#دست_نوشته
📜ارسالی دوست خوبمون
🍀جمله دوم که برجسته شده، خیلی زود به اصل موضوع اشاره میکنه با اینکه میتونه در قالب کلمات یا تعابیر زیباتر و شاعرانه تر مفهوم رو بگه. خود جمله هم ویرایش نیاز داره:
« و روزی که یکدیگر را پیدا کنند، پیمانی ابدی باهم میبندند»
🍀 ترکیب نیمه گمشدههای اشتباهه، باید گفته بشه👈 نیمههای گمشدهی بسیاری دارند
🍀عبارت «رفیق و رفاقتی»
بهتره بینش فاصله بیفته و کلمه رفاقتی بره سطر بعد چون در ادامه، داره خاص درباره اون حرف زده میشه
🍀مخوریم بهتره بشه 👈نخوریم
چون متن اون قدر رسمی و ادبی نیست که اینطور گفته بشه
🍀واژه دستمال تشبیه جالبی برای دوست نیست خصوصا در این متن که کل مفهوم غالب بر متن، بار احساسی و عاطفی اون هست.
بهتره بگیم غمخوارت میشوند
🍀واژه دوست دارم هم باید تغییر کنه به دوستت دارم
🍀در کل متن خوبی بود فقط نیاز به تعابیر و ترکیبات خیال انگیز و تشبیهات زیبا داره
موفق باشی 💐
@jaryaniha
#دست_نوشته
حالا که رژیم صهیونیستی رو به اضمحلال است و آخرین نفس هایش را می کشد، در خیال دیدار شمایم. روزی که مجاهدان فلسطینی خانه به خانه پیش می روند و گروه گروه جنایت کاران پا به فرار می گذارند. آن لحظه ای که زندان های رژیم غاصب را فتح می کنند، سلول به سلول درها را می گشایند، مستند ساز دوربین را روی دوشش گذاشته و همراه برادرها می دود، تمام شبکه های تلویزیونی این صحنه ها را زنده پخش می کنند. اسیران در بند یکی یکی با چشم های گریان، با فریاد الله اکبر از دخمه های تنگ و نمور خارج می شوند. درِ یکی از تاریک ترین و مخوف ترین سلول ها باز می شود، دوربین تاریکی را می کاود، بوی بهشت تمام فضا را پر کرده، ناگهان چهره ی نورانی تان از انتهای تاریکی ظاهر می شود، فریاد شادی مجاهدان بلند می شود، تصویر بردار نمی تواند خودش را کنترل کند، دوربین با صدای هق هق، روی شانه اش تکان می خورد، مجاهدان به استقبال تان می آیند و شما را با اشک و صلوات در آغوش می گیرند و بر صورت و دستان تان بوسه می زنند. مدت طولانی زندان و شکنجه هایش چهره تان را نشکسته، فقط مو و محاسن سپید کرده اید در این سال های دوری. جمعیت پشت در جمع شده اند و فریاد الله اکبر سر می دهند. رو به جمع و دوربین لبخند می زنید، از آن لبخندهای زیبای همیشگی. با همان اقتدار و صلابت آشنای تان و می گویید: "سلام خواهران و برادران من، مبارک باد صبح پیروزی..."
من عاشق این خیال شیرینم، امام موسی صدر من.
#امام_موسی_صدر
#خیال_شیرین
#دست_نوشته
📜ارسالی دوست خوبمون
🍀متن بسیار زیبا و دلنشینی بود.
این متن هم تصویر در دل خودش داشت که مثل صحنههای داستان یکی یکی پشت سرهم دیده میشدند بصورتی که خواننده صبح روز پیروزی رو قدم به قدم میبینه.
🍀 واژهها و تعابیر مناسب، روان و شفاف(بدور از ابهام) انتخاب شدند.
🍀سبک این متن یادداشت هست که با بیانی شیوا و جذاب روایت شده
🍀فقط اون عبارتی که برجسته شده بهتره که برای نظم بیشتر جملات بیاد ابتدای جمله تا با جملات قبل و بعد خودش متناسب تر باشه.
موفق باشید 💐
عزیزان دو تا نکته قابل توجه...
📌اول اینکه دست نوشتهی بعضی دوستان خیلی طولانی هست که امکان گذاشتن در کانال و بررسی اون اینجا نیست، به همین دلیل برای این دسته از عزیزان تو خصوصی بررسی میکنم.
📌دوم اینکه، هیچ اصراری بر این نیست که متن ها حتما در کانال گذاشته بشه اگر مایل نبودید، بفرمایید تا همونجا باهم بررسی می کنیم.
#دست_نوشته
هو الآمال
مربی نویسندگی ام گفته است هر چه دل تنگ ات میخواهد بنویس فقط محاوره ای نباشد و گرنه کتک ات میزنم
به او گفته ام لا اقل موضوع بدهد تا پیرامون آن فکر کنم
ولی گفته است اگر موضوع نداری دیگر سراغ من نیا
فکر میکردم به موضوع به هر چه که داشت در اطراف من اتفاق می افتاد
به واژه ای برخوردم به اسم لذت.
شما از چه چیزی لذت میبرید؟
خوب معلوم است من از نوشتن لذت میبرم
یعنی از همان اول اول از نوشتن لذت می بردید؟
راستش را بخواهی نه اول از دیدن رنگ ها و چیز های رنگارنگ خوشم می آمد، یک بار دوست خواهرم از من پرسید کدام رنگ را بیشتر دوست داری گفتم: صورتی !
بعد فردایش دوباره گفت بین آبی و قرمز کدام را دوست داری؟
فکر کردم دیدم انگار آبی مرا آرام میکند
گفتم آبی
گفت پس استقلالی هستی؟
نمیدانستم چیست
گفتم البته
مدت ها استقلالی بودم بدون اینکه بدانم چیست.
تا اینکه بچه ها مدام میگفتن استقلال بازی دارد نگاه میکنی ؟
خیال میکردم مثلا آبی فیروزه ای با آبی نفتی یا لاجوردی با فیروزه ای قرار است مسابقه بدهند تا بعد همه ی ما یک آبی را دوست داشته باشیم.
زمان زیادی گذشته بود و دیگر میدانستم آبی با همه انشعاباتش یک تیم است و من از اینکه دوستش دارم لذت میبرم
بازی نبود که از دست بدهم یا مثلا قبل از بازی سفارش بازیکنان را به خدا نکرده باشم
اما این روز ها از کسی خوشم آمده است که بر خلاف من با آبی آرام نمیشود
معتقد است اگر روزی بخواهند تمام دنیا را رنگ کنند باید یک رنگ باشد و آن قرمز است
یا مثلا عینکش را با شیشه قرمز میگیرد که تمام جهان را همان رنگی ببیند
راستش من جدیدا نمیتوانم بفهمم از اینکه تیمم قهرمان نمیشود چرا ناراحت نمشوم؟
یا شاید از برد حریف خوشحال میشوم ؟
یک روز به بچه ها میگفتم از تمام اکت هایش خوشم می آید. وقتی صحبت میکند لهجه دارد
و بعضی واژه ها را نمیفهمم
یکی از همکارانم بلند داد زد ایرانی صحبت کن ماهم بفهمیم
و او بیشتر پا فشاری میکرد که با لهجه حرف بزند
فکر کنم علاقه ام به رنگ آبی کار خودش را کرده است
باید اتاق ۲۰۵ در راهروی دوم را برای خودم رزرو کنم و سفارش کنم رنگ آبی بزنند با پرده های لاجوردی
امضاء: یک روانی:)
#دست_نوشته
📜ارسالی دوست خوبمون
🍀یک برش داستانی که در ایده خلاقانه و جالب بود و کمی هم درونمایه طنز هم داشت.
🍀نکتهی قابل توجه در این متن، پراکندگی موضوع و جملات هست، اگر دقت کنید از لذت نوشتن یکباره به علاقه مندی شخصیت به رنگها، حرف زده و بلافاصله تیم های ورزشی و... و این پرش به موضوعات مختلف، نقطه قوت متن هست چون از ذهن مشوش یک فرد روانی صحبت میکنه.
پس این پراکندگی نقطه قوت محسوب میشه.
🍀دومین سطری که برجسته کردم، 👈یعنی از همان اول اول... این یک سواله، اما کی پرسیده؟ یعنی خودش از خودش پرسیده ؟
این در متن مشخص نبود و انگار ما حضور یک فرد دیگه رو هم در متن احساس میکنیم اما دیده نمیشه!
🍀شاید اگر کلمات انتخاب شده کمی سادهتر بود بهتر بود تا با لحن این فرد بیمار بیشتر هماهنگی داشته باشه، مثل اون جملهی انتهای متن که برجسته کردم ، ادای این عبارت از یک فرد دیوانه کمی دور از تصور هست... بعضی واژهها را نمیفهمم.
🍀متن جذاب و متنوعی بود، بنظرم قالب طنز رو امتحان کنید و خودتون رو محک بزنید برای این کار میتونید از تمرینات طنزنویسی استفاده کنید و متون طنز هم زیاد بخونید.
موفق باشی 💐
سلام.
روزتون بخیر...
حال قلمها تون چطوره ؟!
شما که از نوشتن نمیترسید، نه؟
https://eitaa.com/Writingskills
🍀بنظر من ترس از نوشتن، حقیقته👌
حقیقتی که همهی نویسندهها با اون مواجه میشن، حالا ممکنه در مراحل مختلف باشه!
🍀در نویسندگی خلاق، این یک مبحث مهم برای شروع کار هست که با عناوین مختلفی همچون کاغذهراسی و ترس از شروع هم خطاب میشه...
🍀این سربالایی در مسیر نوشتن، کاملا طبیعی هست و این هم خیلی خوبه که شما برای فرار از اون هر طور شده بنویسید چون تنها سوخت شما برای حرکت در مسیر نویسنده شدن، فقط نوشتنه...👌😊
#سخن
https://eitaa.com/Writingskills
🍀حالا این نوشتن، مدل داره و قدم به قدم برای هنرجو تعریف میشه👌
🍀از تمرینات ساده و اغلب تمریناتی که حکم بازی با نوشتن رو داره شروع میشه.
که در دورههای آموزشی مربی همراه هنرجو گام برمیداره و جلو میره تا این ترس کاذب از نوشتن از بین بره....
🍀البته واژهی ترس شاید خیلی معقول و منطقی نباشه، بیشتر مانع محسوب میشه.
و همراهی مربی در مسیر نویسندگی دونه دونه این موانع رو از سر راه نوشتن برمیداره👌
https://eitaa.com/Writingskills
#یادداشت
«از نیمه شب گذشته. صدای ماشینهای اتوبان مجاور با نجوای آهستهی باد در هم میآمیزند و خواب از چشمانم میگیرند. بوی طراوت باران هم که به مشام میرسد، انگار کائنات دست به دست هم دادهاند که منِ فلسفهنخواندهی فردا امتحاندار، بیداری سحر را هم از کف بدهم و با کاسهی چه کنم چه کنم راهی مدرسه شوم.
چشم بر هم میگذارم و به باران فکر میکنم. به لطافتِ هوای شب، به تاریکی، به آسمان، به ماه. آه هم میکشم! بر حسب قاعدهی خیال و رویا و آنچه دل میخواهد، باید الان بیرون میبودم و در کوچه پس کوچهها میان چالههای آب قدم میزدم، نه این که در رخت خواب از این پهلو به آن پهلو شوم، از پنجره آسمان را نگاه کنم و با وصل کردن ستارههای خیالی، تمثال ارسطو و افلاطون را بسازم.
از نیمه شب گذشته. صدای ماشینهای اتوبان مجاور با نجوای باد در هم میآمیزد و مثل همیشه، مرا در فکر و خیال غوطهور میکند. خواب در چشمانم میپیچد. پلکهایم روی هم میافتند و ستارههای خیالی در تاریکی آسمانِ پشت چشمهای بستهام چشمک میزنند.
- جناب افلاطون، وقتی استادتون جام شوکران نوشید شما کجا بودین؟
- شاید در دادگاه حاضر بودم.
- مردم خیلی احمق بودن.
- البته، طبیعیه که مردم نسبت به چیزی که نمیدونن با حماقت رفتار کنن. فقط اینجا بین کسایی که نمیدونن و نمیخوان بدونن، با کسایی که نمیدونن و سعی میکنن بدونن، تفاوت هست. این دستهی اولن که احمقن.
- درکشون نمیکنم. میتونستن یکم به حرفاش فکر کنن! شاید میفهمیدن.
- درک نمیکنی چون فکر میکنی! کاری که اونا نمیکردن.
خواب در چشمانم میپیچد و ستارههای خیالی در تاریکی آسمانِ پشت چشمهای بستهام چشمک میزنند. فلسفه و افلاطون و جام شوکران و سقراط، میان ستارهها میچرخند و میچرخند. فکر میکنم: همهچیز خیلی عجیبه. بیشتر از همه چی آدمها.
و حالا خواب به استقبالم میآید که با هم به دیدار سقراط برویم.»
✍سیده فاطمه میرزایی
https://eitaa.com/Writingskills
🌴چگونه نویسنده رمان شویم؟
✅نقش استعداد در نوشتن رمان
«من ده سال از عمر نویسندگیام را به خاطر یک دروغ بزرگ تلف کردم. در دهۀ بیستسالگی، از خیر رؤیای نوشتن گذشتم چون میگفتند نویسندگی آموختنی نیست. میگفتند نویسندهها از شکم مادر، نویسنده به دنیا میآیند.»
جیمز اسکات بل چندین سال از عمرش را بهپای این دروغ از دست داده است پس دیگر لازم نیست من و شما هم چنین توهماتی را باور کنیم.
نویسندگی به استعداد نیاز ندارد.
چه کسی میخواهد به شما بگوید که استعداد نوشتن دارید یا نه؟
آیا متر و معیاری برای سنجش استعداد نویسندگی وجود دارد؟
البته که وجود ندارد.
در ضمن این را هم باید بدانیم که همۀ ما قدری استعداد نوشتن داستان را داریم.
همۀ ما داستاننویس هستیم. وقتی چشمهایمان را میبندیم و صحنهای از زندگی را در ذهن خودمان خلق میکنیم، برای اطرافیانمان دیالوگهایی میآفرینیم و تصور میکنیم که آنها دارند این دیالوگها را میگویند.
ما حتی در خواب هم برای خودمان داستان تعریف میکنیم.
ذهن همۀ ما قصهگو متولد شده است. ما هرروز چندین و چند قصه برای خودمان میبافیم، با آنها خوشحال میشویم یا از فرط ناراحتی با این قصههای خیالی گریه میکنیم.»
#قسمت_سوم
#آموزش_داستان_نویسی
#نویسندگی
https://eitaa.com/Writingskills
#تمرین
📝 نویسندگی خلاق
🌴فقط 3 خط دربارۀ راه و جاده مورد علاقهتان بنویسید.
📌اگر دوست داشتید برای ادمین کانال بفرستید تا در کانال منتشر بشه🍀
https://eitaa.com/Writingskills
18 May It Be.mp3
8.48M
#موسیقی_نوشت
#شب
✨در سکوت و آرامش شبانگاه،
بنویس آنچه از احساست سرشار میشود...
موسیقی بهترین ابزار نوشتن برای واکاوی درون...
https://eitaa.com/Writingskills
«باران میبارد...
چقدر نرم و بیصداست. اما اینجا درون قلب من غوغاست.
از نگاه پر تشویش من، انگار، باران چنگ میاندازد به شیشه...
چه میخواهد؟!
نمیدانم... امشب هیچ قرابتی با باران ندارم. نه با شاعرانگیاش، نه با زبانش و نه حتی خاک بارانخوردهاش.
کاش ابرهای درونم ببارند و چنگ بیندازند بر تمام دلاشوبههایم...
تا مگر غوغای درونم آرام بگیرد.
پشت این پنجره، چه نرم و بیصدا، باران میبارد...»
✍ انصاری زاده
https://eitaa.com/Writingskills