eitaa logo
حفظ آثار شهدای دستجرد
574 دنبال‌کننده
16.8هزار عکس
3.7هزار ویدیو
36 فایل
این کانال برای حفظ آثار و روایات و اطلاع رسانی از مراسمات و برنامه های فرهنگی شهدای دستجرد جرقویه اصفهان ایجاد گردید خادم کانال شهدا @Aalmas_shohada لینک پیج حفظ آثارشهدای دستجرد در روبینو https://rubika.ir/almas1397f
مشاهده در ایتا
دانلود
33.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ مهمان ♨️ چگونگی مراقبه برا شدن 🤔 🎥 🎞 (۸) 💠 🌷 🇮🇷 از •┈•••✾🌷🕊🌷✾•••┈• کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
26.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ رمز و راز شدن از زبان 🤔 🎥 🎞 (۲۲) 💠 🌷 🇮🇷 از •┈•••✾🌷🕊🌷✾•••┈• کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
27.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ در دیدار خانواده مجیری با حضرت آقا چه گذشت؟ 🤔 🎥 🎞 (۲۵) 💠 🌷 🇮🇷 از •┈•••✾🌷🕊🌷✾•••┈• کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
نمی توانم بگویم از این که به رفتنش رضایت دادم پشیمانم، اما خیلی می شوم. به خصوص غروب ها … آن قدر نبودنش را حس می کنم که احساس می کنم صاحب خانه ام نیست. مثل این که شما وقتی به مهمانی می روید تا صاحب خانه سر سفره نیاید روی تان نمی شود دست به غذا بزنید. اما بچه ها هنوز پدرشان را حس می کنند.می دانند پدرشان شده است. برای همین عکس پدرشان را با ذوق زیادی دست می گیرند و می بوسند. اما انگار این شهید شدن با حضورش هیچ فرقی ندارد و حضور پدر را در خانه احساس می کنند. نهال مدام می گوید: « ، اما راهش رو گم کرده و خلاصه میاد.» طوری که گاهی متین به او می گوید: «بابا دیگه بر نمیاد.» خیلی جدی بحث می کند که «تو نمی دونی، میاد.» یک بار به نهال گفتم: «بیات میوه بخوریم.» گفت: «من نمی خورم، من دیشب با بابا خوردم!» گفت: «بابا که نیست.» گفت: «دیشب اومد، تو ندیدی. با هم میوه خوردیم.» وقتی هم سر مزارش می رویم، بچه ها با حوصله آب می آورند ومزار پدرشان را چند بار می شویند. وقتی شلوغ می کنند، متین خیلی جدی می گوید: «بچه ها شلوغ نکنید ، ناراحت می شه.» ✍ :همسر شهید 🌷 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
صبح روز قبل از عملیات عبدالله غسل زیارت کرد. عین خوش بودیم به او گفتم: «هان چه خبره؟!» گفت: «می خواهم بشم.» با خودم گفتم: «مگه به همین راحتیه؟» سر شب باران تندی بارید. همه جا پر از آب شده بود. دشمن خیالش راحت شد که ما حمله نمی کنیم. بچه های بسیجی خط را شکسته، پیشروی کردند. بچه های هم همراهیشان می کردند تا هر جا لازم باشد خاکریز بزنند. عبدالله از ساعت ۱۲ شب شروع به کار کرده بود. تا ۵ صبح پشت فرمان نشست و بی وقفه کار کرد. ساعت ۵ خمپاره ای نزدیکش فرود آمد و به دیدار پروردگارش شتافت. ✍ : حاج عقیل غریب بلوک – همرزم شهید 🌷 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
( ) روزی از (رضا)پرسیدم : تابه حال چندبار شدی؟ تبسمی کرد و گفت:یازده بار! و اگر خدا بخواهد به نیت ٬در مرتبه دوازدهم می شوم. او همانطور که وعده داده بود، مدتی بعد در منطقه( ) به وسیله ترکش خمپاره راه جاودانگی را در پیش گرفت..... 🌷 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
محمد کامران
محمدرضا عباسی
محمدفصیحی رضا
ان شاء الله هر وقت نجف مشرف شدین، وادی السلام بروید و بعد از زیارت حضرات هود و صالح علیهم السلام، تو همان خیابان جلوتر بروید سمت راست تابلوی مزار مدافع حرم محمدهادی ذوالفقاری را می بینید. شادی روح پاکش 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
عکس قابل تأمل و تفکر محمد علی رجایی رحمت الله علیه درحال نماز کنار قاتل خودش مسعود کشمیری نفاق و منافقین را بسیار باید جدی بگیریم کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
🥀🕊 اومدم بگم: نیستیدکه‌ببینیدقایق‌نفس‌ما چطوربه‌گل‌نشسته امایادم‌اومد هستیدومی‌بینید این‌درگل‌ماندن‌را. پس‌به‌رسم‌خلوص‌و‌مردانگی‌تان نجاتمان‌دهیدازدنیازدگی😔 ╭🥀🕊 🌺سبک زندگی قرآنی :🌺 🍂 نهی از منکر کنید. 🍂 🔶قَالَ قَآئِلٌ مَّنْهُمْ لاَ تَقْتُلُواْ يُوسُفَ وَأَلْقُوهُ فِي غَيَابَةِ الْجُبِّ يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ إِن كُنتُمْ فَاعِلِينَ (یوسف/١٠) ⚡️ ترجمه : گوينده اى از ميان آنان گفت: يوسف را نكشيد و(اگر اصرار به اين كار داريد لااقل) او را به نهان خانه چاه بيفكنيد تا بعضى از كاروان ها (كه از آنجا عبور مى كنند) او را برگيرند. ❌گاهى نهى از منكر يك فرد مى تواند نظر جمع را عوض كند و بر آن تأثير بگذارد. 🍁نهى از منكر داراى بركاتى است كه در آينده روشن مى شود. 🌱نهى «لاتقتلوا» يوسف را نجات داد و در سال هاى بعد، او مملكت را از قحطى نجات داد. 🌴همان گونه كه آسيه، همسر فرعون با نهى «لاتقتلوا»، جان موسى را نجات داد و او در سال هاى بعد، بنى اسرائيل را از شر فرعون نجات داد. ----------------🌱🪴🌱------------- کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
یادت باشد اسم نیست، رسم است!!! عکس نیست که اگر از دیوار اتاقت برداشتی فراموش بشود!!!  مسیر است، زندگیست،راه است،مرام است! امتحانِ پس داده است! راهیست بسوی ! رزمنده ای که رفیق مجروحش رو به دوش می کشد تا به بهداری ببرد کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
محمدرضا عباسی
محمدرضا عباسی
محمدرضا عباسی
حسین میربیگی
مرد میخواهد... اینکه بگذری از آرزوهایت... زنجیرهای را از خود رهاکنی گفتنش آسان است...✨ اگر عمل کردن به آن هم سهل بود به خیلی هامان واژه اضافه شده بود. شهید آیت الله محمدرضا مهدی زاده 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
28.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺 🔻إِنَّا لِلَّٰهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ حاجیه‌ خانم طیبه تابش مادر شهید والامقام حاج حسین خرازی آسمانی شد و به فرزند شهیدش پیوست. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
🌹🌹 🔹🌹🌹 🔹🔹🌹🌹 🔹🔹🔹🌹🌹 🔹🌼🔹🔹🌹🌹 🔹🔹🌼🔹🔹🌹🌹 🔹🌼🔹🔹🌹🌹 🔹🔹🔹🌹🌹:1321 🔹🔹🌹🌹:1363 🔹🌹🌹 روحش 🌹🌹 روستای ما یک مدرسه بیشتر نداشت وان هم دبستان بود. ان وقتها عبدالحسین توکلاس چهارم ابتدایی درس می خواند. با این که کار هم می کرد؛ نمرهاش همیشه خوب بود .یک روز که ازمدرسه امد ؛بی مقدمه گفت: ازفردا اجازه بدین دیگه مدرسه نرم .من وباباش باچشمای گرد شده به هم نگاه کردیم . همچین درخواستی حتی یک بار هم سابقه نداشت . باباش گفت : توکه مدرسه را دوست داشتی؛ برای چی نمی خوای بر ی؟؟ امد چیزی بگوید بغض گلویش را گرفت .همان طور بغض کرده گفت: بابا از فردا برات کشاورزی می کنم ؛ خاکشوری می کنم هر کاری که بگی میکنم .؛ولی دیگه مدرسه نمی رم . این را گفت ویک دفعه زد زیر گریه. حدس می زدم باید جریانی اتفاق افتاده باشد ؛ان روزولی هرچی بهش اصرار کردیم ؛چیزی نگفت . روز بعد دیدیم جدی -جدی نمی خواهد مدرسه برود . باباش به این سادگی ها راضی نمی شد ،پا تو یه کفش کرده بود که یا باید بری مدرسه ،یا بگی چرا نمی خوای بری...اخرش عبدالحسین کوتاه امد .گفت: اخه بابا روم نمی شه به شما بگم .گفتم ننه به من بگو .سرش راانداخت پائین وچیزی نمی گفت .فکر کردم شاید خجالت می کشد. دستش را گرفتم وبردمش تواتاق دیگر. کمی نازو نوازشش کردم .گفت و با گریه گفت : ننه او مدرسه دیگه نجس شده !تعجب کردم .پرسیدم: چرا پسرم؟؟اسم معلمش را با غیظ اورد وگفت: روم به دیوار دور از جناب شما، دیروز این پدر سوخته را با یه دختر دیدم ؛داشت ..........شرم وحیا نگذاشت حرفش را ادامه بدهد. فقط صدای گریه اش بلندتر شد و باز گفت :اون مدرسه نجس شده ،من دیگه نمی رم. ان دبستان تنها یک معلم داشت .او را هم می دانستیم طاغوتی است .، از این کارهایش ولی دیگر خبر نداشتیم .موضوع را به باباش گفتم .عبدالحسین پیش ماحتی سابقه یک دروغ هم نداشت .رو همین حساب ،پدرش گفت : حالا که اینطور شده ، خودمم دیگر میلم نیست بره مدرسه .تو ابادی ماعلاوه بران دبستان یک مکتب هم بود. از فردا گذاشتمش انجا به یاد گرفتن قران ! (زمان وقوع این خاطره برمی گردد به حول وحوش سال 1333) کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
یدالله احمدی
یدالله احمدی
یدالله احمدی
یدالله احمدی
"پس از اصابت خمپاره به او برای خاموش کردن آتش رفت و در اثر انفجار مهمات، ترکش به سینه و سرش اصابت کرد تا گفته‌اش به حقیقت بپیوندد. او که پنج روز قبل از شهادت شهید بهشتی را در خواب دیده بود در دفترچه خاطرات خود در این مورد نوشته است: «روز جمعه ۱۵ تیرماه ۶۱ که از قزوین به طرف اهواز می‌رفتم در قطار خوابیدم و دکتر بهشتی را در خواب دیدم با قامتی رسا و استوار که عبا بر تن داشت و عمامه به سرش نبود در میان سالنی بود که چند نفر دورش را گرفته بودند و با او صحبت می‌کردند. من خیلی دوست داشتم با او صحبت کنم که ناگهان دیدم شهید بهشتی به طرف من آمد، من از بخش دوم کتاب جهان از خداست پس خدا کجاست پیرامون عرفان سؤالاتی از دکتر کردم و جوابی به من داد که از کتابش بهتر بود بعد پیرامون و به من داد و ناگهان از خواب بیدار شدم." 🌷🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398