eitaa logo
مهـــارت‌های نویسنــدگی
600 دنبال‌کننده
690 عکس
162 ویدیو
8 فایل
🌱اینجا یک دانشکده‌ است. دانشکده‌ی مهارت‌های جادویی. جادویی از جنس نوشتن! اینجا شما یاد می‌گیرید که چطور با کلمات داستانی سحرآمیز بنویسید. «ویژه دختران نوجوان» 🌱ادمین:
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حس خوب فقط وقتیکه تو جاده ای و یهو بارون میگیره
درختانی که نوید از فرارسیدن بهار میدهند
دریاچه ای که دریا نیست اما عظمتش باعث میشود مردم آن را دریا بپندارند
این عکس‌ها و متن‌های کوتاه رو خانم طهماسبی عضو خلاق و خوش‌فکر جوانه‌ها فرستاده، ممنونم از ایشون. عکس‌ها بسیار زیبا هستند. کپشن زیر عکس باید متناسب با یکی از اجزای تصویر باشه و اگر تدبر گونه باشه، جذابیت بیشتری ایجاد می‌کنه. ممنونم از مریم جان💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از وقتی چشمانم را باز میکنم با عطر دل انگیز نون تازه سنگک رو به رو میشم، از وقتی که پدرم بازنشسته شده هر روز صبح ها با صدای ارامش بخش و خستش دل از خواب میکنم وقتی که اسمم را با میم مالکیت صدا میکند گویی از این دنیا جدا میشوم و به هفتمین اسمون میپیوندم. دیگر از چه بگویم از آفتابی که از صبح تا ظهر فرش های خونه مان را رنگی میکرد و حس زنده بودن را به وجودمان تزریق میکرد. یا از حوض آبی حیاطمون که انعکاس شاخه های سرزنده درختان درونش می افتاد ، و شب هایی که میشد قرص ماه را درون حوض رنگ و رو رفتمون تماشا کرد.. یا حتی بعد از ظهر هایی که همراهِ بچه ها کوچه با دوچرخه نو ای که تازه پدرم برای تولدم خریده بود مسابقه میدادیم.. یا زمانی که مادرم قصه های خوب برای بچه های خوب را هر شب قبل از خواب برایم میخواند.. یادم رفت از روز های سرد و برفیمون بگم روز های زمستون با تاریکی و سردیش هم نتونستن در تار و پود زندگی شاد ما رخنه کنند، نتونستند که صدای قهقهه هایی از روی شادی را از این خانه ببرند. صدای زدن های مکرر مادرم منو از افکارم بیرون میکشد و مثل کوری که بینایی یافته در میابم که دیگر مادری نیست، دیگر افتابی نیست که بتابد بر فرش های خانه، دیگر پدری نیست که با صدایش از خواب بلند شوم، از حوض خانه چه بگویم؟ دیگر ابی ندارد..حتی میتوانم بگویم سالهاست که بوی نون سنگک تازه را استشمام نکرده ام. تلخی اشک چشمانم را تحریک میکند برای عمری باریدن بر روی گونه هایی که این روز ها مانند تنگ آبی خالیست با یک ماهی کوچک که مدت هاست جان باخته.. نمیدانم چگونه دارم بر روی آوار خاطره های خوش کودکیم نفس میکنم... -نادیا-
این متن رو نادیا جان فرستادن، از اعضای خوش‌ذوق کانال. بسیار متن زیبایی بود. قالب متن خاطره است. تمامی جملات حاوی تصاویری هستند که ما خانواده ایشون رو می بینیم به اضافه این که صحنه هایی از زمان کودکی کاملا قابل مشاهده است. این یک نقطه قوت هست که البته از ویژگی‌های خاطره نویسی به شمار میاد. این موارد رو در جلسه آموزشی کارگاه خاطره‌نویسی مفصل توضیح دادم. پایان خوب متن هم از نقاط قوت قلم این نویسنده است. و اما...... ما یک نکته‌ای روچند روز پیش گفتیم.... چی بود؟! به هییییییچ عنوان محاوره ننویسید. همین حالا که ابتدای راه نویسندگی هستید تمرین کنید تا به نوشتن به زبان معیار عادت کنید. ممنون از نادیا جان موفق باشی 💐 https://eitaa.com/Writingskills
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تو کیستی که سر به زیر آسوده دلبری می کنی؟ چرا این گونه دلم را آتش می زنی و بدون قطره ای آب رهایم می کنی؟ به خدا نمی خواستم سر بلند کنم ولی... دل تمنای تماشا داشت... امان از دل که بیهوده دل میدهد و رسم دل کندن نمی داند... روی زمین چیست ؟مرا نگاه کن! آه چه بی‌رحمی که دل می‌بری و پس نمی دهی! باز هم از گوشه‌ی کنار رفته ی پرده ی مسجد تورا می نگرم ... صوت قرآنت ... صوتی که فرشته ها در حسرتش سر می برند... تو بگو:چرا دل ندهم؟ دیگر مسجد نمی آیی ، باز هم ماموریت؟ یکی نیست بگوید: خب بنشین سر جایت بچه! سه روز گم شدن در سوریه بست نبود؟ حتما چهار روز فلسطین و پنج روز هم در لبنان گم میشوی! آخر سوریه به تو چه مربوط؟حرم ؟ بیا ... بیا ایران را دریاب،تهران را دریاب، از همه مهم تر مرا دریاب! مردی که احترامش حجاب بر سرم کشید و نذر سلامتش مرا پایه سجاده ی نماز کشاند... ای کاش... ای کاش نمیرفتی ! ای کاش نمی دیدمت! ولی حال یک ثانیه بی خبر از تو ... مرا گوشه ی اتاق می کشاند، من ، دختری که رسم گریه نمی دانست ، حالا بی وقفه بغض را تبدیل به اشک می کرد... می روی؟ نیتت شهادت؟ به خدا که پیش خدایت جایگاهی ویژه داری! «این قلب ترک خورده ی من بند به مو بود من عاشق او بودم و او عاشق او بود» _وفا _دل نوشت
ایشون هم از اعضای خوش‌ذوق کانال هستن. با اسم مستعار وفا. متنی سراسر احساس بود. من پسندیدم و ارتباط خوبی گرفتم. دلنوشته است اما واگویه های درونی نویسنده، دارای رگه‌های داستانی هست و نکاتی رو گفته که متن رو دچار پیچیدگی های ظریفی کرده که همین باعث زیبایی هرچه بیشتر متن شده. واژه بچه خیلی متناسب با این جایگاه نیست مثلا خوب بود از واژه‌هایی که معنای قربان صدقه رفتن داره استفاده بشه. عبارت « آخر سوریه...» اشکال محتوایی داره. ببینید اگر ما می‌خوایم از اعتقاد مون نسبت به چیزی حرف بزنیم باید مطمئن باشیم. که اینجا با عبارت پایان متن کمی تضاد داره. وارد این بحث نمیشم. مورد بعدی درباره این عبارت اینکه👈 یک فرد در هر نقشی که هست، هر زمان احساس وظیفه بکنه باید سهم خودش رو ایفا کنه حالا مکان اون هرجا که باشه، میخواد کیلومترها دورتر از محل تولد و میهنش باشه میخواد قلب کشورش باشه، خصوصا اگر پای حفظ امنیت مسلمین در میون باشه، انسان مومن هیچ وقت نسبت به همنوعانش بی تفاوت نیست خصوصا این مورد که مستقیما به هموطنانش هم مربوط میشه. پس ما در محتوای متن‌ها هم باید حواس مون باشه. واژه‌ی پایه اگر منظور پای سجاده است اشتباهه و باید اصلاح بشه احتمالا اشتباه صفحه کلید هست. در مجموع دلنوشته زیبایی بود که داستانی در دل خودش داشت. توصیه میکنم حتما قالب‌های داستانی رو هم امتحان کنی بنظر میرسه توانایی خوبی در داستان نوشتن داشته باشی. موفق باشی 💐 https://eitaa.com/Writingskills