1_1347228866.mp3
5.94M
تلنگری
استاد_شجاعی 🎤
🍁 رفیقم، همکارم، همکلاسیام ... امروز یه چیزی گفت؛ داغونم کرد!
🍁 مادرشوهرم، خواهرشوهرم، جاریام ...
🍁بلایی سرم آوردن، که فقــط منتظرم خدا سَر خودشون بیاره !
🍁 باجناقم، مردِ گُنده، فکر کرده، میتونه منو تحقیر کنه، دارَم بَـــراش !
📛 خطـــــر !
شما وارد مسیر انحرافی شدهاید
سقوط نزدیک است ❗️
#یااباعبدالله
@Yamahdi85adrekni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با ندبهی ما نیامدی حرفـی نیست یک
جمعه تو ندبه کن که"مابرگـردیم"🤍🍃
#یااباعبدالله
@Yamahdi85adrekni
به نام خدا🌱
پارت نوزدهم رمان[ بهم مێآډ؟ ]
پاک دیوانه شده ام.
_تو چطور میتونی حتی فکرش رو بکنی که توی مک کلینز اونو بپوشی؟
_آره خب، همینه که باعث شده هنوز تصمیم قطعی نگیرم.
_خب، احمقانه است! می خوای با خودت چی کار بکنی؟ اینکه یه فامیل به درازی تمام الفبا داشته باشی، خودش به اندازه ی کافی سخت نیست؟ حالا میخوای مردم فکر کنن که همدست اسامه ای؟ همین جور عادی و معمولی ادامه بده دختر!
می دانم که یاسمین دارد بیهوده گل لگد می کند. با خنده می گویم:
((چی بگم؟ نابرده رنج... بی خیال گنج!))
به هر حال مطمئنی؟
_نچ!
_چطور میخوای بدونی که کی مطمئنی؟
_نمی دونم... تا یکشنبه فرصت دارم که تصمیم بگیرم.
_چرا؟ هیچ ضرورتی وجود نداره توی یه بازه ی زمانی مشخص این کار رو انجام بدی... خودت اینو میدونی.
_آره، همینطوره. فقط حسابشو میکنم که اگر قراره اینکار رو انجام بدم، بهتره از اول ترم شروع کنم. این طوری وضعیت کمتر پیچیده است.
_به هر حال، این کار تو به این معنیه که ما باید به زودی خرید بریم و به اندازه ی یه جا رختی کامل، برات لباس جدید بخریم. سرخوشی با همدیگه ترکیب و تنظیم کردن لباسا... نظرت چیه؟
_م م... م.
مثل یک نقشه به نظر می آید. نمایش خانگی مدی که بعداز ظهر برای خودم راه میندازم، دست بالا ده جور ترکیب مناسب از لباس های موجود را به من میدهد. اگر تصمیم بگیرم حجاب داشته باشم، باید لباس هایی را بپوشم که همه ی بدنم را به جز صورت و دست هایم می پوشند.
پایان پارت نوزدهم🌿
پارت بیستم رمان [ بهم مێآد؟ ]
یعنی دامن ها و شلوار های بلند. شونصد تا تاپ و روپوش آستین کوتاه دارم، ولی الان دیگه باید ژاکت های کتانی و لی بیشتری داشته باشم تا موقع بیرون رفتن بپوشم. چیزی دارد به من میگوید که پول تو جیبی من دیگر کفاف تامین مجموعه ی دی وی دی هایم را نمی کند. ساعتی است که پدر و مادرم آمده اند خانه. در اتاقم مانده ام و برای اینکه از چیدن میز شام خلاص شوم، وانمود میکنم که تکلیف شیمی ام انجام میدهم. فهرست (بپوشم یا نپوشم) هایم را بیرون می آورم و نامزد ها را مرور میکنم.
دو نفر را به ستون دست راستی اضافه میکنم. ملاحضه ی بیشتری به خرج داده ام و به این نتیجه رسیده ام که با وجود حالت بد همیشگی راننده ی اتوبوس محله در صبح های مدرسه نباید خیال کنم که او لبخند دلکشی را برای مد جدیدم، تحویلم بدهد.او یکبار به بچه ای به این خاطر که وقت خریدن بلیط عارقی پیتزایی دمیده بود، تیپا زد. اما مسلما کسانی هستند که گمان میکنم آنها را دست کم گرفته و به حساب شان نیاورده ام. همینطور افرادی را که در حقیقت مربوط به یک ستون اند، به ستون دیگری برده ام. درست مطمئن نیستم لی نگ که در کانوینینس استور کار می کند واقعا باید در ستون دست راستی باشد یا نه، با توجه به اینکه او نیمه کور است و احتمالا توجه نخواهد کرد که من با چجور پوششی وارد میشوم. دارم فهرست را اصلاح میکنم که هوار مادرم بلند میشود:
((یا امل! شام... بیا میز رو بچین!))
میدانستم.
_یالا! تمام روز رو وقت داشتی که....
پایان پارت بیستم🌿
7.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فقط خدا میدونه🌷
#یااباعبدالله
@Yamahdi85adrekni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷بر سر این وعده می مانم بیا 🌷
#یااباعبدالله
@Yamahdi85adrekni
5.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امـام شیعـیان بـین لات هاو کفتـربـازا
#یااباعبدالله
@Yamahdi85adrekni
🔔 #تلنگــــــــــــــــــــر
❌ اخلاق بد...
🚙 مثل لاستیک پنچر میمونه؛
♻️ تا عوضش نکنیم...
👈 راه به جایی نمیبریم❗️
😔 و در معنویت هم پیشرفتی
نمیکنیم❗️