eitaa logo
حفظ آثار شهدای دستجرد
590 دنبال‌کننده
20.2هزار عکس
4.6هزار ویدیو
40 فایل
این کانال برای حفظ آثار و روایات و اطلاع رسانی از مراسمات و برنامه های فرهنگی شهدای دستجرد جرقویه اصفهان ایجاد گردید خادم کانال شهدا @Aalmas_shohada لینک پیج حفظ آثارشهدای دستجرد در روبینو https://rubika.ir/almas1397f
مشاهده در ایتا
دانلود
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ 🔶 نهج البلاغه حکمت ۸۲ 🔻قسمت سوم ❣️امير المومنين _عليه السلام _مي فرمايد : ✨وَ لاَ یَسْتَحِیَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لاَ یَعْلَمُ أَنْ یَقُولَ: لاَ أَعْلَمُ 💠آن گاه به سومین دستور پرداخته مى افزاید: «هیچ کس از شما اگر چیزى را از او پرسیدند که نمى داند حیا نکند و (صریحاً) بگوید: نمى دانم» 🔹گفتن نمى دانم عیب نیست. عیب آن است که انسان جواب خطایى بدهد و دیگران را به گمراهى بیفکند و عقلاً و شرعاً در برابر آنها مسئول باشد. مخصوصاً هرگاه قول بدون علم در مقام قضاوت یا فتوا بوده باشد که مسئولیت بسیار عظیمى دارد. ادامه دارد ... ━💠🍃🌸🍃💠━ ثواب این حکمت از نهج البلاغه نثار روح شهید حسین فصیحی کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
12.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 برشی فوق العاده انسان ساز از مستند «روایت فتح»، از خط مقدم نبرد با سربازان شیطان تا مزرعه، کشاورزی و روزی حلال ♦️ملاقات شهید آوینی با پیرمرد کشاورز روستایی شهید محمد باقر ملازاده از روستای سورَک ساری و رفتن به روستای ایشان و فیلم برداری از نحوه کشاورزی کردن شهید کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 این نوشته شهید آوینی را خوانده بودید؟👇 ♦️«عقل معاش می‌گوید که شب هنگامِ خفتن است اما عشق می‌گوید: چگونه می‌توان خفت وقتی که جهان ظلمتکده‌ کفرآبادی است که در آن احکام حق مورد غفلت است؟ عشق می‌گوید چگونه می‌توان خفت وقتی که هنوز خون گرم امام عاشورا از زمین کرب و بلا می‌جوشد و تو را فرا می‌خواند؟ چگونه می‌توان خفت و جهان را در کف جهال و قد‌اره‌بندها رها کرد؟ نه، شب هنگام خفتن نیست.» 🔸نمونه ای از رها بودن جهان در کف اراذل و قداره بندها را ببینید و آن وقت بگویید که آیا شب هنگام خفتن است (آیا می تواند بی خیال مسائل این کره کوچک بود) یا نه؟ درود خدا بر حاج قاسمی که نمک به چشم خود می ریخت تا نخوابد که ما بخوابیم و ما خواب بودیم که او سوخت! کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
🔷 شهید آوینی: «یاران! شتاب كنید كه زمین نه جای ماندن كه گذرگاه است. گذر از نفس به سوی رضوان حق، هیچ شنیده ای كه كسی در گذرگاه، رحلِ اقامت بیفكند؟ و مرگ نیز در اینجا همان همه با تو نزدیك است كه در كربلا، و كدام انیسی از مرگ شایسته تر؟ كه اگر دهر بخواهد با كسی وفا كند و او را از مرگ معاف دارد، حسین (علیه السلام) كه از من و تو شایسته تر است؟ الرحیل، الرحیل! یاران شتاب كنید.» کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
💌 🌹‌شهـــید مرتضی‌ مسیب‌زاده: خدمت ‌به‌ مادرتون ‌باعث ‌میشه خیر ‌دنیا‌ و ‌آخرت ‌نصیبتون‌ بشه..:) کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
💌قسمتی ازوصیت نامه شهیدبسیجی ساجدی. ای مردم امروزروزیست که بایدراه خودرامشخص کنیم یاحسینی یایزیدی نمی شودهم حسینی بودهم یزیدی. تولد۱۳۴۲. شهادت ۱۳۶۵. 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
عکس جدید شهیدوالامقام ابراهیم هادی کنار پل اتوبان شهید محلاتی و خیابان هفده شهریور تهران 🌹 شادی روح مطهرش صلوات 🌹 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
✨🍃ادب فرمانده گردان🍃✨ دم اذان صبح آمدم نماز بخونم، دیدم از دم در صدا می آد. در رو باز کردم، دیدم اصغر روی پله نشسته. بغلش کردم، دیدم داره یخ می زنه، آوردمش پای بخاری. گفتم: ننه، کجا بودی؟ چرا در نزدی؟ گفت: نصف شب با آقاسید اومدم. دیدم شما خواب هستید، در نزدم که مزاحم خواب شما شوم. صبر کردم تا وقت نماز که بیدار بشید، در رو باز کنید... شهید کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
✍رفتگر محله چهره‌اش را پوشانده بود. معلوم بود همان مرد همیشگی نیست. جلو رفت و سلام داد و فهمید شهردار شهر است! قصه این بود که زن رفتگر محله مریض شده بود. به او مرخصی نمی‌دادند. می‌گفتند جایگزین ندارند. رفتگر مستقیم رفته بود پیش شهردار. آقا مهدی باکری خودش جای رفتگر آمده بود سر کار .💞 ...🌷🕊 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
نوجوانی و جوانیمان را در جبهه ها گذراندیم. ما برای رضای خدا پا در میدان جهاد گذاشتیم تا از ارزشهای اسلام و دین و مملکت و ناموسمان دفاع کنیم. و حالا که در رهگذر زمان موی سپید کردیم و آینده از آن جوانان است از نسل جوان و آینده سازان این مملکت خواهانیم که ادامه دهنده راه شهدا باشند و نگذارند خون شهدا پایمال شود. که اگر این چنین شود دشمن بر شما مسلط خواهد شد و دیگر روی آرامش و آسایش را نخواهید دید. غیرت علوی داشته باشید و از ناموس خود در برابر این تهاجم فرهنگی محافظت کنید و مراقب حجابشان باشید که دشمن آن را نشانه گرفته است. وصیت همرزمان شهیدمان به تمام بانوان و خواهران دینی خود این بود که : خواهرم سیاهی چادر تو کوبنده تر از خون من است پس چادرت را حفظ کن. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
نوجوانی و جوانیمان را در جبهه ها گذراندیم. ما برای رضای خدا پا در میدان جهاد گذاشتیم تا از ارزشهای ا
سال ۱۳۶۰ بود که پیکر شهیدان مجیدرستمی و علی فصیحی را که آوردند ما خیلی دوست داشتیم که به جبهه برویم اما چون نه سن و سالی نداشتیم و نه قد بلندی داشتیم نمی توانستیم به جبهه برویم. یک مدتی گذشت یک روز که داشتم با دوچرخه می رفتم از سرچشمه آب شیرین بیاورم در بین راه سر نبش کوچه ی مسجد محله با یکی از بچه های محل تصادف کردم و پایش از سه جا شکست. مادر آن پسر آمد بجای اینکه مرا دعوا کند که پای پسرش را شکسته بودم می گفت خوب شد که این بچه خونه نشین شد. گفتم چرا؟ گفت: چونکه این بچه خیلی شیطنت می کند و از دستش دیگر خسته شدم. من بعد از اون ماجرا دوچرخه ام را بردم کنار خانه گذاشتم و به فکرم رسید که پیگیر رفتن به جبهه شوم. شناسنامه ام را برداشتم و آمدم سرجاده دیدم دو تا ماشین کامیون که بار نمک زده بودند داشتند به سمت شهر می رفتند من هم همراه چندتا از بچه های محل( حسن ابراهیم؛ مجید حسن زاده؛ شهیدمحمد کامران ...) سوار ماشین ها شدیم و تا شهراصفهان آمدیم و به گاراژ قاسمی ها رفتیم. شب همانجا ماندیم صبح اول وقت همراه شهید محمد کامران به عکاسی سالبر در خیابان شکر شکن رفتیم.من و محمد با یک پیراهن عکس انداختیم. بعد باهم به مبارکه اصفهان رفتیم؛ آنجا گفتند پادگان غدیر اصفهان شما را برنمیدارند چون سنّتان برای اعزام به جبهه کم است. برای همین ما به مبارکه رفتیم. آنجا یک آقایی بود که زیاد از ما سوال نپرسید و اجازه دادند که بمانیم و آموزش ببینیم. بعد از دو؛ سه روز که ما در پادگان بودیم  فرماندهان تصمیم گرفته بودند که یک سری نیرو حدود دوازده تا گردان برای آزادسازی خرمشهر آموزش دهند. برای همین امر ما را از پادگان مبارکه به پادگان غدیر آوردند. اول بسم الله در پادگان غدیر یک نفر آمد برای نیروها سخنرانی کرد وگفت: اینجا آموزشی بسیار سخت است. بلد باشید که اینجا از خواب و خوراک خبری نیست و باید سخت آموزش نظامی ببینید. یکی از مربیان  پادگان غدیر شهید سیدمهدی طباطبایی هم ولایتی خودمان بود. ما چهل و پنج روز سخت ترین آموزش ها را پشت سر گذاشتیم یک روز نزدیک غروب بود پسر عمویم که دم در پادگان نگهبان بود به من اطلاع داد که بیا ملاقاتی داری. وقتی رفتم از یک راهرویی که آنجا بود عبور کردم و از دور دیدم پدرم به همراه پدر همان بچه ای که با دوچرخه ام تصادف کرده بود آمدند. من هم قلبم تپش پیدا کرد و گفتم ای داد و بیداد الان حتما آمدند که مرا دعوا کنند. ولی دیدم پدر آن پسر بچه با دوتا پاکت گز آمد به استقبالم و گفت: فقط بخاطر تو به اینجا آمدم و ای کاش چهار دست وپای بچه ام را شکسته بودی از بس برای ما اذیت دارد. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398