eitaa logo
حفظ آثار شهدای دستجرد
597 دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
4.3هزار ویدیو
40 فایل
این کانال برای حفظ آثار و روایات و اطلاع رسانی از مراسمات و برنامه های فرهنگی شهدای دستجرد جرقویه اصفهان ایجاد گردید خادم کانال شهدا @Aalmas_shohada لینک پیج حفظ آثارشهدای دستجرد در روبینو https://rubika.ir/almas1397f
مشاهده در ایتا
دانلود
حفظ آثار شهدای دستجرد
شهید علیرضا عاصمی در هشتم آذر 1341 چشم به جهان گشود و در 13 دی 1365 به مقام رفیع شهادت نائل آمد. شهید سردار علیرضا عاصمی در سال 1341 در کاشمر متولد شد و تحصیلاتش را تا مقطه دیپلم پی گرفت.در دوران انقلاب همراه با تعدادی از دوستانش و بویژه شهید سبیلیان اولین راهپیمائی دانش اموزی کاشمر علیه رژیم طاغوت را در مهر 57 پایه ریزی کرد. با پیروزی انقلاب در نهادهائی هم چون: کمیته انقلاب اسلامی، سپاه و جهاد سازندگی به فعالیت مشغول شد و تنها یک هفته پس از شروع جنگ، با اولین کاروان اعزام به جبهه همرا شد. با اینکه در تربیت معلم شهید باهنر تهران پذیرفته شده بود مبارزه با دشمن متجاو زر را بر ادامه ی تحصیل ترجیح داد. او در بیشتر عملیات ها، با فرماندهی تخریب جلودار رزمندگان اسلام بود.مسئول تخریب قرارگاه های خاتم الانبیاء(صلی الله علیه و آله و سلم)، نجف اشرف، کربلا، ویژه پاسداران و 43 امام علی(علیه السلام) از جمله مسئولیت های شهید علیرضا عاصمی بود.تهیه ی فرش برزنتی برای عبور از سیم های خاردار، آتش بار آرپی جی، موشک برای انهدام دژ دشمن، تهیه تله های انفجاری و ... از جمله اختراعات و ابتکارات شهید عاصمی در طول خدمتش در جبهه بود. سرانجام این سردار دلاور سپاه اسلام در 13 دیماه 1365 در حال خنثی کردن بمب 500 پوندی مدرن دشمن در منطقه ای مسکونی در باختران و در سن 24 سالگی بهمراه چند تن از همرزمانش عروجی عاشقانه را آغاز کردند. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
📸 دست‌نوشته شهید حاج قاسم سلیمانی درباره اشتیاق به شهادت، که در مراسم دیدار روز شنبه ۱۱ دی ۱۴۰۰ از سوی خانواده شهید سلیمانی به رهبر انقلاب اهدا شد. بسم الله الرحمن الرحیم من به دنبال قاتلم می گردم و چقدر مشتاق دیدارشم. او مرا به قله سعادت خواهد رساند. بیا خواهش می کنم بیا. تحملم تمام شد بیا؛ بیا با تیغ برهنه برنده گلوی من آماده بریدن و خون من آماده جهیدن از جسمم؛ بیا مرا از این زندان رها کن. ای کلید قفل اسارتم . بیا بیا بیا . من مقلد آن آزاده ام که گفت قسم به خدا اگر مرا شهید کنی شفاعتت می کنم. خداوندا تو شاهدی که در این بیابان ها و شهرها .... به دنبال چه می گردم. ای عزیز مقتدر مرا به گمشده ام برسان. کانال حفظ آثارشهدای دستجرد ─═┅━┅❊🌹❊┅ 🌴🍃 https://t.me/Yad_yaran1398 https://eitaa.com/Yad_yaran1398 ─═┅━┅❊🌹❊┅🌴🍃
شهید محمدرضا نیکو حرفیان در سال 1342 در شهر مذهبی قم دیده به جهان گشود و  دوران تحصیلات را تا کلاس 12 سپری و سپس وارد تحصیل علوم دینی  گردید و سه سال با موفقیت تحصیلات خود را سپری نمود  در این ایام سه بار از طریق بسیج  عازم منطقه و در 2 عملیات شرکت نمود . والفجر 8  و کربلای 4 و همیشه در ستاد و بسیج نیز فعالیت می نمود تا اینکه در کربلای 4 شرکت و پس از رشادت های فراوان در منطقه شلمچه در تاریخ 4/10/1365  مفقود الاثر گردید و پس از 10 سال در منطقه یاد شده کشف و به قم انتقال داده شد که در تاریخ 1375/11/15 پس از تشیع در گلزار شهدا قم بخاک سپرده شد. روحش شادو یادش گرامی🌹 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
چاپ خاطرات شهید حسنعلی احمدی در روزنامه جوان شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۱ بر روی لینک بزنید تا به سایت جوان وصل شوید و خاطرات شهید را مطالعه نمائید👇 http://javanonline.ir/fa/news/1087245/امانت-خدا-را-شهید-برگرداندیم امانت خدا را «شهید» برگرداندیم کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
-برو تو خرامان خرامان داخل خانه رفت و سرش را پایین انداخت:سلام نرگس، خواهر کمیل، با دیدن ازاده از روی مبل بلند شد و به مادرش ک مشغول پاک کردن برنج بود گفت:اومدن مادرش سمت انان برگشت اخمی کرد و جوابی نداد کمیل پشت سر ازاده ایستاد و گفت:چه خوشتون بیاد چه خوشتون نیاد دیگه از این به بعد ازاده خانوم هم با ما زندگی میکنه مادرش از جایش بلند شد و سمت انان قدم برداشت: دیگه باید جلوی همسایه ها بیشتر سنگ رو یخ بشیم کلافه گفت:میگی چیکار کنم؟! اسمش تو شناسناممه چه دلم بخواد چه نخواد حالا زن قانونیم محسوب میشه نمیتونم به امان خدا ولش کنم ک پدرش هربلایی میخواد سرش بیاره ..انسانیت کجا رفته -اخه ما چی از زندگی و کس و کار این دختر میدونیم؟ -هرکسی ک باشه چاره ای جز این ندارم ببین پدرش  چیکار کرده نگاه حوریه خانوم روی صورت کبود شده ی ازاده چرخید و هیچی نگفت ازاده ک مظلوم و بی سروزبان بود مثل همیشه چیزی ته گلویش مانع شد تا تمام حرفایش را بزند -نرگس؟ -بله داداش -ببرش تو اتاق -چشم دست ازاده را گرفت و اورا همراه خود سمت اتاقش برد بعد از رفتن انها مادر کمیل اشک ریزان گفت:ببین اخر عمری گرفتار چه مصیبتی شدم تنها پسرم باید اینطوری با دختریکه معلوم نیست چیکارس و خانوادش کیه  بی سرو صدا عقد کنه باید پاش  وسط محرمی به پارتی باز بشه ای خدا منو بکش راحتم کن یه عمر ابروی و عزمتون به باد رفت دست مادرش را گرفت و اورا روی مبل نشاند:اروم باش عزیز من هرجور شده منصورو پیدا میکنم و بیگناهیمو ثابت میکنم -چی رو میخوای ثابت کنی دیگه همه چیز تموم شد رفت نشونش اون دختریه ک تو اتاقه ازاده با شنیدن این حرف ها قلبش گرفت انتظار این برخورد را داشت نرگس لبخند مصنوعی زد و گفت:اسمت چیه -ازاده -تو،تو اون مهمونی چیکار میکردی،با کسی دوست بودی؟ از این سوال تکراری خسته شده بود پرسیدنش چه اهمیتی داشت وقتی همه چیز رابریده و دوخته بودند چشم هایش را روی هم گذاشت و چندکلمه گفت:نه منو دزدیده بودن سکوت کرد ک نرگس پرسید:مادرت کجاس؟ ....
-دوسال پیش سکته کرد و فوت شد -خدا رحمتش کنه اسم من نرگسه خواهر کمیلم ببین ازاده خانوم اگه میبینی مادرم اینقدر ناراحته باید بهش حق بدی قبل اومدن تو قرار بود دختردایی کمیل ،سمانه رو براش بعد محرم خواستگاری کنیم همدیگرو هم میخواستن و دوست داشتن ولی با اومدن ناخواسته ی تو همه چیز بهم ریخت پس بهتره انتظار نداشته باشی به پات گل بریزیم از جایش بلند شد و از اتاق بیرون رفت با رفتن او دانه های درشت اشک بر گونه هایش جاری شد تقصیر او چه بود او ک صدبار به سرگرد اکبری حقیقت را گفته بود از این همه تنهایی و بیکسی خسته شده بود ته دلش امید داشت با خلاصی از ان خانه حداقل اوضاعش بهتر میشود ولی حس میکرد اگر در همان خانه ی پدری اش میماند و  اورا تحمل میکرد بهتر از طعنه های تند اینان بود صدای نرگس مانند پتک بر ذهنش فرود می امد:همدیگررو میخواستن و دوست داشتن دوست داشتن دوست داشتن دست هایش را روی صورتش گذاشت و دوباره شروع کرد به گریه کردن قلب کوچکش به هر بهانه ای بی قرار باریدن بود تا شب از اتاق بیرون نرفت و بیحرکت گوشه ی اتاق نشست کسی هم سراغش را نمیگرفت تنها نرگس اورا برای ناهار صدا زد ولی او میلی نداشت به سرنوشت نامعلوش فکر میکرد با شنیدن صدای چند تقه ک به در خورد سمت ان چرخید کمیل سینی بدست وارد اتاق شد و مقابلش نشست -سلام زیر لب جوابش را داد و بشقاب برنج را مقابلش گذاشت:نرگس گفت ظهر ناهار نخوردی لب های خشک شده اش را از هم باز کرد و با صدای ضعیفی گفت:ممنون گرسنه نیستم -مگه میشه  نباشی بردار چند لقمه بخور -اقای معتمدی -بله -منو ببخشین ک زندگیتونو بهم ریختم -درسته ک از اومدن ناخواستت به زندگیم ناراضیم ولی بیرحم  ونامرد نیستم که بخوام عصبانیتمو سر یک دختر ضعیف و بیپناه خالی کنم من پدرت و از همه مهم تر منصور رو مقصر میدونم هنوزم نفهمیدم خصومت اون با من چیه حرفای مادرمو درباره خودت جدی نگیر از سر دلسوزی و ناراحتیش برای منه -حق دارن ناراحت باشن برای اولین بار نگاهی دقیق به صورت ازاده انداخت پوست سبزه با چشم و ابروی مشکی نگاهش را گرفت و گفت:و دیگه یه مطلب  سرش را  بالا گرفت ومنتظر نگاه کرد - احساس میکنم زندگیم به یکباره از هم پاشیده از من چیزی جز احساس و رفتار سرد و بیتفاوت انتظار نداشته باشید..من فعلا نمیتونم حضور شمارو به عنوان همسر قانونیم وشریک زندگیم به خودم بقبولونم چون انتخاب من نبودید -درک میکنم چیزی جز این انتظار ندارم من حاضرم  برای همیشه از زندگی شما برم بیرون تا با دختری ک بهش علاقه دارید ازدواج کنید -پیش پدرت؟ ک دوباره گیر یکی مثل منصور بیفتی ک ازت برای بدبخت کردن بقیه سواستفاده کنه سرش را زیر انداخت و جوابی نداد... ....
💐🌿 السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللهِ أَنْتَ أَوَّلُ مَظْلُومٍ وَ أَوَّلُ مَنْ غُصِبَ حَقُّهُ صَبَرْتَ وَ احْتَسَبْتَ حَتَّى أَتَاکَ الْیَقِینُ فَأَشْهَدُ أَنَّکَ لَقِیتَ اللهَ وَ أَنْتَ شَهِیدٌ عَذَّبَ اللهُ قَاتِلَکَ بِأَنْوَاعِ الْعَذَابِ وَ جَدَّدَ عَلَیْهِ الْعَذَابَ جِئْتُکَ عَارِفا بِحَقِّکَ مُسْتَبْصِرا بِشَأْنِکَ مُعَادِیا لِأَعْدَائِکَ وَ مَنْ ظَلَمَکَ أَلْقَى عَلَى ذَلِکَ رَبِّی إِنْ شَاءَ اللهُ یَا وَلِیَّ اللهِ إِنَّ لِی ذُنُوبا کَثِیرَةً فَاشْفَعْ لِی إِلَى رَبِّکَ فَإِنَّ لَکَ عِنْدَ اللهِ مَقَاما مَعْلُوما وَ إِنَّ لَکَ عِنْدَ اللهِ جَاها وَ شَفَاعَةً وَ قَدْ قَالَ اللهُ تَعَالَى وَ لا یَشْفَعُونَ اِلّا لِمَنِ ارْتَضَى سلام بر تو اى ولى خدا، تو نخستین ستمدیده‏اى، و نخستین کسى‏که حقّش غصب شد، صبر کردیو به حساب خدا گذاشتى تا مرگت رسید، شهادت مى‏دهم که تو خدا را ملاقات کردى. درحالى‏که شهید بودى، عذاب کند خدا کشنده‏ات را به انواع عذاب، و بر او عذاب را تازه کند، به سویت آمدم، شناساى به حقّت، و بیناى به شأنت، دشمن با دشمنانت و آن‏که به تو ستم کرد، ان شاء الله بر این عقیده پروردگارم را ملاقات‏ کنم، اى ولى خدا، مرا گناهان زیادى است، از من نزد پروردگارت شفاعت کن، که تو را پیش خدا جایگاه معلومى است، و تو را به درگاه خدا آبرو و حق شفاعت است، و خداى تعالى فرموده است: و شفاعت نکنند جز براى کسی که‏ او پسندد. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صلوات خاصه امام رضا علیه السلام تقدیم به روح پاک شهدا🌷 اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
دلتان پر مهر ، لبتان پر خنده ، وجودتان سبز، نانتان گرم ، نامتان ماندگار ، همتتان بلند ، دستتان بخشنده باد شمایی که لایق بهترین سلام ها و آرزوهای زیبای صبحگاهی هستید. صلواتی به بلندای همتتان نثار سلامتی او که ظهور و حضورش سبز و گرما بخش دلهاست. *اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.* کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398