eitaa logo
حفظ آثار شهدای دستجرد
587 دنبال‌کننده
20.2هزار عکس
4.5هزار ویدیو
40 فایل
این کانال برای حفظ آثار و روایات و اطلاع رسانی از مراسمات و برنامه های فرهنگی شهدای دستجرد جرقویه اصفهان ایجاد گردید خادم کانال شهدا @Aalmas_shohada لینک پیج حفظ آثارشهدای دستجرد در روبینو https://rubika.ir/almas1397f
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لبخند کجی میزنم و در را پشت سرم می بندم. روی تخت صاف می نشیند و به فرش خیره میشود. چانه اش خفیف می لرزد و با دستهایش کلنجار می رود. چند قدم جلو میروم و نفسم را پر صدا بیرون میدهم. _ عذرمیخوام بی اجازه اومدم. ولی... دیگه طاقت نیاووردم. بیرون... بیرون،همه نگرانتن. تاکی میخوای تو اتاق بشینی و چیزی نگی. کلافه دستش را مشت می کند و میگوید: حوصلتو ندارم! کنارش می نشینم و بااحتیاط نزدیکش میشوم. _ می دونم! ولی... خواهش می کنم. نمیتونی بگی چی شده؟! سرش را به چپ و راست تکان میدهد. _ ببین یلدا... یحیی داره دیوونه میشه. حس می کنم یه چیزی میدونه! اماداره خودشو میخوره! بغضش میترکد: آره... نفهمیدم چی میگه. یحیی ازاولش میدونست. _ نمیفهمم. چی میگی! چیو می دونست؟ گریه اش شدت میگیرد: احمقم... محیا من یه احمقم! _ چی شده؟! باترس دستم را دورش حلقه می کنم ومیپرسم: تو روخدا بگو. نگران ترم نکن! سهیل! س...سهیل... به چشمانم نگاه میکند. دلم می لرزد. خودش را درآغوشم می اندازد و هق هق گریه می کند. سهیل چی؟! دیوونه گریه نکن. _ سهیل... سهیل قبلا... قبلا... نامزد داشته. دهانم قفل می شود. زبان درکام نمی چرخد. سرم تیر می کشد. حتما اشتباه شنیدم. _ یلدا یه بار دیگه بگو! چیزی نمی گوید فقط صدای گریه اش هر لحظه بلند ترمیشود. چندتقه محکم به در میخورد
_ چی شده؟! صدای عصبی و جدی یحیـی مرا از جا می پراند. شالم راروی سرم می کشم. _ میخوام بیام تو! دو دقیقه صبر می کند و بعد داخل می آید. آستینهای پیراهنش را تا زده. موهای خیسش روی پیشانی اش ریخته. عمو و زن عمو به خانه ی حاج حمید رفته اند. یحیی هم تا ده دقیقه پیش درحمام بود. چندقدم جلو می آید و مقابل یلدا زانو می زند. دودستش را می گیرد و تکان می دهد: یلدا! چته! چی شده!؟ یلدا سرش رااز روی شانه ام برمی دارد و به چشمان یحیی نگاه می کند. پشیمانی در هق هق اش موج میزند. پشیمانی بابت اینکه به حرفهای یحیی گوش نکرده. یحیی دستهای یلدا را می کشد و او را درآغوش می گیرد. محکم وگرم... سرش را روی شانه اش میگذارد و با دست موهایش رانوازش می کند. عزیزدل داداش ،چت شد یهو. یلدا پشت هم با صدای خفه میگوید: ببخشید... حر.. حرفتو... گوش... نکردم. بی اراده بغضم میگیرد. طفلک یلدا! یحیی می ایستد و یلدا راهم همراه خود بلند می کند، دو دستش را دور کمرش حلقه می کند و بیش از پیش او را به خودش فشار می دهد. چقدر رابطه شان عجیب است. یلدا صورتش را به سینه یحیی می چسباند و می گوید: چرابهم نگفت... چرا نگفت؟ چانه ی یحیی می لرزد. چشمانش را محکم می بندد و جوابی نمی دهد. یلداباصدای خش دارش می پرسد: تو می دونستی؟ آره؟ چرا بهم نگفتی! اگر... اون موقع می دونستی. یحیی دستش را روی کتف یلدا می کشد عزیزم! مطمئن نبودم. حس می کردم اشتباه می کنم و یه چیزی شنیدم. ببخش... و بعد پیشانی یلدا را می بوسد، بابغض. بغضی شکسته و مردانه. عمه سهیل که زنی پیر و افتاده و وراج است. در یکی از مهمانی ها رو به یلدا از دهانش می پرد که نامزد قبلی سهیل از تو خوشگل تر بود. یلدا توجهی نمی کند و تنها لبخند می‌زند.
تااینکه چند بار دیگر این جمله را از زبان کوچکترهای فامیل می شنود! آخر سر مشخص شد که سهیل پیش از یلدا، شش ماه بادختری به نام روشنک عقد بوده. سهیلا بر این باور بود که اتفاقی نیفتاده وچیز مهمی نیست! در جواب اشکهای یلدا ابروهایش را بالا داد و گفت: _ حالا که فهمیدی،چه اتفاق مهمی افتاده؟! سهیل هم جای دلجویـی از ناراحتی یلدا گله کرد. یلدا هم یک کلام روی حرفش ماند و فقط گفت: جدایی. عقیده داشت زندگی ای که با پنهان کاری و دروغ شروع شود و با پررویـی ادامه پیدا کند به دردنمی خورد. یحیی تا آخر پشتش ایستاد و از نظرش حمایت کرد. به او غبطه میخوردم. کاش کسی هم پشت من می ایستاد. یلدا ضربه روحی بدی خورد. اماتعطیلات عید به او کمک کرد تا مثل سابق شود. پنجم فروردین، صبح برای تفریح به لواسان آمدیم ، باغ نسبتا بزرگ عمو که سه در داشت . درختان بلند وشاخ وبرگهای فروان فضا را ترسناک کرده بود. حالا ساعت یک و نیم شب بود . یحیی از خانه بیرون زد. منم ژاکتم را روی شانه می اندازم و برای کنجکاوی آهسته پشت سرش راه افتادم. سرش را پایین انداخته و همین طور جلومیرود. صدای جیرجیرک ها دل را آرام می کند. از یک سراشیبی پایین میرود و ازجلوی چشمانم غیب میشود. می دوم و بالای سراشیبی می ایستم. دریک گودال می نشیند و زانوهایش رادرشکم جمع می کند کمی عقب می روم و می نشینم. نمیخواهم مرا ببیند... به نظرمیرسد گودال را کسی از قبل کنده. ماه کامل بالای سرمان آنقدر زیباست که هر چشمی را جادو می کند. به اطراف نگاه می کنم. میترسم؟! نمیدانم! یکدفعه صدای گریه یحیی به گوشم می خورد، آهسته و یکنواخت. باتعجب داخل گودال را نگاه می کنم. سرش را روی خاک گذاشته و شانه هایش می لرزد. دیوانه! چش شده؟! چنددقیقه می گذرد، تلفن همراهش را از داخل جیب گرمکنش بیرون می آورد و بعد از چند لحظه چرخ زدن در برنامه ها یک صوت پخش می شود. یک چیز، یک... یک معجزه! " آهای شما که تک به تک رفتید و کیمیا شدید مدافعان حرم دختر مرتضی شدید." صدای گریه اش بلند تر می شود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رفتیم همه جای نهج البلاغه رو گشتیم هیچ جا درباره زنان نگفته! کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
سوره ۱۵: الحجر - جزء ۱۴ -ترجمه فولادوند👇 الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ ﴿۹۱﴾ همانان كه قرآن را جزء جزء كردند [به برخى از آن عمل كردند و بعضى را رها نمودند] (۹۱)   فَوَرَبِّكَ لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ ﴿۹۲﴾ پس سوگند به پروردگارت كه از همه آنان خواهيم پرسيد (۹۲) عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿۹۳﴾ از آنچه انجام مى‏ دادند (۹۳)   فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ ﴿۹۴﴾ پس آنچه را بدان مامورى آشكار كن و از مشركان روى برتاب (۹۴)  إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ ﴿۹۵﴾ كه ما [شر] ريشخندگران را از تو برطرف خواهيم كرد (۹۵)  الَّذِينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ ﴿۹۶﴾ همانان كه با خدا معبودى ديگر قرار مى‏ دهند پس به زودى [حقيقت را] خواهند دانست (۹۶)  وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ ﴿۹۷﴾ و قطعا مى‏ دانيم كه سينه تو از آنچه مى‏ گويند تنگ مى ‏شود (۹۷)  فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَكُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ ﴿۹۸﴾ پس با ستايش پروردگارت تسبيح گوى و از سجده‏ كنندگان باش (۹۸)  وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ ﴿۹۹﴾ و پروردگارت را پرستش كن تا اينكه مرگ تو فرا رسد (۹۹) کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
🌞 🌙 (فرازی از زیارت عاشورا) *اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیایَ مَحْیا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتی مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ*  (پروردگارا مرا به آیین محمد و آل اطهارش زنده بدار و رحلتم را به آن آیین بمیران) *انْ اظْهَرْتَنا عَلى عَدُوِّنا فَجَنِّبْنَا الْبَغْىَ، وَ سَدِّدْنا لِلْحَقِّ وَ انْ اظْهَرْتَهُمْ عَلَيْنا فَارْزُقْنَا الشَّهادَةَ وَ اعْصِمْنا مِنَ الْفِتْنَةِ. «3»* (اگر ما را بر دشمن پيروزى دادى، از ستم بركنار دار و به راه حق مستقيم ساز و اگر دشمن را بر ما غلبه دادى شهادت را نصيب ما گردان و ما را از فتنه نگاه دار). (نهج البلاغه: خطبه 171) کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
✍اگر می‌خواهید تاثیرگذار باشید؛ اگر می‌خواهید به عمر و خدمت و جایگاه‌تون ظلم نکرده باشید؛ ما راهی به جز اینکه یک شهیدِ زنده در این عصر باشیم، نداریم . . ...🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
یادواره شهدای شهر حسن آباد همراه با برنامه های مختلف و قرعه کشی بین کلیه شرکت کنندگان در جلسه زمان ؛چهارشنبه ۹ فروردین ماه ساعت ۲۰/۳۰ مکان : سالن پوریای ولی @mostaghimabadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا