eitaa logo
حفظ آثار شهدای دستجرد
588 دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
4.2هزار ویدیو
40 فایل
این کانال برای حفظ آثار و روایات و اطلاع رسانی از مراسمات و برنامه های فرهنگی شهدای دستجرد جرقویه اصفهان ایجاد گردید خادم کانال شهدا @Aalmas_shohada لینک پیج حفظ آثارشهدای دستجرد در روبینو https://rubika.ir/almas1397f
مشاهده در ایتا
دانلود
صلوات مزین به عجل فرجهم هدیه به محضر امام مهدی علیه السلام به نیابت از شهید والامقام؛ امدادگر بسیجی 🌷علی(رامین) حلاجیان🌷 🍃 قربة الی الله 🤲 الهی بدماء شهدائنا ؛ عجل لولیک الفرج با این ستاره ها می توان راه را پیدا کرد. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
💌فرازی از دل نوشته مادرمکرمه شهید: ❣علی جان اززمانی که پدرت خبرشهادتت راداد باخداوندعهدبستم ودعاکردم که یاریم کند که بتوانم ازتودل بکنم زیرادل کندن ازتوآسان نبود اماچون شهادت راه خدابود وتسلیم امرپروردگارم بودم وهستم توانستم این مصیبت راتحمل کنم. 😭 درپنهان اشک ریختم ودرآشکارا مدافع وهم رزمت بودم ازخونت دفاع کردم چراکه خواسته توخواسته منم بودودعاکردم به آرزویت برسی وهمجواراباعبدالله الحسین (علیه السلام) بشوی. آخرتومال این دنیا نبودی وبه عنوان مادرت افتخارمی کنم که گلی مثل توراتقدیم پروردگارکردم هرچندکه لیاقت تورانداشتم. ❣عزیزم درحقیقت توهادی و راهنما و معلمم بودی ! ❣علی جان به حق خون پاکت که درکربلای حسینی ریخته شدمارافراموش نکن وازآقایت امام حسین (علیه السلام)بخواه که مارانیزپناه دهد ودست مارابگیرد ! 💔 مادرغم دیده ی تو 🌷 امدادگر بسیجی شهید علی حلاجیان کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
✍قسمتی ازوصیت نامه شهید: 🔹همان طورکه دیگرشهدانیز وصیت مولای متقیان علی (علیه السلام) را متذکرشده اند؛حقیرنیزتمامی خانواده و آشنایانم رابه تقوی می‌خوانم وبه همگی می‌گویم که درهمه کارهایتان خدا را در نظر بگیرید و تنها توجه به خواست ورضای اوکنید و توجه به مسائلی که شماراازاین راه سد می شوند؛ نکنید........ 🌷 امدادگر بسیجی شهید علی حلاجیان کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
📨فرازی ازدل نوشته 🌷شهید منصور کاظمی🌷 درفراق رفیق شهیدش علی آقا.... 🔹خوشابه حال آنانکه درآخرین لحظات حیاتت باتوبودند ودیدند شهیدی راقبل ازشهادتش ودیدندشاهدی راقبول از تشهدش ! 🔹ودیدندسنگری راکه ازفراق یاری که شب وروزبازمین وزمان تسبیح خدامی گفت وبااوهم صدامی شد می گریست! 🔹ودیدند پیکری راکه درکوتاه زمانی سرخویش راداد تا درمیهمانی حضرت دوست شرکت نماید! 💗علی جان اینک مامانده ایم؛ وامانده ایم! مائیم بابالهای شکسته که توان پروازندارد! 🔹تودرمیان ملائک وما؛ درمیان مسائلی که خودمی سازیم وسرگرم مانده ایم! 🔹هنوزصدایت درگوشمان هست ازخود به که شکایت کنیم که این گوشهادیگرشایستگی شنیدن صدایت راندارد؟ 🔹هنوزجدیت تورادرکارهایت می بینم! ❗️چه نیکومعراج نمودی و امروز در هر مجلسی که یادی ازتومی شود سخن ازشرکت تو در میهمانی اباعبدالله است به کجارفتی؟ ❓توچه کردی؛ که اینچنین فراقت آتش به جانم می افکند. خدایااگردرآخرت بین من وعلی جدایی افکنی چونان ضجه زنم که هیچ ضجه زننده ای به من نرسد! 🔹ولی من کجاو نوکران حسین علیه السلام؛ من کجاونوکران فاطمه سلام الله علیها ❣علی جان مارا دریاب که دراین دیارمانده ایم ودست و پا می زنیم! 🌷 امدادگر بسیجی شهید علی حلاجیان کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
📨فرازی ازدل نوشته 🌷شهید منصور کاظمی🌷 درفراق رفیق شهیدش علی آقا.... 🔹خوشابه حال آنانکه درآخرین لحظا
سلام‌الله علیه وعلی جمیع الشهداء 🌷 امدادگر بسیجی شهید علی حلاجیان 🔹شهید علی حلاجیان در دهم فروردین ماه ۱۳۴۶ در تهران چشم به تهران گشود. 🔹او بسیار آرام و خوش اخلاق و مظلوم بود بگفته مادر شهید ؛ مظلومیت او به حدی بود که مادر را می گداخت. 🔹 او بعد از طی دوران خردسالی از سال ۱۳۵۲ دوره جدیدی از زندگی خود را آغاز نمود. 🔹در تمام دوران تحصیل جزو شاگردان ممتاز محسوب می‌شد. همواره کادر مدرسه از هوش و استعداد و خصوصیات اخلاقی او تعریف می‌کردند. 🔹سال ورود او به مدرسه راهنمایی مصادف با پیروزی انقلاب‌اسلامی در سال ۵۷ بود. و در این زمان علی با حضور مستمر در راهپیمایی‌ها راه و رسم مبارزه را آموخت. 🔹او در اواخر دوره راهنمایی به عضویت بسیج مسجد قبا درآمد و علاوه بر درسش در کلیه برنامه‌های عقیدتی و نظامی بسیج حضوری فعال داشت. 🔹سال اول دبیرستان را در مدرسه نیکان گذراند و بعد از اتمام این سال در سال ۶۰ به دعوت سپاه پاسداران انقلاب‌‌اسلامی به عضویت اردوی هجرت اعزام به کردستان درآمد و در سال‌تحصیلی ۶۲-۶۱ ضمن آنکه در خدمت سپاه بود کلاس دوم دبیرستان را در سنندج به پایان رساند . 🔹درسال۶۲ به تهران بازگشت و اقدام به ثبت نام در دبیرستان مفید نمود و سال سوم و چهارم نظری را در این مدرسه گذراند. 🔹در تابستان سال ۶۳ که سال سوم را به پایان رسانده بود جهت تعلیمات نظامی و آمادگی بیشتر برای حضور درجبهه به پادگان رفت و دوره های مختلفی من جمله امدادگری را در این مدت پشت سر گذاشت و در سال چهارم از هر فرصتی جهت حضور در جبهه استفاده نمود ولی سنگر مدرسه را نیز رها نمی‌کرد و عقب افتادگی‌های درسی خود را در مدتی که در تهران بود جبران می‌گرد و سر‌انجام در سال تحصیلی ۶۴-۶۳ موفق به اخذ دیپلم شد. 🔹او بعد از فراغت از تحصیل به عنوان یک طلبه‌ نیمه‌وقت بلکه تمام وقت به تحصیل علوم دینی پرداخت و همزمان با تحصیل علوم دینی بیشتر اوقات در جبهه‌ها حضور داشت. 🔹 در دیماه ۶۴ به علت بیماری یرقان جهت معالجه به تهران بازگشت و بیش از یک ماه به تجویز دکتر در بستر استراحت نمود. روح او در این مدت همچون پرنده‌ ای در قفس نا آرام و در تلاطم بود .تا اینکه طی تماسی که با دوستانش داشت متوجه شده بود که عملیات والفجر۸ آغاز شده بعد از اطلاع علی از این خبر بی قراری از رفتارش کاملا چشمگیر بود. 🔹بالاخره در روز مبارک ۲۲ بهمن سال ۶۴ در حالی که دوران نقاهتش را هنوز پشت سر نگذاشته بود باکسب اجازه از والدین خود عصر همان روز عازم جبهه شد. 🌷بیست روز بعد در صبح ۱۲ اسفند ۱۳۶۴در پیشانی خط فاو- ام القصر، با اقتدا به سقای کربلا، با جراحتی مرهم ناپذیر- بی سر و دست، در صف شهدای والفجر ۸ قرار گرفت. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
16.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روایت شهادت امدادگری که سر نداشت..... 🔺شهید سعید امیری‌مقدم وقتی نگاهی به پوتین‌های آن پیکر انداخت. گفت این پوتین‌های من است که علی پوشیده بود و فهمیدیم که آن پیکر بی‌سر مربوط به شهید حلاجیان است. 🎤 راوی: مجید مرادی، رزمنده دفاع مقدس وهمرزم شهید حلاجیان/ عضو هیئت علمی دانشکده مهندسی عمران دانشگاه تهران ⏳زمان : ۸ دقیقه و ۳۸ ثانیه 🌷 امدادگر بسیجی شهید علی حلاجیان شادی روح مطهر شهیدان صلوات 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عکس یادگاری از شهید والامقام جاویدالاثر حسن احمدی دستجردی 💐 شادی روح پاکش صلوات 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهید جواد الله کرم نـام پـدر :فرج اله تـاریخ تـولـد :۱۳۶۰/۰۴/۰۲ مـحل تـولـد :تهران سـن :۳۵ سـال وضـعیت تاهل :متاهل شهادت: ۱۳۹۵/۰۲/۱۹ کـشور شـهادت :سوریه :حلب عـملیـات :خان طومان :توسط تروریست های تکفیری مـحل مـزار :بهشت زهرا سلام الله علیها موقـعیت مـزار در گـلزار شـهدا قـطعـه :۵۰-ردیـف:۱۱۸-شـماره :۱۸ 🌷 شاکرالانعمه خودش را موظف می دید برای هر نعمتی  که خدا بهش داده شکر بجا آورد خیلی وقت ها سجده شکرش هم بجا می آورد. هربار که باران می آمد سجده شکر می رفت. از نعمت های خدا بدون شکر نمی گذشت. این همه گناه از ما این همه نعمت از تو یک بار درخت پر باری دید حسابی رفت تو فکر محو درخت شده بود و در حال و هوای خودش بود همینطور که چشم از میوه ها برنداشته بود گفت: «این همه گناه از ما این همه نعمت از تو» شــهادت شب بود، همه جمع نشسته بودیم و داشتیم شوخی می‌کردیم، جواد گفت: بچه‌ها امشب کمتر شوخی کنید. تعجب کردم، به شوخی گفتم: «جواد نکنه داری شهید می‌شی» گفت: «آره نزدیکه» هاج و واج مانده بودیم چه بگوییم. همه لحظه‌ای سکوت کردند. یکی از بچه‌ها دوربین آورد و گفت: «بگذار چند تا عکس بگیریم» قبول کرد، نشستیم چند تا عکس مجلسی انداختیم، فردا جواد شهید شد. 🌼شـادی روح پـاک هـمـه شهیدان و شهید جواد الله کرم صـلوات🌼 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊 🌹 شهید جواد الله کرم شهیدی که همیشه منتظر امام زمان عجل الله بودن ... کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
تمرین را شروع کردیم. توضیحاتش را به دقت گوش می دادم و گاها بدون منظور به چشمان و لبش خیره می شدم. بعداز یک ساعت خودکارش را بین صفحات کتاب ریاضی گذاشت و مستقیم به چشمانم زل زد! جاخوردم و کمی نگاهم را دزدیدم اما ول کن نبود! آخر سر باخجالت مقنعه ام را روی سرم مرتب کردم و پرسیدم: چی شده؟! خودش را جلو کشید و به طرفم خم شد. بااسترس صندلی ام را چند سانت عقب دادم. لبخند عجیبش میان ته ریش مرتبش گم شد. پناهی: واقعا چشمات فوق العاده اس! هول کردم و جای تشکر سریع گفتم: مال شما هم! و خودم متعجب از حرف مزخرفی که زده بودم، سرم راپایین انداختم و دستهایم را باحرص مشت کردم... محمدمهدی لبهایش را با زبان تر می کند و لبخند دندان نمایی می زند. _ محیا چرا اینقد به در و دیوار نگاه می کنی؟ ازاسترس پوست دستم را نیشگون های ریز می گیرم و جوابی نمیدهم. ادامه میدهد: میشه وقتی باهات حرف میزنم مستقیم نگام کنی؟ بازهم سکوت می کنم! ضربان قلبم شدت میگیرد. _ خیلی بده دخترجون! یه شرط آداب احترام اینه که وقتی یکی داره باهات حرف میزنه بهش توجه کنی. حرفش منطقی به نظر می رسد. سرم را به حالت تایید تکانی می دهم و نگاهم را به سختی روی مردمک چشمانش متمرکز می کنم. لبخندی از سر رضایت می زند و می گوید: خوبه. حالا شد، میدونی اگر خوب نگام نکنی نصف چیزایی که میگم رو نمیفهمی؟ آرام می گویم: بله! حق باشماست. جمله هایش قانع کننده بود. البته برای من! یکدفعه می پرسد: مامان چشماش این رنگیه یا بابا؟ _ مامان. _ پس مامانتم قشنگه. ازتمجید غیرمستقیمش ذوق و تشکر می کنم. چیزی نمی گوید و دوباره درس را ازسر می گیرد
سر می گیرد. گذراندن زمان درکنار محمدمهدی برایم جزء بهترین لحظات حساب میشد. به اواعتماد داشتم و به راحتی به منزلش می رفتم. بهانه های مختلفی هم هر بار پیش می آمد. احساس می کردم که خود او هم بی میل نیست. مادرم اوایلش می پرسید: چی شده باز بعضی روزا دیر میای؟! من هم با پناهی هماهنگ کردم که به مادرم می گویم: کلاس فوق العاده و خصوصی برایم گذاشته اید. او هم باخوشحالی پذیرفت و زیرلب گفت: خیلی بلایی ها. پای من به حریم خصوصی و درواقع مرکز اشتباهاتم باز شد. رفته رفته دیگر توجیهی برایم به وجود نمی آمد. دیگر خجالت نمی کشیدم از تصور دوست داشتنش. با دلی قرص و محکم به تفکراتم دامن می زدم. دیگر او برایم فقط یک استادنبود. صحبتهایم بااو رنگ و بوی دیگری به خود گرفته بود. خودم را غرق در آزادی و شادی میدیدم. نام دختری که خبر جدایی محمدمهدی را به گوشم رساند، میترا بود. قابل اعتماد به نظر می رسید. پوست تیره و چشمای درشتش برام جالب بود. شبیه سیاه پوستا بود اما ازهمان خوشگلها! هربار از خانه ی محمدمهدی برمی گشتم به او زنگ می زدم و از حرفهایمان می گفتم. اوهم غش غش می خندید و گاها می گفت: دروغ؟ برو! باورش نمی شد که مااینقدر سریع باهم راحت شده باشیم. از سخت گیری های خانواده ام هم خبر داشت. می گفت: پس چرا این توکلاس اینقد گند دماغه؟ من هم می خندیدم و با حماقت می گفتم: _ خب محیا باهمه فرق داره! تمام دنیای من لبخندهای محمدمهدی بود. دنیایی که خودم برای خودم ساخته بودم. دنیایی که هرلحظه مرا بیشتر درخود می کشید و فرو میخورد. به سقف خیره می شوم و با دهانم صدا در می آورم. از عصرجمعه متنفرم. ازبچگی عادت داشتم باصدای دهانم مغز همه را تیلیت کنم. این بار هم نوبت مادرم بود که صدایش سریع درآمد: نَمیری دختر! چرااینقد بااعصاب بازی می کنی؟! سرجایم می نشینم و به چهره ی کلافه اش با پررویی زل می زنم. و باز صدا در میاورم! روبه روی تلویزیون نشسته و سالاد درست می کند.
روز جوان را به علی اکبر هایی که جوانیشان را فدای اقتدار و امنیت ما کردن تبریک عرض می کنیم 💚🤍❤ میلاد با سعادت حضرت بر همگان مبارک باد 🌷💐🪴 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
💐🌿 السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللهِ أَنْتَ أَوَّلُ مَظْلُومٍ وَ أَوَّلُ مَنْ غُصِبَ حَقُّهُ صَبَرْتَ وَ احْتَسَبْتَ حَتَّى أَتَاکَ الْیَقِینُ فَأَشْهَدُ أَنَّکَ لَقِیتَ اللهَ وَ أَنْتَ شَهِیدٌ عَذَّبَ اللهُ قَاتِلَکَ بِأَنْوَاعِ الْعَذَابِ وَ جَدَّدَ عَلَیْهِ الْعَذَابَ جِئْتُکَ عَارِفا بِحَقِّکَ مُسْتَبْصِرا بِشَأْنِکَ مُعَادِیا لِأَعْدَائِکَ وَ مَنْ ظَلَمَکَ أَلْقَى عَلَى ذَلِکَ رَبِّی إِنْ شَاءَ اللهُ یَا وَلِیَّ اللهِ إِنَّ لِی ذُنُوبا کَثِیرَةً فَاشْفَعْ لِی إِلَى رَبِّکَ فَإِنَّ لَکَ عِنْدَ اللهِ مَقَاما مَعْلُوما وَ إِنَّ لَکَ عِنْدَ اللهِ جَاها وَ شَفَاعَةً وَ قَدْ قَالَ اللهُ تَعَالَى وَ لا یَشْفَعُونَ اِلّا لِمَنِ ارْتَضَى سلام بر تو اى ولى خدا، تو نخستین ستمدیده‏اى، و نخستین کسى‏که حقّش غصب شد، صبر کردیو به حساب خدا گذاشتى تا مرگت رسید، شهادت مى‏دهم که تو خدا را ملاقات کردى. درحالى‏که شهید بودى، عذاب کند خدا کشنده‏ات را به انواع عذاب، و بر او عذاب را تازه کند، به سویت آمدم، شناساى به حقّت، و بیناى به شأنت، دشمن با دشمنانت و آن‏که به تو ستم کرد، ان شاء الله بر این عقیده پروردگارم را ملاقات‏ کنم، اى ولى خدا، مرا گناهان زیادى است، از من نزد پروردگارت شفاعت کن، که تو را پیش خدا جایگاه معلومى است، و تو را به درگاه خدا آبرو و حق شفاعت است، و خداى تعالى فرموده است: و شفاعت نکنند جز براى کسی که‏ او پسندد. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا