضور پرندگان دریایی کنار ساحل به من قول دادی .تو خوش قول بودی و به قولت در مورد اینکه همیشه دامن قرمز بپوشی عمل کردی . به قولت در مورد اینکه گونه هایت را سرخ نگه داری و عطر یاسمنت را حفظ کنی عمل کردی . چرا به قولت که باید همیشه در کنارم باشی عمل نکردی؟ این مهم ترین قولی بود که باید آن را حفظ میکردی .
بعد از تو پنجره را اجر کردم ؛این خانه دیگر بدون تو چیزی برای ابراز وجود ندارد . مشتی خاک است که روح ندارد میخواهد بلند شود اما جان ندارد. شیشه ها را پوشاندم نور اجازه ندارد وقتی تو خانه نیستی پایش را انجا بگذارد . باد که از خستگی جایی برای ارامیدن ندارد باید بمیرد.
پنجره ها را اجر کردم .... همه گنجشک ها بروند ؛ نمیخواهم نور بیاید.
#تمرین
📝 نویسندگی خلاق
🌴 بیایید تصور کنیم...
فرض کنید قراره امشب مثل خیلی از شبهای دیگه، خواب ببینید.
دوست دارید چه خوابی باشه؟
چطور؟ کجا؟ با چه کیفیت و چه جزییاتی؟
🍃قبل از اینکه خواب ببینید، آن را تصور کرده و روی کاغذ بیاورید.
https://eitaa.com/Writingskills
#تمرین
📝 داستاننویسی
🌴یک سکانس داستانی بنویسید که در آن یکی از شخصیت ها به قدرت هایی جادویی دسترسی دارد.
شخصیت دیگری هم هست که در زندگیاش چیزی بیشتر از این نمی خواهد که به این قدرت جادویی دست پیدا کند.
بنظر شما شخصیت دوم داستانتان که کاراکتر اصلی هم هست، برای چه کاری تا این حد به قدرتهای جادویی نیاز دارد؟!
🍃فقط در یک سکانس داستانی به این موضوع اشاره کنید، بعد اگر دوست داشتید از همانجا داستان را ادامه دهید.
🍃اگر با سبک داستانی نتوانستید بنویسید، هرطور که دوست داشتید این تمرین را انجام دهید.
https://eitaa.com/Writingskills
#تمرین
📝 نویسندگی خلاق
🌴نام ۶ وسیله را بنویسید.
یک ویژگی خیالی مشترک برای هر جفت آنها یادداشت کنید. پس از آن، در دفترچه خود، داستان کوتاه ۱۰ بندی بنویسید که این اشیاء و ویژگی هایشان در آن نقش بازی کنند.
📌برگرفته از تمرین های کتاب «نویسنده شو»
انتشارات بیکران دانش
https://eitaa.com/Writingskills
#تمرین
#تصویر_نویسی
📝 داستاننویسی
📝 نویسندگی خلاق
🌴این تصویر رو با دقت ببینید.
یک کتاب گشوده شده...
و فوران این آبهای زلال...
شما رو یاد چی میندازه؟!
بنظرتون در این کتاب چه اتفاقی افتاده؟
تخیل کنید و هرطور دوست دارید بنویسید.
https://eitaa.com/Writingskills
#تمرین
📝 نویسندگی خلاق
🌴در یک تا سه پاراگراف بهترین و خوشایندترین تجربهٔ خود را از نوشتن بنویسید.»
✍️ بهترین تجربهام...
https://eitaa.com/Writingskills
مهـــارتهای نویسنــدگی
#تمرین 📝 نویسندگی خلاق 🌴در یک تا سه پاراگراف بهترین و خوشایندترین تجربهٔ خود را از نوشتن بنویسید.
#تمرین
#دست_نوشته
"به نام او که یادش آرام بخش جانهاست"
پشت درِ اتاق عمل نشسته ام .ترس و نگرانی به تمام وجودم چنگ انداخته است.
کمتر از 48ساعت از عمل قلب بازش نگذشته که برای برداشتن آپاندیس دوباره رفته اتاق عمل.
فقط حرف زدن باخدا آرامم می کند.
اما نه با زبان که با نوشتن!
آه...وقتی اسم همراه بیمار اعلام شد
کیف دستی ام را به یکی سپردم و برای امضاء فرم رضایت از عمل بسرعت خودم را رسانده بودم.
برای یافتن تکه کاغذی ...خودکاری.....
.به اطرافم چشم می چرخانم.
این طبقه فقط یک اتاق عمل دارد و یک سالن انتظار کوچک با تعدادی صندلی فلزی..همین و بس!
ناخودآگاه دست توی جیب مانتویم
می برم. در یکی تقویم جیبی و در آن یکی تکه مداد کوچکی است.
انگار دنیا را به من داده اند.
شروع به حرف زدن با خدا می کنم
تک تک حروف و کلمات از قلبم به چشم می آیند و با ردٌ مدادم، جان می گیرند.
می نویسم ...
مطمئنم که بیمارم در آغوش لطف توست و تو خواسته ای
که همه ی قطعات معیوبش را بردارند و بیمارم را سالم تحویل دهند....
من آرام و سبک به انتظار می نشینم.
و اصلا شبیهِ قبل از نوشتنم نیستم.
من دوباره به معجزه ی قلم و نوشتن
ایمان می آورم.📝📖
✍#زینب_ذوالفقاری
#مرداه_ماه_1395
#بیمارستان_شهید_رجایی_تهران
مهـــارتهای نویسنــدگی
#تمرین 📝 نویسندگی خلاق 🌴در یک تا سه پاراگراف بهترین و خوشایندترین تجربهٔ خود را از نوشتن بنویسید.
#دست_نوشته
#تمرین
بهترین تجربه ام..
توی نماز خانه بودیم. آقای رضایی از نیروی انتطامی سخنرانی داشت. همان لحظه خبر رسید که کلاس انشا داریم. راستش من یکی که سوختهی رفاقت بودم نتوانستم تحمل کنم. رفیقم را قال گذاشتم و الفرار. البته عشق و علاقه ام به خانم توانایی هم بی تاثیر نبود.
در را باز کردم و دیدم همه مشغول نوشتن اند. خانم توانایی گفت: یالا بدو بیا یکی انتخاب کن و بنویس. سریع موضوعات را از بغل دستی گرفتم و یکی را انتخاب کردم و شروع به نوشتن کردم. راستش اولین بار بود دست به قلم میشدم. انتخاب کردم:
کافه انبار جمله های عاشقانه است
وقتی تمام شد اولین نفر من دست بلند کردم. و تنها کسی که از اولین جلسهی انشا بیست گرفت منی بودم که اولین بار بود مینوشتم.
و معجزه ی قلم را از آن روز فهمیدم. استارت زدم و تا الان هم با قلم رفیقم.
📝 فاطیما
#تمرین
📝 نویسندگی خلاق
🌴یک شیء را بدون اینکه از آن اسمی ببرید توصیف کنید. با این هدف که مخاطب شما بتواند حدس بزند راجع به چه چیزی حرف میزنید.»
✨من اینجام، برام بفرستید😍👇
https://eitaa.com/z_ansarizade
مهـــارتهای نویسنــدگی
#تمرین 📝 نویسندگی خلاق 🌴یک شیء را بدون اینکه از آن اسمی ببرید توصیف کنید. با این هدف که مخاطب شما
#دست_نوشته
#تمرین
زیبایی از ملاک های اصلی اوست. اصلا او بدون زیبایی اش چیزی نیست. محبوب دل است چون زیباست. دلنواز است چون ظاهر دلنشینی دارد. وقتی به زیبایی نوررا از بین آیینه کاری های ظریفش منعکس میکند و قلب بیننده را به وجد می آورد. چندین شاخه دارد و هرشاخه زیبایی خودرا دارد. مانند یک تاج درخشان بر بالای سر مینشیند. و کلبه تاریک را به زیبایی و نور خود روشن میسازد.و دوستش داریم چون زیباست و عامل نور است.
📝 منصوری
مهـــارتهای نویسنــدگی
#تمرین 📝 نویسندگی خلاق 🌴یک شیء را بدون اینکه از آن اسمی ببرید توصیف کنید. با این هدف که مخاطب شما
#دست_نوشته
#تمرین
زنده نیست بو هم نداره ولی زیباست
بسیار نرم یا بسیار زبر نیست... میتونه کوچیک هم باشه بزرگ هم باشه..تو رنگ های مختلف دیده بشه
📝هستی
#تمرین
📝 نویسندگی خلاق
🌴گاهی رویاهای ما داستان دارند، اگرچه در خواب اتفاق میافتند. هم اکنون تجسم کنید و یکی از رویاهای تان را با جزئیات کامل بنویسید.»
✨من اینجام، برام بفرستید😍👇
https://eitaa.com/z_ansarizade
#تمرین
📝داستان نویسی
🌴یک برش داستانی(سکانس) را از دید پیرزنی توصیف کنید که به تازگی شوهر خسیساش را از دست داده است.
⭕️توجه داشته باشید، اشاره به خسیس بودن مرد، کاملا باید غیر مستقیم باشد.
⭕️در انتخاب صحنه کاملا آزاد هستید، میتوانید صحنه را در اولین روز خاکسپاری به تصویر بکشید یا در اتاقی تنها و یا... .
✨من اینجام، برام بفرستید😍👇
https://eitaa.com/z_ansarizade
مهـــارتهای نویسنــدگی
#تمرین 📝داستان نویسی 🌴یک برش داستانی(سکانس) را از دید پیرزنی توصیف کنید که به تازگی شوهر خسیساش
#تمرین
#دست_نوشته
توی مسجد، منتظر شروع نماز دوم نشسته بود و به دانه دانه افتادن مهره های تسبیح توی دستش نگاه میکرد و هر ازگاهی طوطی وار جملات "خدا رفتگان شما رو رحمت کنه" و "خدا سایه ی عزیزانتونو بالای سرتون نگه داره" و... را به همسایگانی که نتوانسته بودند این مدت برای عرض تسلیت بیایند، تحویل میداد. با شنیدن صدای خادم مسجد که برای درست کردن شیرهای خراب وضوخانه ی مسجد کمک جمع میکرد، آه میکشد. از آن آه هایی که ۱۴روز پیش هرکس توی مراسم آن را شنید، چشمانش از تعجب گرد شد. شاید در دل با خود می گفتند که با آن همه حسن خلقِ نداشته ی مرحوم، مگر نباید الان با نبودِ او اندکی دلش آرام گرفته باشد و روی خوش زندگی را دیده باشد؟ پیرزن اما با اینکه دل خوشی از او نداشت، بازهم حس میکرد طی سالها زندگی با او، وابسته ی او شده و با رفتنش در غار تنهایی رها شده. با اندکی گشتن، پولی را که برای کمک به مسجد میخواست، درون کیفش پیدا میکند و وقتی آنرا درون کیسه ی کمک ها می اندازد، نفسی عمیق میکشد و نمیداند که دوباره آه کشیده از تنها شدنش و یا نفسی راحت کشیده از اینکه توانسته بعد از ۵۰سال آنگونه که این سالها دلش میخواست خرج کند و نگران غرغرها و دعواهای کسی نباشد.توی فکر میرود و با خود می اندیشد که همیشه همین بوده و چرخ دنیا جوری چرخیده که تلخ و شیرین دنیا کنار هم باشند. شاید برای اینکه نه تلخی ها آدم را هلاک کند و نه شیرینی ها دلش را بزند.
🍀ف.ق
مهـــارتهای نویسنــدگی
#تمرین 📝داستان نویسی 🌴یک برش داستانی(سکانس) را از دید پیرزنی توصیف کنید که به تازگی شوهر خسیساش
#تمرین
#دست_نوشته
همینطور که داشت دیس میوه رو میچید یاد آ میرزا خدابیامرز می کرد که چقدر بعضی از اون میوه ها رو دوست داشت ولی بخاطر بیماریش خودش به خودش پرهیز داده بود پرهیزی که هیچ دکتری نه قبول داشت و نه براش تجویز کرد،بیماریش دست های بی بی گل روهم بسته بود نمیتوانست از غدغن های آقای خونه بگذره نه اینکه دلش نخواد یا اون هم مبتلا به اون بیماری باشه چون توانش رو نداشت، دیس میوه که پر شد گذاشتش رو اپن کنار عکس آ میراز یه صلوات هدیه فرستاد براش دیس دوم رو پر از تنقلات کرد بخاطر بچهها و داشت تصور میکرد اگر بودش الان چقدر حرص میخورد و غر می زد، پر که شد گذاشتش کنار دیس میوه و یک صلوات دیگه فرستاد ،انار های دون شده رو از یخچال در آورد وتو کاسه گود قدیمی که داشت ریخت دلگیر بود از اینکه ظرف و ظروف پذیراییش همه تا به تا ولب پرشده است تو این چند سال همیشه این روزها که عروس ها و دامادهاش میومدن از اینکه مجبور بود با اون ظرف ها ازشون پذیرایی کنه شرمنده میشد هم پیش بچهها و هم خیلی بیشتر جلوی همسراشون ،نه اینکه دلش نخواد ظرف ها رو عوض کنه توانش رو نداشت.
صدای زنگ در بیبی گل رو از فکر و خیال در آورد،ظرف انار رو هم گذاشت کنار تنقلات و یه نگاهی به عکس انداخت و با افسوس سری تکان داد، با همون پادردش مجبور شد پله رو بازم پایین بره تا بتونه در رو باز کنه آخه آمیرزا تشخیص داده بود زنگ های قدیمی با صفا تره با وجود اصرار زیاد خانم و بچه ها نصب آیفون تصویری یا حتی آیفون ساده رو غدغن کرده بود ،در رو که باز کرد آغوش گرفتن یک یک نوهها و دیدن روی ماه بچه ها مثل یه آب خنکی بود بر داغی خاطرات تلخش با آمیرزا، که چند ماهی بود بی بی گل رو تنها گذاشته بود و راهی دیار باقی شده بود ،همسری که بخاطر یک خصیصه بد،که میشه بهش گفت یه بیماری روحی خاطرات تلخی برای خانوادش گذاشت.
بعد از اینکه جمع بچه ها تکمیل شد بیبی گل چای هم ریخت و با قند و شکلاتی که تو سینی گذاشته بود به مهمون های شب یلداش ملحق شدو مرور گذشته رو کنار گذاشت تا بعد.....
🍀یاس
مهـــارتهای نویسنــدگی
#تمرین #دست_نوشته توی مسجد، منتظر شروع نماز دوم نشسته بود و به دانه دانه افتادن مهره های تسبیح توی
#تمرین
#دست_نوشته
🍀یک برش داستانی دیگه، که بازهم خوب و گویا نوشته شده.
جملهی اول چندان داستانی نیست. بهتر میشد کلمهی «توی» حذف میشد.
👈منتظر شروع نماز دوم....
🍀جملهی برجسته شدهی دوم، خیلی طولانی گفته شده، باید از جملات طولانی یا عبارت هایی که مضاف و مضاف الیه زیاد دارن پرهیز بشه چون خواندن رو سخت می کنه. این جمله میتونه به سهتا تقسیم بشه.
🍀بجای «آه هایی» بهتره گفته بشه، «از همانها که» چون هم تکرار داره هم ریتم جمله رو کند میکنه.
🍀اعداد در داستان به حروف باید نوشته بشه.
🍀توی فکر فرو میرود، بهتره اینطور بشه: به فکر فرو میرود.
🍀 نتیجه متن خوب بود، شرط لازم رو داشت و با یک گزارهی کمک به مسجد، کل مفهوم وارد داستان شده بود.
ممنون از دوست خوبمون 💐
موفق باشید 🌸
https://eitaa.com/Writingskills
مهـــارتهای نویسنــدگی
#تمرین
#دست_نوشته
🍀این متن، یک گفتگوی خلاقانه است.
از جهت نویسندگی خلاق بررسی میشه نه
فرم داستانی.
🍀 مفهومی که قطار و آبنبات راجعبهش
حرف میزنن خوب و قابل درکه و هم خوب
نشون داده شده.
🍀درخت کاج انتهای متن اضافه شده،
درست زمانی که متن داره جمعبندی میشه
و مفهوم عملا به نتیجه رسیده، یک عضو
جدید اضافه میشه و این اگر داستان باشه باعث میشه دوباره داستان در انتها، شروع بشه.
ممنون از دوست خوبمون🍀
موفق باشید 💐
📝 "سفر به جهان زیر آب"
✨توصیف: شما به عنوان نویسندهای خلاق دعوت میشوید تا یک سفر خیالی و ماجراجویانه به جهان زیر آب را توصیف کنید. در این سفر، دخترانهها میتوانند به عنوان قهرمانان داستان شرکت کنند و در مواجهه با موجودات جدید و زیباییهایی که در اعماق دریاها و اقیانوسها پنهان شدهاند، ماجراجویی کنند.
📋در این تمرین، شما میتوانید به تخیل خود آزادی دهید و جزئیات و زیباییهایی از دنیای زیر آب را بازگو کنید. میتوانید درباره نوع موجودات، صداها، رنگها، غذاها و حتی یک شهر زیر آب فانتزی بنویسید.
🔸هدف اصلی این تمرین، تقویت خلاقیت، تخیل و مهارت نوشتاری شماست. بنابراین، لازم است در توصیفهایتان به تفاصیل و جزئیات بپردازید تا خواننده را به دنیای جذاب زیر آب ببرید.
💠 هنرجوی عزیزم، پس از انجام تمرین متن قشنگتو برامون تایپ کن یا با نرم افزار CamScanner اسکن کن برامون بفرست تا با بقیه دوستانتون به اشتراک بزاریم🌱🌺🌹
🖌 آیدی دریافت تمرین ها
« @RoghayeeSadat »
#تمرین
#نویسندگی
#اعماق_دریا
🍃
🍂🍃
🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃
🌺🍂🍃🍂🍃