کاش برمیگشتیم به همون زمانی که از سرمای زمستون تو خونهی مامانبزرگمون زیر پتو گوله شده بودیم که با صدای هم زدن چایی و برخورد قاشق به لیوان بیدار میشدیمو مامانبزرگ بابابزرگمونو در حال خوردن صبحانه میدیدیم
هیچوقت فکر نمیکردیم اون دوره یه روزی تموم شه
.┄┅┅❅🏴🍂🍃🔳🍃🍂🏴❅┅┅