eitaa logo
لبیڪ یا مهدی(عج)
579 دنبال‌کننده
3هزار عکس
2.1هزار ویدیو
37 فایل
ای خوشاروزی‌که مامعشوق رامهمان کنیم.. 😍 دیده از روی نگارینش، نگارستان کنیم.. 🌸🕊 کپی¿ هرپست سه صلوات براظهوروسلامتی آقا✓
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴🌒 عجایب دنیای ظهــــــــــور... ⭕️ بهشت زمیــنی: 🌕🌒 امام صادق علیه‌السلام در تفسیر آیه ۶۴ سوره الرحمن «مُدْهامَّتانِ»: هر دو خرّم و سرسبزند... فرمودند: در دولت امام زمان علیه‌السلام راه میان مکّه و مدینه با درخت خرما اتّصال می‌یابد! «عَنْ أَبِی‌عَبْدِاللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِهِ تَعَالَی مُدْهامَّتانِ قَالَ یَتَّصِلُ مَا بَیْنَ مَکَّهًَْ وَ الْمَدِینَهًِْ نَخْلًا.» 📗تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۵، ص۴۳۸ 📗بحارالأنوار، ج۵۱، ص۴۹ @Yamahdi85adrekni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدا ازهرچه بگذرد ، از حق الناس نمی گذرد ...! حواسمان باشد ... ﺑﺎ " ﺯباﻥ " ﻣﯿﺸود ﻣﺴﺨﺮﻩ ﮐﺮﺩ ، ﺑﺎ " ﺯباﻥ " ﻣﯿﺸود ﺭﻭﺣﯿﻪ ﺩﺍﺩ ... ﺑﺎ " ﺯباﻥ " ﻣﯿﺸود ﺍﯾﺮﺍﺩ ﮔﺮﻓﺖ ، با " ﺯباﻥ " ﻣﯿﺸود ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ ... با " ﺯباﻥ " ﻣﯿﺸود ﺩﻝ ﺷﮑﺴﺖ ، با " ﺯباﻥ " ﻣﯿﺸود ﺩﻟﺪﺍﺭﯼ ﺩﺍﺩ ... با " ﺯباﻥ " ﻣﯿﺸود ﺁﺑﺮﻭ ﺑﺮﺩ ، ﺑﺎ " ﺯباﻥ " ﻣﯿﺸود ﺁﺑﺮﻭ ﺧﺮﯾﺪ ... ﺑﺎ " ﺯباﻥ " ﻣﯿﺸود جدایی انداخت ، با " زبان " میشود آشتی داد ... با " زبان " میشود آتش زد ، با " زبان " میشود آتش را خاموش کرد ... حواسمان به دل و زبانمان باشد : " آلوده اش نکنیم ..." غیبت_نکنیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نام خدا🌱 پارت بیست و پنجم رمان. میتونی امشب بیخیال شی؟)) بابا وانمود می‌کند که دارد با دل آزردگی نگاه می کند.مامان لبخندی از سر نگرانی ولی همراه با ناز و ادا به او می‌ زند. بابا به مامان چشمک میزند و جوری با هم می‌خندند، انگار اولین روز زندگی عشقولانه شان است. مامان از من می پرسد: (( چطوره امشب یه امتحانی بکنیم؟)) _بریم مرکز خرید چادستون. بابا نعره می‌کشد: ((چطور میتونستم فکرشو بکنم که این رو پیشنهاد می کنی؟ اونجا خونه دوم توئه. جمیله، امل معمولا یک ساعت وقت می ذاره تا خودش رو برای رفتن به چادستون آماده کنه. اگه بتونه از عهده ی چادستون بر بیاد....یعنی از عهده ی هر جای دیگه ای بر میاد.)) اگر هم سن و سال من باشی و شب سه شنبه با دوستانت برای خرید به مرکز خرید چادستون رفته باشی،حتم دارم برای خرید جوراب نرفته ای. جایی برای ساختن یک خاطره.من که هیچ وقت با تاپ های زشت و شلوارهایی که وقت رفتن به سوپرمارکت محل می پوشیدم، به آن جا نمیرفتم. چادستون یعنی میک آپ مد بالا و موی عالی. بنابر این،باید در معادله مربوط به خودم، موی عالی را با حجاب عالی جایگزین کنم و من کاملاً آماده ام. در این لحظه،اگر به جای گلک الماس نشان،رتیل به لباست سنجاق کنی،برایت کمتر ترسناک است. تصمیم گرفته ام روسری آبی سیر بپوشم و با هد بندی که ته رنگ آبی دارد، تا با شلوار جین و ژاکت کش بافم جور در بیاید. موهایم را به عقب می برم و دم اسبی می بندم و هدبندم را می گذارم.از آنجا که روسری ام ابریشمی است و می سرد،لازم است هدبند بپوشم تا نگهش دارد. پایان پارت بیست و پنجم🌿
پارت بیست و ششم رمان. تضاد و اختلاف سایه‌های این دو جور آبی، خودش تا اندازه ای ظرافت بیشتری به ظاهرم می‌دهد. روسری را از وسط، به شکل مثلثی تا می‌زنم و می‌ اندازمش روی هدبند و تنظیمش می‌کنم. می بندمش و حواسم هست که چروک نداشته باشد و نیز معلوم باشد. شکلش که درست و درمان می‌شود، آن را روی گردنم با سنجاقی محکم می‌کنم. بال هایش را روی شانه‌هایم می‌اندازنم و آن ها را با سنجاق سینه ای به همدیگر متصل می‌کنم. سه تا از بزرگ ترین ترس های من که تا اندازه ای ناخودآگاه مرا وادار می‌کند تا به آن فکر کنم و مرا دلواپس می‌کند، این هاست: _متلک های عده ای آدم فضول: برای مثال من روی پله برقی ایستاده ام و گروهی از پسرها داد می زنند: (حوله به سر) یا متلک های اینجایی دیگری مثل این؛_سوسک شدن: برای نمونه ماندن کاغذ توالت روی کفش ها،سکندری خوردن یا متلک های دردناکی که وقتی در جمعی شاخص هم هستی،آزاردهنده تر می شوند؛ _خیره خیره نگاه کردن ها: برای مثال، در فروشگاه می‌خواهم سفارش سیب زمینی سرخ کرده بدهم و دختری که پشت پیشخوان است،نمی‌تواندثبت کند که من سس نمی خواهم، از بس حواسش پریشان زل زدن به من شده است. بنابراین می‌توان فهمید که... پایان پارت بیست و ششم🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ممنونم_خدا 🙏 سپاسگذار باشیم 🖐 به انگشتام نگاه می‌کنم، و به این فکر می‌کنم که اگه ناخن نداشتم چطوری می‌تونستم چیزهای ریز رو بردارم یا گرهی رو باز کنم.. - بدون ناخن حتی برای خاروندن بدنم هم درمونده می‌شدم.. - سرانگشتام برای انجام دادن کارهای مختلف به تکیه‌گاه نیاز دارن و تو پشتشون ناخن‌ها رو گذاشتی... - وقتی مشغول کاری هستم با همین ناخن‌ها از بافت نرم انگشتام محافظت کنی.. - تو اون‌ها رو بدون حس خلق کردی تا هم بتونم کارهای سخت‌تر رو بدون احساس درد انجام بدم و هم اینکه وقتی اون‌ها بزرگ میشن بتونم به‌راحتی کوتاهشون کنم.. ✨راستی اگه ناخن‌هام حس داشتن باید چی‌کار می‌کردم؟! ممنونم ازت خدا...🙏