eitaa logo
حفظ آثار شهدای دستجرد
583 دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
4.1هزار ویدیو
40 فایل
این کانال برای حفظ آثار و روایات و اطلاع رسانی از مراسمات و برنامه های فرهنگی شهدای دستجرد جرقویه اصفهان ایجاد گردید خادم کانال شهدا @Aalmas_shohada لینک پیج حفظ آثارشهدای دستجرد در روبینو https://rubika.ir/almas1397f
مشاهده در ایتا
دانلود
عکسهای زیبای شهدا مهمان نگاه پاکتان🌷 شهدا التماس دعا 🤲 شادی روح مطهرشان #صلوات 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
تقدیم لوگوی حفظ آثار شهدای دستجرد به راوی ارجمند حاج حسین یکتا 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
همسایه ها به مجلس ختمت نیامدند من بودم و همین دو سه تا بچه های تو زهرا مرا ببخش که نگذاشت غربتم یک ختم با شکوه بگیرم برای تو... کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
به نام خدا 🌹💐 مستند ماموریت ابراهیم دوشنبه 5دی ساعت 22/30 ازشبکه افق 🌺💐🌹🌷🌸 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
گزارش تصویری دیدار خانواده های معظم شهدا در مراسم شب یلدا منزل شهید والامقام محمد مهدی دباغی در سایت جوان 🌷 دیدار ۳۰ آذر ۱۴۰۱ بر روی لینک بزنید و مشاهده نمانید 👇👇👇 https://www.javann.ir/004ioo کاری از گروه فرهنگی حفظ آثار شهدای دستجرد و گروه زینبیون حوزه مقاومت بسیج امام محمدباقر علیه السلام 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
با سلام ایثارگران عزیز لطفا جهت ثبت نام برای زیارت عتبات عالیات به سایت شاهدان کوثر مراجعه نمایید. هرایثارگر میتواند سه نفر همراه داشته باشد که به هرکدام وام ۴درصد ۸میلیون تومان هوایی و۴میلیون تومان زمینی تعلق میگیردکه مبلغ ۱میلیون تومانش برای ایثارگر بلاعوض میباشد. درصورت سوال با شماره۰۲۱۸۸۵۹۳۳۰۴ تماس حاصل نمایید
4_5841670063937031870.mp3
6.02M
مدد میگیرم از نام زهرا 🏴 حاج مهدی رسولی 🎤 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
🌻🌻 بچه ها خواب بودن. نگاهشون میکردم. وحید اومد پیشم. آروم گفتم: _وحید،از اینکه پدر هستی چه حسی داری؟ -قابل توصیف نیست. -بزرگترین چیزی که من بهش افتخار میکنم، بعدازهمسری شما،مادر بودنه. حس خیلی قشنگیه که واقعا قابل توصیف نیست. به وحید نگاه کردم.گفتم: _من هنوز هدیه مو بهت ندادم ها. وحید لبخند زد.رفتیم تو هال.گفتم: _خیلی فکر کردم که چه هدیه ای بهت بدم بهتره..ولی هیچ چیز مناسبی به ذهنم نرسید..تا دو روز پیش که متوجه موضوعی شدم..هدیه من به شما فقط یه خبره..یه خبر خیلی خیلی خیلی خوب... یه پاکت بهش دادم.وحید لبخند زد و گفت: _تو هم هدیه ت تو پاکته؟ منم لبخند زدم.اینبار من با دقت و لبخند نگاهش میکردم.وحید وقتی پاکت رو باز کرد به کاغذ تو دستش خیره موند. بعد مدتی به من نگاه کرد.بالبخند و تعجب گفت: _جان وحید واقعیه؟ خنده م گرفت. -بله عزیزم. -بازهم دوقلو؟ -بله. خیلی خوشحال بود.نمیدونست چی بگه.گفت: _خدایا خیلی نوکرتم. یک هفته بعد تو هواپیما بودیم به مقصد نجف... وحید گفت: _کجایی؟ نگاهش کردم. -تو ابر ها،دارم پرواز میکنم. خندید. تو حرم امام علی(ع) نشسته بودیم. پسرها خواب بودن و فاطمه سادات با کتابش مشغول بود. مثلا مثل ما داشت دعا میخوند. وحید گفت: _زهرا نگاهش کردم. -جانم؟ جدی گفت: _خیلی خانومی. بالبخند گفتم: _ما بیشتر. خندید.بالبخند گفت: _من تا چند وقت پیش خیلی شرمنده بودم که تو بخاطر من این همه سختی تو زندگیمون تحمل کردی. ولی چند وقته فهمیدم اونی که باید شرمنده باشه من نیستم،تو هستی. -یعنی چی؟! -فکر میکنم اون همه سختی ای که من کشیدم برای این بوده که چون تو خیلی بزرگی، امتحاناتت سخت تره. درواقع من هیزم تری بودم که با خشک ها باهم سوختیم. خنده م گرفت.گفتم: _من از همون فردای عقدمون عاشق این ضرب المثل استفاده کردن های شما شدم. وحید هم خندید. جدی گفتم: _اینم هست ولی همه ی قضیه این نیست. -یعنی چی؟! -ما نمیتونیم بگیم حکمت کارهای خدا چیه، چون ما عالم به غیب نیستیم.اما چیزی که به ذهن من میرسه اینه؛ یکی بود، یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود.. تو میلیاردها آدمی که رو زمین وجود داره،یه وحید موحد بود و یه زهرا روشن.این دو تا باید تو یه مرحله ای به هم میرسیدن. برای اینکه این دو تا وقتی به هم رسیدن،بهتر بتونن بندگی کنن، باید به یه حدی از پختگی میرسیدن. وحید موحد باصبر باید پخته میشد، تو آرام پز.زهرا روشن تو کوره..همه ی اتفاقات زندگی ما رو حساب کتاب بود. حتی روزها و ثانیه هاش.شاید اون موقع به نظر من و شما وقت خوبی نبود ولی خدا همه چیزش رو حسابه. اینکه وحید موحد کی اتفاقی زهرا روشن رو ببینه، اینکه کدوم وجه زهرا روشن رو ببینه که بیشتر عاشقش بشه، اینکه زهرا روشن کی با امین رضاپور ازدواج کنه، اینکه امین رضاپور کی شهید بشه، اینکه پیکرش کی برگرده، اینکه وقتی شهید میشه با کی باشه، همش رو حساب کتاب بود.اگه اون وقتی که اومدی خاستگاری من،من قبول میکردم،الان این جایگاهی که برات دارم رو نداشتم.اون یکسال زمان لازم بود تا شما منو بیشتر بشناسی. من و شما هر دو مون به این زمان ها نیاز داشتیم. نه شما بخاطر من منتظر موندی،نه من بخاطر شما.. خدا سختی هایی پیش پای ما گذاشت تا کمکمون کنه بنده های خوبی باشیم. میبینی؟ما به خدا خیلی بدهکاریم. همه ی زندگی ما لطف خداست، حتی سختی ها مون هم لطفش بوده و هست. من و شما باهم بزرگ میشیم. سختی ها مون برای هر دو مون به یه اندازه امتحانه. -زهرا، زندگیمون بازهم سخت تر میشه.کار من تغییر کرده. مسئولیتم بیشتر شده.ازت میخوام کمکم کنی.هم برام خیلی دعا کن،هم به مشورت هایی که برای کارم میدی نیاز دارم، هم به آرامش دادن هات،هم اینکه مثل سابق پشت سنگر نیروها مو تقویت کنی. بالبخند گفتم: _اون وقت خودت چکار میکنی؟همه کارهاتو که داری میگی من انجام بدم. خندید و گفت: _آره دیگه.کم کم فرماندهی کن. -این کارو که الانم دارم میکنم. من الانم فرمانده خونه و شوهرم هستم..یه کار جدید بگو. باهم خندیدیم. وحیدعاشقانه نگاهم کرد و گفت: _زهرا،خیلی دوست دارم..خیلی خیلی.😍 -ما بیشتر.☺️ وحید مهرشو گذاشت جلوش و گفت: _میخوام نماز بخونم، برای تشکر از خدا،بخاطر داشتن تو. بعد بلند شد و تکبیر گفت.منم دو قدم رفتم عقب تر و نمازشکر خوندم بخاطر داشتن وحید. بعد نماز گفتم خدایا *هر چی تو بخوای*.تا هر جا بخوای هستم. خیلی کمکمون کن، مثل همیشه...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا