eitaa logo
مهـــارت‌های نویسنــدگی
627 دنبال‌کننده
690 عکس
162 ویدیو
8 فایل
🌱اینجا یک دانشکده‌ است. دانشکده‌ی مهارت‌های جادویی. جادویی از جنس نوشتن! اینجا شما یاد می‌گیرید که چطور با کلمات داستانی سحرآمیز بنویسید. «ویژه دختران نوجوان» 🌱ادمین:
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☔️چترم را کنار ایستگاهی در مه جا گذاشته‌ام خیس و خسته آمده‌ام و حالا شاعر که نه، بارانم!! نجوا رستگار https://eitaa.com/Writingskills
ســــلام بعدازظــهر تون بخیــــر. یادتونه که گفته بودم یک خبری دارم؟!... . خبر مربوط به دیروزه 👌.... پس از اشتراک خـــبر ....اینو هم بگم که انشاالله امشب بررسی تمام ارســـــالی‌ها رو توی کانال میذارم. این دو روز واقعا سرم شلوغ بوده و به خیــــلی از کـــارها نرسیدم...☺️ 💐💐💐💐💐💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🪴یک عصرانه مهمان صاحبخانه... به نیابت از همه‌ی عاشقان زیارتش: «السلام علیک یا علی بن موسی الرضا ع» https://eitaa.com/Writingskills
❤️چه مصرع‌های زیبایی و چه پرده‌های باشکوهی.... به ولادت آقا نزدیک میشیم..❤️ https://eitaa.com/Writingskills
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خیلی وقت است که در انتظار روشنایی و نور خورشید هستیم که جرقه ای بزند و فرجی برساند چند وفتی می‌شود که مردم در کویر دل خود مانده اند ، مانده ایم در کویری که تاریکی بر آن چنبره زده و مانع دیدگانمان شده است . با وجود تاریکی ، کویر را کورکورانه میگردیم و هنگامی که به یکدیگر برخورد کردیم عصبانی شده و بد و بیراه به هم می‌گوییم مردم همگی خسته اند در قبال این تاریکی !تاریکی که سبب گم‌شدنمان در این کویر بی‌رحم شده است . امیدوارم در اثنای این مردم جاهلی وجود نداشته باشد که چشمانش به این تاریکی عادت کند و در هنگام طلوع خورشید ، خورشید را به عنوان منبع روشنایی قبول نکند که اگر اینگونه باشد دنیا به فنا می‌رود "طلوع خورشید "
مهـــارت‌های نویسنــدگی
#دست_نوشته خیلی وقت است که در انتظار روشنایی و نور خورشید هستیم که جرقه ای بزند و فرجی برساند چن
📜ارسالی دوست خوب‌مون 🍀متنی ادبی با زبانی استعاری. پس از کلمه‌ی امیدوارم، جمله از لحاظ دستوری درست نیست یا علائم نگارشی اون جای‌گذاری نشده برای همین ریتم خواندن رو کند کرده. 🍀اواسط پاراگراف دوم هم که دوبار کلمه خورشید اومده بهتره یکی ش تغییر کنه و واژه‌ی هم معنی برای اون بکار بره. تکرار کلمه اون هم پشت سرهم جایز نیست. به علت اینکه متن کوتاه بود، بیشتر از این نمی‌تونم راجع به قلم نویسنده نظر بدم. موفق باشی 💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«من چه سبزم امروز و چه اندازه تنم هوشیار است در دلِ من چیزی است، مثلِ یک بیشه‌ی نور، مثلِ خوابِ دمِ صبح و چنان بی‌تابم، که دلم می‌خواهد بِدَوم تا تهِ دشت، بروم تا سرِ کوه...» https://eitaa.com/Writingskills
سلام... روز آفتابی تون بخیر حالــــتون خوبه؟ ان‌شاءالله که خوبید و سرحال و پــــر انرژی.... . چنــد روزی نبـودم، بشـدت درگیر بیماری و امتحـانـات بچه‌ها... این مـوقــع ســال همیـشه همین بحـــران از راه می‌رســه و.... 🥲😶 گاهـــی ایموجی‌ها واقعا بهتر شرایـط رو توصیف می‌کنن...👌 https://eitaa.com/Writingskills
راستی چه خبر از ایشون؟؟! می‌شناسین که... نه؟ اسمش رو گذاشتیم👈 چسبک. گفتیم اگر یک ذره تنبلی کنین، می‌چسبه به قلم و خودکار تون.. 👈به حرف‌های امروز مون ربط داره.... https://eitaa.com/Writingskills
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مهـــارت‌های نویسنــدگی
#تمرین 📝 نویسندگی خلاق 🌴فقط ‌ 3 خط دربارۀ راه و جاده مورد علاقه‌تان بنویسید. 📌اگر دوست داشتید
خب بریم سراغ کارهای عقب افتاده مون... یکی از دوستان خوب مون، این متن رو برای تمرین هفته فرستادن و نظر خودشون در این رابطه جالبه... ببینید👇
قدم هایم را یکی پس از دیگری روی شن های روان میگذارم. به هر طرفی که میروم انگار بیراهه ای جدید رو به رویم سبز میشود، کویر بود و کویر... خورشید عاشقم شده بود و باد شن ها را به رقص در می‌آورد، بیچاره من که عروس بخت برگشته‌ی این صحنه های مبهم بودم. زانوانم ناله میکردند و التماس که بمان اندکی صبر کن... ناگاه زانو زدم در برابر عظمت افق و خیره شدم به سراب های پی در پی... فریاد زدم: کمک..! باید از اینجا می‌رفتم من هنوز زنده ام... صدایم نپیچید. فرار کرد... خدا بود؟ صدایم را دزدید پاسخ داد فقط بهش فکر کن... فکر؟ به جایی که باید می‌بودم؟ چشمانم را بستم. قدم هایم را یکی پس از دیگری روی آسفالت سخت جاده میگذارم درختان سپیدار سر به فلک کشیده اند. ریه ام پر شده از اکسیژن، خورشید هنوز طلوع نکرده، گرگ و میش شده آسمان... در امتداد جاده میدوم هوا خنک است باد لای گیسوان سیاهم می‌پیچد فریاد میزنم...من زنده ام... می ایستم دم و بازدم، جریان خون طول تمام رگ هایم را می‌دود، قطرات شبنم روی صورتم آهسته آهسته شکل می‌گیرند. .......... چشمانم را باز میکنم. دراز کشیده ام روی زمین، آسمان آبی تر از همیشه شده و پرتو های خورشید از لابه لای شاخ و برگ درختان راه باز کردند تا بیفتند روی صورت من و من را بیدار کنند، صدای شرشر رودخانه باعث حرکت سرم به چپ می‌شود، بلند میشودم دستانم را فرو میکنم در آب، یخ میزند انگشتانم، قطرات آب را پرتاب میکنم روی صورتم و بلند می‌خندم... دستی به گیسوان پریشانم میکشم و میبافمشان، خرگوش سفیدی خیره نگاهم می‌کند می‌ایستم کوله ام را روی پشتم میگذارم و کل مسیر را تا خانه درختی ام می‌دوم خرگوش میشود همبازی ام و کل مسیر را دنبالم می‌دود... (قرار بود سه خط درمورد جاده بنویسم اما اینطور شد، برای خودش یک مسیر دیگه ای رو رفت....)
خووووووب اومدم دوباره 😊 به پیام دوست‌مون دقت کردید؟ مهم همینه که نوشتن رو ادامــه بدید... اوایــل کــار نویـسنــدگی خصوصا در نوشتن داستان این مدل اتفاقات زیاد می‌افته و کاملا هم طبیعیه... پس اینطور مواقع فقط ادامه بدید و اگر هم دوست نداشتید یا از نظر شما متن بدی شد، به قصد تمـریــن انجامش بدید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب📚 🌱اولین کتابی که با ماشین تحریر نوشته شد!!! «ماجراهای تام سایر (۱۸۷۶) نوشته مارک تواین اولین کتابی بود که با استفاده از ماشین تحریر نوشته شد. این کتاب ماجراهای یک پسر نوجوان به نام توماس یا همان تام را روایت می‌کند که در مجاورت رود می‌سی‌سی‌پی در شهر خیالی سن پترزبورگ روزگار می‌گذراند.» https://eitaa.com/Writingskills