با اینکه سینه کش کوه نفس گیر بود
اما بقدری مبهوت جاذبه های طبیعی کوهستان بودم که خستگی را نمی فهمیدم
همچنان که به آرامی پیچ جاده عابر رو را بالا می رفتم به ناگاه
در انتهای پیچ ، بیشه زاری مملو از درختان جنگلی، که به زیبای در دامنه کوه مقابل جلوه گری می کرد در قاب چشمانم نقش بست ، گذر این منظره برایم قدری مشکل بود ، تن خسته را به تکه سنگی گرم تکیه دادم و در زیر نور ملایم آفتاب عصرگاهی ، لختی به تماشای این تماشاگه راز نشستم ، خودم و اندیشه ام را راها کردم و در بحر بیپایان تفکر و تدبر فرو رفتم
براستی خوب دیدن ،
ظریف اندیشیدن و نگاه ژرف به هستی و حیات از شاخصه های هنرمندی آدمیست
زیستن در پرتو اندیشه ای که تو را به معرفت خالق هستی سوق میدهد
نعمت بسیار بزرگی ست ، یاد این سخن گرانمایه معصوم افتادم که فرمود ساعتی اندیشیدن از هفتاد سال عبادت برتر است .
📝عبدالملکی
#باشگاه_نوشتن
#چالش
#دست_نوشته
https://eitaa.com/Writingskills
درختان جنگلی
تا حالا جنگل رفتی؟؟؟؟ درختارو دیدی؟؟ یه ریشه محکم یه تنه ضخیم و هزارتا شاخ و چندین هزار برگ های کوچک و بزرگ
دقت کنین چقدر شباهت داره جنگل با دنیای ما. یکم فکر کنین
هر درخت یه آدمه. با ریشه و باورها و افکار و اعتقادات خودش
یه تنه ضخیم از صبر و بردباری
و هزار هزار شاخ برگ از ایده و علاقه و احساس و افکار
همونجور که درختها جنگلو پوشش میدن و سبز نگهش میدارند
اتحاد و وحدت و همدلی ما آدمها جهانمون رو سبز نگه میداره
هیچ درختی رو ندیدی که بجون یه درخت دیگه بیوفته
و تاحالا هیچ جنگلی به جنگ با جنگل دیگه نرفته
سر جاشون ایستادن خداشون رو شاکرند و خللی توی نظام طبیعت وارد نمیکنند
یکم دقت کنین
توی هر کدوم از گوشه و کنار جهان هستی. یعنی جهانی که ما زندگی میکنیم
هر گوشه اش میتونه هر نعمت هر منظره ای میتونه مسیری باشه سمت اهدناالصراط المستقیم
پس چرا نمیبینیم؟؟ چرا دقت نمیکنیم؟؟؟
📝 منصوری
#باشگاه_نوشتن
#چالش
#دست_نوشته
https://eitaa.com/Writingskills
مهـــارتهای نویسنــدگی
فرش مداد قابلمه لباس مسواک مجسمه فرش و لباس پوشانندگی مداد و قابلمه خلق کردن اثر مسواک و مجسمه زینت
#دست_نوشته
ارسالی دوست خوبمون 💐
🍀تنها کسی که این تمرین رو انجام داد، ایشون بودن👌
و جالب اینجاست که بعد از تمرین متوجه شدیم تمرین سختی بوده😁
چون چند مرحلهای بود و احتمالا برای کسانی که تازه شروع میکنن سخت میشه.
خسته نباشید میگم..💪
🍀با اینکه جانمایی این گزارهها کمی سخت هست اما بازهم خوب در متن استفاده شدن، فقط اون صحنهی جابجایی مجسمه کمی متناسب نیست.
🍀در کل در اینطور تمرینها مهم نیست به منطقی بودن صحنهها خیلی دقت نکنید، مهم ترکیب کردن گزارههاست که باعث پرورش خلاقیت شما در نوشتن میشه.
موفق باشی 💐
از زبون یه مادربزرگ که داره برای نوهش خاطراتش رو تعریف میکنه
بچه که بودیم با بابای خدا بیامرزم، جمعه ها میرفتیم بیرون از شهر..
اینقدر چرخ های ماشین، جاده رو نوازش میکردن که منو خواهر برادرا، انگاری بچه ماشین شده بودیمو برامون لالایی میخوند و ما خواب کافی و راحتی میکردیم.
وقتی می رسیدیم، بابا خودش یه تنه همه وسایل رو برمیداشت و میبرد میذاشت علفهای نرم..
حالا نوبت بردن من از ماشین بود، بابا من رو محکم بغل میکرد، دستش رو پشتم میزاشت و فشار میداد و دم گوشم میگفت: آدم دختر داشته باشه چه کیفی میکنه!
منو میزاشت روی فرش و مدام حواسش بهم بود..
از وقتی فهمیده بود، وقتی میایم بیرون من سرم رو که بالا میارم
از اون درختای سرسبز و تنومند، بلند و تیره
میترسمو چشمام پر اشک میشه، خیلی بیشتر حواسش به من بود.
تنه های اون درختا خیلی قشنگ کشیده شده بودن، محکم در هم تنیده
درست مثل وقتیکه بابا منو بغل میکرد و از ماشین تا روی فرش من رو می آورد.
وقتی بهشون دست میزدم، بازهم یاد دستای بابا می افتادم، شبائیکه برام لالایی میخوند، موهام رو نوازش میکرد و صورتم رو با همون دستای سخت، که از صبح تو مغازه برای ما کار کرده بود، ناز میکرد
و من که همیشه دلم میخواست زودتر بابا دستاش رو از روی صورتم بر داره..
دستم رو میبردم بالا تا جائیکه دیگه قدم نمیرسید، قد بلندی میکردم اما بی فایده بود، شاید از همین میترسیدم..
وقتی سرمو میبردم بالا و میرسید به سبزی های رنگ برگ اون درختها، اول از دیدنش خیلی خوشحال میشدم، تونستم رنگ جدید پیدا کنم،
بعد تا میرفتم سراغ مدادرنگیام تا اون رنگ رو پیدا کنم، هرچقدر روی کاغذ میکشیدم، نمیتونستم پیدا کنم..اونجا بود که بازهم ناراحت میشدم..
از همه بدتر موقعی بود که روی فرش میخوابیدم تا آسمون رو ببینم، اما برگهای درختان و شاخه نمیذاشتن تا آبی آسمون دیده بشه
شاید چون نمیخواستن دوباره ناراحت بشم که اون رنگ آبی تو مداد رنگی های من نیست..
اما بازهم من میترسیدم
اما همه این ترسها وقتی تموم میشه که رومو بر میگردوندم و بصورت بابا نگاه میکردم
هر دفعه قصد میکردم به روی بابا نگاه کنم، اون انگار از اول چشماش پی من بوده و به من نیاز داشته..
من خیالم جمع میشد و محکم تر پتویی که مامان دورم گرفته بود رو میگرفتم و میخندیدم.
📝نوقندی
#باشگاه_نوشتن
#چالش
#دست_نوشته
https://eitaa.com/Writingskills
یک نکته دربارهی تمرینها...👇
📌تمرینات هفتگی نقد و بررسی دارند
اما تمرینات باشگاه نوشتن به این علت که سه بار در هفته انجام میشه و هدف اون هم فقط عادت سازی هست، نقد ندارند.
📌ولی خوشحال میشم برای من بفرستید و اگر دوست داشتید یک عکس هم براش انتخاب کنید تا داخل کانال بذارم.🙏😊
📌 توصیه میکنم نوشته های دوستان تون رو در چالش حتما بخونید تا با اندیشههای بیشتری اشنا بشید و هم ایده بگیرید.
https://eitaa.com/Writingskills
راستی منم تمرینهای چالش باشگاه رو اینجا مینویسم و منتشر میکنم.
اونایی که شبکه اجتماعی ویرگول رو دارن، به این آدرس سر بزنن، بخونن و منو دنبال کنن😊👇
https://vrgl.ir/YIVwo
ویرگول یک شبکه اجتماعی مخصوص نوشتن و خوندن هست.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام صبح تون بخیر.
کیا دوست دارن روزشون اینطوری شروع بشه؟! 😉
https://eitaa.com/Writingskills
ما مامانا، اگر یک روز صبح بتونیم یک لیوان چای رو بدون دغدغه و از روی آرامش خیال بخوریم، برامون شروع خوبیه👌😁
https://eitaa.com/Writingskills
البته که دغدغههای زندگی، باعث برکت هستن... مثل ایشون... اصلا نباشن، نمیشه!!! 🥰☺️
https://eitaa.com/Writingskills
بسم الله...🍀
یک دفترچه و خودکار بردارید.
برای روز دوم چالش، بهترین
حال و هـوای نوشتن رو بــرای
خودتون روی کاغذ،رقم بزنید.
واژهی امروز:
«زنده»
#باشگاه_نوشتن
#جلسه_دوم
#چالش
https://eitaa.com/Writingskills
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷اینمیشن کوتاه پیرمرد
🔸قصه پیرمردی که با خودش شطرنج بازی میکند...
برنده اسکار انیمیشن کوتاه در سال 1998
#فیلم_کوتاه
https://eitaa.com/Writingskills
«به نظر من نویسندگی بزرگترین، یگانهترین و تنهاییترین کار است.»
🔸استاندال
https://eitaa.com/Writingskills
Veda.mp3
3.1M
💫امشب زمان خواب
بہ میلیاردها ستاره اے کہ
در آسمان بالاے سرم هستند، فکر مےکنم و پروردگارے کہ این عظمت بیکران را خلق کرد،
پس دلم آرام مےگیرد بہ اینکہ
فردا خدایم گره کارم را
باز مےکند...
#موسیقی_نوشت
#شب
https://eitaa.com/Writingskills
«خدا تنها کسی است که
وقتی همه رفتند میماند...
وقتی همه پشت کردند
آغوش میگشاید
وقتی همه تنهايت گذاشتند
محرمت میشود
وقتی همه تنبیهت کردند
او میبخشد...»
https://eitaa.com/Writingskills