eitaa logo
کوتاه و مختصر
12 دنبال‌کننده
352 عکس
2 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز از تماس گرفتند که بچه ای بر اثر تزریق اشتباه دچار مشکلات عصبی و گفتاری شده یعنی زندگی بچه به فنا رفته ناراحت شدم به اون شخص گفتم اونی که اشتباه تزریق کرده باید جبران خسارت کنه فکر می کنی جوابش چی بود اون گردن نگرفته این جا یا این خیریه دروغ می گه که سیستم پزشکی باید پیگیری کنه اگر هم خیریه درست گفته یعنی اون و سیستم پزشکی زده طرف رو ناکار کرده الان هم بجای جبران خسارت میگه باید پول بدی تا درستت کنم آبشار عاطفه ها اگر درست میگی به جای جمع کردن پول دو تومن و ده تومن من و اون برای درمان، وکیل بگیر تا دیه و جبران خسارت رو از اون بگیره فکر میکنید بعد از جواب من اون شخص چی گفت حالا خودت رو ناراحت نکن و بدون عذر خواهی گوشی رو قطع کرد. این به اصطلاح خیریه بیشتر دنبال پول من و شماست تا حقوق کارمند رو بده تا این که دنبال احقاق حقوق آسیب دیده خطای پزشکی باشه
جالبه امروز کسانی برای عدم احترام نماینده طالبان به در نزد گریبان چاک می کنند که در این دوسال هر ایرانی که خواست سرود ملی بخواند را تکفیر کردند و آنکه نخواند را تقدیس آنکه ایران را آتش زد شد آنکه پرچم را بوسید شد راستی در همایش های انتخاباتی آقای در هنگام پخش سرود زوزه می کشیدند یادتون که نرفته ✅حرمت امام زاده به متولی است ✅به خوش آمدید
راه وفاق‌در مدرسه اینکه دانش آموز کلاس به هم زد تو گوش مبصر زد با معلم در افتاد و به مدیر گفت دیکتاتور هیچی بهش نگی زد شیشه کلاس رو آورد پایین امتیاز بدی امتیازش چیه؟ بشه رئیس شورای دانش آموزی به همین زیبایی وفاق حاصل میشه اوه یادم رفت تازه مبصر رو هم باید توبیخ کنی که در مقابل بی نظمی ایستاده
هدایت شده از برای ظهور
در آستانه طلوع خورشید، ستارگان یک به یک غروب می‌کنند.💔💔 پس به هنگام [ظلمت] شب و ناپدید شدن ستارگان، پروردگارت را تسبیح گوی. (طور ۴۹) ✍ نزدیک صبح ✅ برای ظهور دنبال کنید ➖➖👇👇 @baraye_zohor
هدایت شده از Dr.Mutter
از هند تا مِهران... شیرزن؟ با صلابت؟؟ فداکار؟؟ در وصف مامانی نوشته بودین... و من با خودم فکر میکردم گاهی کلمات چقدر ضعیف و ناتوانن از وصف گوشه ای از فداکاری و عظمت مادران این آب و خاک براتون یه خاطره بگم؟! خاطره ای که مامانم برام گفتن سال ۱۳۵۶ یعنی قبل از انقلاب یکی از دایی جون های شهیدم رفته بودن هند برای ادامه تحصیل مامانیم تمام وقت، یعنی تماااام وقت مداوم، یکسره در هر لحظه ای در حال گریه کردن بودن از فرط دلتنگی. مامانم میگن این دایی جونم بین همه بچه ها سوگلی مامانیم بودن بس خوب و مهربون و کمک حال همه بودن. گویا خیلی هم با سواد و اهل مطالعه و فهیم بودند البته من که فقط چندتا از نوار کاست های سخنرانی هاشون رو دیده بودم که ازشون به یادگار مونده. حالا نه اینکه فکر کنید دایجونم سن زیادی داشتن موقع شهادت ، ۲۳ سالشون بوده. خلاصه اینقدر این گریه ها و بی تابی های مامانیم بی وقفه ادامه داشت که آقاجونم خیلی زود میرن هندوستان و به دایی جونم میگن اگر مامانت رو میخوای برگرد... و دابجونم بر میگردن ایران. چند سال بعد وقتی خبر شهادت دایی جونم اومد هیچ کس اشک مامانیم و آقاجونم رو ندید. حتی وقتی تو مراسم هفتم شهادت دایی جونم اون یکی دایی جونم رو برای تشییع اوردن باز هم کسی گریه مامانیم و آقاجونم رو ندید هر دو با هم در یک عملیات در شهر مهران تخریب چی بودن. کانال در ایتا دوستانتون رو به این کانال دعوت کنید🌱 مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef استفاده از مطالب کانال به هر نحوی فقط با ذکر منبع