eitaa logo
لبیڪ یا مهدی(عج)
569 دنبال‌کننده
3هزار عکس
2.1هزار ویدیو
37 فایل
ای خوشاروزی‌که مامعشوق رامهمان کنیم.. 😍 دیده از روی نگارینش، نگارستان کنیم.. 🌸🕊 کپی¿ هرپست سه صلوات براظهوروسلامتی آقا✓
مشاهده در ایتا
دانلود
: ♥️🌱 🌱✨ جانم فـدای تو پیدای پنهان! ای ڪه بیرون از جمعِ ما نیستی... •| بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ مُغَیَّبٍ لَمْ یَخْلُ مِنَّا |• @Yamahdi85adrekni
❌❌متن شبهه 👇🏻 چرا رهبری در مقابل این همه گرونی کاری نمیکنه؟؟؟ از وضع مردم خبر ندارند؟ ما دانشجو ها اینده ایی نداریم و همش با استرس روز ها رو سپری میکنیم ... چرا وضع اینجوریه؟؟ ✅ پاسخ شبهه👇🏻 ✍ با تشکر از حضور شما در کانال مدرس نوین ... اول باید عرض کنیم ما از سر سیری این کانال رو راه اندازی نکردیم ما از جانب هیچ نهادی حمایت نمیشیم و حقوقی هم نمیگیریم ( که بماند ...) البته ما سابقا بارها در مورد مشکلات مردم صحبت کردیم ، که شما شاید حضور نداشتید، اما تماما در کانال ما هست ... ان شاء الله خداوند متعال ما را کمک می کند دقت کنید : اول بیاید ببینیم یکی از وظایف اصلی رهبری چیه : 1⃣بیل زدن زمین مردم ؟ 2⃣نماینده مجلس ؟ 3⃣ایجاد شغل ؟ 4⃣عین شاه ملعون پهلوی دیکتارتور و بدون توجه به رای و انتخاب تمام مردم ، فرد مسئول رو هر وقت اراده کرد بزاره کنار؟ 5⃣ و ... ولی قانون وظیفه اصلی رهبری رو این نوشته👇 1⃣ تعیین سیاست های کلی نظام : خب ببینیم رهبری در این ویظفه چه کردند👇 حدود شش سال است رهبر انقلاب اکثر شعارهای سال را اقتصادی و بعنوان اقتصاد داخلی نام گزاری می کنند ... بعنوان های : کالای داخل _تولید ملی_رونق تولید و ... نامگذاری می کنند . اما دولت به جای عمل به حرف ایشان که سیاست نظام رو تعیین می کنند راه خودش را می رود😒 👈مثال بزنم : وقتی کالایی رو دولت اجازه وارداتش رو میده یک کیلو و دو کیلو نیست که ... اینقدر هست که چند تا کارخانه و چندین هزار کارگر متضرر می شوند اجازه بدید آمار دقیق گمرک رو در سالهای گذشته بدم خدمتتون👇🏻 mshrgh.ir/722124 شمارو به خدا بخونید☝🏻 ( میخ_مربا_شلنگ_سنجاق قفلی _مداد نوکی_سنگ پا و ...🤭) این کالاها مگر در داخل تولید نمیشود؟؟؟ الان این کار دولت عمل به سخنان رهبری بود؟؟😒😏 با این واردات کارگر_مهندس_دکتر و ... جوانِ ما چگونه درآمدزایی کند؟؟؟ 2⃣رهبر انقلاب بارها در مورد نگاه به داخل صحبت کرده اند اما دولت فعلی به جای عمل به صحبت رهبری دنبال مذاکره با امریکا رفت ... رهبر انقلاب بعد از اصرار شدید دولت ، ۹ شرط را برای برجام و مذاکره با ان ها تعیین نمودند ... اما همه اش تقریبا زیر پا گذاشته شد ببینید و بخونید 👇🏻 https://www.yjc.ir/00OhrQ و بعد از پلمپ بیشتر مراکز انرژی هسته ای که نقطه قوت ما برای سال های آینده جهان و کمبود انرژی بود، امریکا نیز زیر مذاکرات زد ... و مجددا رهبری گفتند اروپایی ها هم عین امریکایی ها بدعهد هستند ... و دولت هنوز دنبال همان سیاست اشتباه و مذاکره با آنان است ...😖 ⚜ واقعیت این است که از رهبری نمی شود انتظار ساختمان سازی _بیل زدن_شغل افرینی_و ... را داشت . رهبری بیش از وظایف خود با تیزبینی و اشراف کامل بارها راه سیاست های نظام را به خوبی نشان دادند اما مسئولین آن طور که باید و شاید عمل نکردند ... والله بدون تعصب به رهبری و طلبگیشان و عقائد دینیشان این حرف ها رو زدم و میزنم ... کمی عاقلانه تر ... @Yamahdi85adrekni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍒 داستان آموزنده و واقعی با نام 👈 ....🍒 👈 هر حرفی زدن گفت نمیام ، شبش مادرم گفت باید باهام بیای خونه گفت مادر جان ببخش ولی نمیام ، مادرم گفت اگر تو نیای منم دیگه نمیرم خونه و صبح از اینجا میرم خونه سالمندان... 😳گفت مادر این چه حرفیه مگه من مُردم؟ مادرم اصرار کرد ولی گفت نمیام. صبحش باز پدرم و عموم با یه ریش سفید دیگه آمدن ازش خواستن که برگرده ولی قبول نکرد خیلی اصرار کردن مادرم به پدرم گفت باید طلاقم بدی پدرم گفت این چه حرفی که میزنی؟؟؟ برادرم گفت استغفرالله مادر داری چی میگی این حلال ترین چیزی که خدا دوست نداره... گفت من تصمیم خودم رو گرفتم... عموم گفت هرگز نمی‌زارم زن داداش مگه چی شده؟ گفت می‌خوام پیش احسان بمونم دیگه بر نمی‌گردم... داداشم گفت مادر جان اینو نگو یه مدت پیشم بمون بعد برو خونه‌ت هر وقت خواستی بهم سر بزن گفت به هیچ کس گوش نمیدم همین الان باید منو طلاق بدی پدرم گفت هرگز این کارو نمی‌کنم دیگه تو هم حق نداری اینو بگی... زن عموم اومد گفت چه خبره؟ گفتم زن عمو مادرم میگه طلاق می‌خوام.... داداشم گفت مادر جان توروخدا بس کن... زن عموم گفت همش تقصیر توست گفت من چرا ؟ گفت تو نمیای خونه مادرت آنقدر دوستت داره می‌خواد طلاق بگیره پیش تو بمونه گفت باشه مادر جان میام خونه تو دیگه خودت رو ناراحت نکن.... رفتیم تو ماشین مادرم می‌خندید از خوشحالی... رسیدیم خونه ولی برادرم تو حیاط گفت مادر من میرم خونه عموم گفت باشه عزیزم منم میام اونجا ؛ همه رفتیم انگار دوست نداشت بیاد خونه خودمون شادی از خوشحالی نمی‌دونست داره چیکار میکنه خیلی ذوق کرده بود ، برادرم به عموم گفت بیا کارت دارم دنبالش رفتم گفت شیون برو بیرون با عموم یه کاری دارم... ولی خودم رو به یه چیزی مشغول کردم به عموم گفت می‌خوام یه کاری برام انجام بدی گفت تو بگو هر چی باشه چشم؛ گفت عمو می‌خوام شناسنامه بگیرم و با هام بیای محضر شاهد باشی... گفت برای چه کاری شهادت بدم؟ گفت می‌خوام پدرم تو محضر سند بزنه که از ارث محرومم و منم راضی هستم... گفت نمی‌شه این چه کاریه؟ گفت باید برام انجام بدی؛ رفتم به مادرم گفتم که احسان چی به عموم گفته مادرم اومد گریه کرد مادرم به عموم گفت حرفش رو دلم سنگینی می‌کنه نمی‌خوام هیچ چیزی رو ازش بگیرم... گفت اگر قبول نکنید بخدا میرم دیگه هیچ وقت منو نمی‌بینید زن عموم مادرم رو راضی کرد که احسان از ارث چیزی نگیره... برای نهار مادرم مثل پروانه دور برادرم می‌چرخید گفت مادر جان خودت رو اذیت نکن چیزی نمی‌خوام روزه هستم... وقت نماز ظهر گفت میرم مسجد مادرم گفت نمی‌زارم جایی بری باید همین جا نمازت رو بخونی... همه عموهام بودن رفت وضو گرفت اومد ایستاد برای نماز عموم گفت بلند شید برای نماز... همه پشت سرش ایستادن به خودم گفتم خدایا اون شب با اون وضع بیرونش کردن حالا پشت سرش دارن نماز می‌خونن.... سه روز خونه عموم بودیم هر سه روز روزه بود می‌گفت کفاره‌ی قسمی است که خوردم‌... بعد از سه روز اومدیم خونه هر روز یک عموم می‌اومد برای معذرت خواهی ولی باهمشون خوش و بش می‌کرد میگفت حلالتون کردم چیزی نیست... 🤔بهش گفتم داداش جان چرا اولش آنقدر تند بودی و حالا داری حلالشون می‌کنی...؟ گفت اگر بخوای یه خونه درست کنی باید براش خاک برداری کنی و پایه هاش رو خوب و محکم درست کنی وگرنه می‌ریزه روسرت من خواستم تا دیگه هیچ وقت بهم گیر ندن.... مادرم نمی‌گذاشت از خونه بره بیرون گفت مادر جان چند روزه تو خونه هستم آخه امانت مردم دستمه باید بفروشم پول رو بهشون بدم گفت نمی‌زارم کار کنی؛ باید تو خونه بمونی میری دیگه بر نمی‌گردی...... ⬅️ ادامه دارد... @Yamahdi85adrekni
...: 🍒 داستان آموزنده و واقعی با نام 👈 ....🍒 👈 باید تو خونه بمونی میری دیگه بر نمی‌گردی... گفت مادر جان آخه کجا برم بزار برم بیرون بر می‌گردم من دیگه درس نمی‌خونم می‌خوام تو بازار کار کنم رو پای خودم بایستم از لطف خدا با چند تاجر آشنا شدم بهم جنس میدن.... اون روز نگذاشت بره بیرون ولی هنوز با پدرم نخندیده بود... پدرم نگران بود همش بهش نگاه می‌کرد شب که برگشت مادرم رفت استقبالش پدرم گفت احسان چطوره خوبه؟ برادرم اومد تو راهرو گفت ببینم پیرمرد باز چشم منو دور دیدی با مادرم گرم گرفتی؟؟ رفت بغلش کرد باهش شوخی کرد پدرم از خوشحالی داشت گریه می‌کرد برادرم کاری کرد که پدرم روش افتاد گفت پشت منو به زمین می‌زنی پیرمرد؟ حالا بهت نشون میدم مادرم شروع کرد به قلقلک دادنشون مثل سابق خدا رو شکر باز خنده آمده بود تو خونمون.... ☺️آنقدر خندیده بودن که افتادن رو پشت پدرم بوسیدش گفت ببخش برادرم نزاشت حرفش رو تموم کنه گفت استغفرالله این چه حرفیه بابا یه چیزی بوده تمام شده رفت... باهاش شوخی کرد گفت داری با این حرفا از زیر کشتی در میری پیرمرد؟؟ دیگه نبینم با مادر من خلوت کنی مادرم از خوشحالی فقط می‌گفت خدایا شکرت و گریه می‌کرد؛ یه روز گفت دوست داری باهام تا یه جایی بریم گفتم کجا ؟ گفت دوست داری یا نه؟ گفتم آره باتو دوست دارم هر جا برم... باهم رفتیم بیرون رفت یه کم خرما و آب گرفت سوار تاکسی شدیم گفت می‌ریم قبرستان ترسیدم گفتم خدایا چرا قبرستان وقتی رسیدیم...... اول قبرستان از تاکسی پیاده شدیم رفتیم میان قبرها سلام کرد یه چیزای گفت... گفتم داداش چرا اومدیم اینجا...؟ گفت آمدیم خونمون مگه دوست نداری؟ گفتم خونه‌ی چی؟ گفت اینجا خونه همه ماست؛ هیچ میدونی این مدت که از خونه بیرونم کرده بودن بیشتر شبها یا تو ساختمانهایی نیمه کار می‌خوابیدم یا شبا یه نایلون پیدا می‌کردم می‌اومدم تو اینجا تو یکی از این قبر می‌خوابیدم؟ 😰گفتم داداش نمی‌ترسیدی؟ گفت فدات بشم الهی از چی؟ گفتم از هر چی اینجا ترس داره.. گفت بیشتر از داخل شهر می‌ترسم تا اینجا... گفتم چطور؟ 😔گفت از این باید ترسید که دختران و زنان با بی‌حجابی میان بیرون ، از این باید ترسید که جونای در محضر خدا مشروب می‌خورن ، از اینای باید ترسید که پسره برای دختر، خودش رو مجنون میکنه آخر هر عشق و عاشقی دختر با چشمان گریان به بدبختیش فکر می‌کنه ، و پسره جلو رفیقاش سینه میاره جلو میگه با فلان دختر زنا کردم و از خودش تعریف می‌کنه.... از اینا باید ترسید از اینا..... گفت به نظر من بیشتر مردم که از قبرستان میترسن ترسشون از اینکه باید بمیرن ولی چیزی برای قیامت ندارن... رفت بالای یه قبر خالی ایستاد گفت بیا اینجا بشین ؛ کنارش نشستم گفت شیون اگر تو خونه فرش و یخچال و وسایل خونه نداشته باشیم چیکار می‌کنی؟ گفتم خوب اگه پول داشته باشم میرم می‌خرم... گفت این قبر رو چند می‌خری؟ گفتم چرا بخرم به چه دردم می‌خوره گفت یعنی حاضر نیستی یه 1000 تومن براش پول بدی؟ گفتم نه گفت ولی یه روز باید بیای اینجا بخوابی.... حالا وسایل میخوای تو این قبرت؟ گفتم به چه دردم می‌خوره وسایل اینجا؟ گفت پس چرا برای خونه خودمون می‌خری که موقتی هم است گفتم خوب لازمه زندگی... گفت اینجا هم به وسایل احتیاج داری ولی وسایل این خونت فرق می‌کنه اینجا بایدعمل صالح داشته باشی تو دنیا ظلم نکرده باشه،مهربان بوده باشی.. به جای فرش یخچال و وسایل خونه بایدبه اینا اینجا رو آباد کنی... گفت چیزی داری که اینجا رو آباد کنی؟؟؟... ⬅️ ادامه دارد... @Yamahdi85adrekni
انا لله و انا الیه راجعون🖤 ترور محسن فخری زاده یکی از دانشمندان هسته‌ای-موشکی 🔹ساعاتی قبل یکی از دانشمندان رده بالای حوزه هسته‌ای و موشکی کشور در منطقه آبسرد دماوند ترور شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ویژگی های امام زمان (عج) 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 @Yamahdi85adrekni
16.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 آیت الله بهجت(ره) از امام زمان(عج) می گوید... 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 @Yamahdi85adrekni