🌸بسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸
❣تلاوت دسته جمعی قرآن کریم هدیه به روح پاک و مطهر همه شهدا برای تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف انشاءالله
صفحه 372
#قرآن_کریم
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#شادی_روح_شهدا_صلوات
اللّهُمَّ_عَجِّلْ_لَوِلیِڪَ_اَلْفَرَجْ
#صبحتون_معطربه_عطرشهدا
#التماس_دعا
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
🌸بسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸
❣هر روز صد صلوات هدیه
❣به روح پاک و مطهر همه شهدا
❣برای تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف انشاءالله
هدیه به روح پاک و مطهر
شهید علی اکبر حکمت
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
بسم رب الشهدا والصدیقین
🌷🌷🌷
شهید محمد کامران
فرزند.صادق
ولادت.۱۳۴۸/۵/۲۰
محل تولد.دستجرد شهرستان جرقویه علیای اصفهان
شهادت.۱۳۶۲/۸/۱۴
محل شهادت.کردستان عراق
سن ۱۵سالگی
محل مزار.گلزار شهدای بهشت محمد صلی الله علیه وآله وسلم ،دستجرد شهرستان جرقویه علیای اصفهان
🍃🌺🌼🍃
آن دم که ز خون خود وضو میکردم
دانی که ز حق چه آرزو میکردم؟
ای کاش مرا هزار جان بود به تن
تا آن همه را فدای او میکردم
🌹🌹🌹
شادی روح شهید صلوات
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
3.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یاد ایام
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
یاد ایام
968.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رهبر انقلاب:
همه شما نابودی آمریکا رو خواهید دید
همه شما نابودی اسراییل رو خواهید دید
همه شما عزت نهایی ملت ایران رو خواهید دید
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
یاد ایام
علی خدامی دستجردی هم به عنوان سرباز و هم بسیجی در جبهه حضور داشت. وقتی هواپیماهای عراق شروع به بمباران شهرهای جنوب کردند حماسه مقاومت در آبادان را به چشم دید.خدامی مدتی را هم در جبهه کردستان حضور داشت و همراه رزمندگان شبهایی را که با حمله کومولهها در سنگرهای خودمان هم امنیت نداشتند سپری کرده است.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
یاد ایام
آغاز جنگ
راوی: علی خدامی
آبان ماه سال 1359، یک ماه نیم بعد از این که راهی خدمت سربازی در ژاندارمی شدم، جنگ تحمیلی علیه ایران هم شروع شد. دوران آموزشی را در شهر آبادان سپری کردم و زمانی که حمله عراق شروع شد در پادگان جمشیدآباد خدمت میکردم و در مجموع 18 ماه در آبادان بودم. حمله عراق در آن وضعیت که انقلاب تازه به ثمر نشسته بود و برای قوام خود نیاز به گذر زمان برای تثبیت شدن داشت برای کشور خیلی دشوار بود. ما در آبادان شاهد بودیم که هواپیماهای عراق چگونه غرش کنان آسمان شهر را میشکافتند و به شهر حمله میکردند. در آن وضعیت شرایط برای دفاع خیلی مشکل بود چرا که نیروهای نظامی سازماندهی درست نشده بودند و این موضوع خیلی مشهود بود.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
یاد ایام
وضعیت جنگی
راوی: علی خدامی
رزمندگان از طریق رودخانه بهمنشیر به ماهشهر می رفتند.ما برای مراقبت از پالایشگاه مستقر می شدیم، جایی که هر روز زیر بمباران دشمن قرار داشت و عراق مدام پالایشگاه، فرودگاه و جاهای مختلف شهر را بمباران میکرد. در آن شرایط هر لحظه امکان هر خطری وجود داشت. این که بمبهای دشمن بر سر هر کس ریخته شود. دشمن حمله وحشیانهای را علیه ملت ما شروع کرده بود و هیچگونه رحمی به مردم نداشت. مدتی بعد به جزیره مینو اعزام شدیم. جزیره اصلا امنیت نداشت و از سکنه خالی شده بود. از داخل سنگرهایمان به راحتی خاک عراق را میدیدیم . فاصله ما با عراق حدود 400 متر بود. فاصله ی ما از جزیره مینو تا خاک عراق به حدی نزدیک بودیم که رفت وآمد مردم عادی و حیواناتشان که برای خوردن آب لب رودخانه می آمدند را می دیدیم.با این حال باید از پشت سر مواظب اقدام های خرابکارانه ستون پنجم هم میبودیم. در آن شرایط باید هر غذایی می رسید هم میخوردیم، حتی نان خشک . در اوضاع جنگ و محاصره همین نان خشک هم خیلی غنیمت بود چرا که وضعیت پشیبانی از جنگ هم ثبات نداشت. این موضوع تا شش ماه ادامه داشت و من هیچ خبری از خانوادهام نداشتم. می دانستم که آن ها به شدت نگرانم هستند به خصوص این که در دل جبهه قرار داشتم. تصور میکردم دیگر برگشتی در کار نیست و خانوادهام را نخواهم دیداما بعد از شش ماه توانستم برای دیدن خانوادهام مرخصی بگیرم. برای رفتن فقط یک کشتی باقی مانده بود که گاوها را با آن حمل میکردند. روی کشتی پر از گاو بود. ناخدا رو به من کرد و گفت که طبقه اول هم پر از گاو است و از من خواست به طبقه پایین بروم.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
یاد ایام