eitaa logo
لبیڪ یا مهدی(عج)
579 دنبال‌کننده
3هزار عکس
2.1هزار ویدیو
37 فایل
ای خوشاروزی‌که مامعشوق رامهمان کنیم.. 😍 دیده از روی نگارینش، نگارستان کنیم.. 🌸🕊 کپی¿ هرپست سه صلوات براظهوروسلامتی آقا✓
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهدی جان! به‌روسیاهی‌من‌نگاه‌نکن‌ وبه‌دستهایم‌که‌خالی‌وگنهکارند؛ قلبم‌راببین‌که‌هرروز،صبح‌وشام‌تورا می‌خوانند... . 🌷اللهم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج 🍃 @Yamahdi85adrekni
1_1350398736.mp3
11.61M
راه بعضی ها به آسمان باز نمی‌شود! هرگز....... @Yamahdi85adrekni
1_1114476476.mp3
4.18M
نماز_سکوی_پرواز 14 وقتی به رکوع مشرّف میشی، یادت باشه؛ در برابر تنها عظمت هستی، خم شدی... همون عظیم ترینی که باهمه عظمتش،مشتاق حضور تو، سرسجاده عاشقی است @Yamahdi85adrekni
حداقل یه موقع هایی که حالتون‌ خوب‌ نیس.. به یاد عزیزی که قرن هاست.. بخاطر غمِ ما بی معرفتا ، اشک ریخته و برای شادیمون دعا کرده.. کمی دعا کنیم. . . اللھم‌عجݪ‌الـوݪیڪ‌اݪـفࢪج🕊
بلند شو آقا رو منتظر نذار❤️
به نام خدا🌱 پارت بیست و سوم رمان[ بهم مێآډ؟ ] حق انتخاب داشته باشم. بابا می‌گوید:((یا امل، اینقدر غیر منطقی نباش. البته که تو حق داری اونو بپوشی. اما مقررات و عرف مدرسه رو هم انقدر دست کم نگیر. به خصوص مدرسه ای مانند مک کلینز. این مدرسه ی دولتی نیست. اینجا سیستم کاملا متفاوته.)) _ از این چیزا نمیترسم. بابا به من لبخند می زند:((یا امل، آروم باش! ما از تو حمایت می‌کنیم، اما باید بهش فکر کنی تو مطمئنی که آماده از عهده چنین تغییر بزرگی توی زندگیت بر بیای؟)) _ این کار بزرگی که ازش حرف می‌زنید کدومه؟ این یک تکه پارچه است. مامان می غرد:((کی مردم به این فقط به این، فقط مثل یه تکه پارچه نگاه می‌کنن؟ تو و من هر دوتامون میدونیم این یه خوشحالی بچه گانه س یاامل!)) _که چی؟من می تونم از عهده ی مزخرفاتی که بقیه فکر می‌کنند و میگن بر بیام... می خوام تلاشم رو بکنم... من هویتم رو می خوام. نماد ایمان داشتن من. می خوام بدونم چطور میشه اینقدر قوی باشم که باهاش همه جا برم و محکم روی حق خودم با پوشیدن اون وایسم. پدر و مادرم یکی دو ثانیه چیزی نمی‌گویند،بعد مادرم من را در آغوش می‌گیرد. _چطوره تا قبل از یکشنبه باهاش بیرون بری و اون رو یه امتحانی بکنی؟ با اوقات تلخی می گویم:((شما هر دوتاتون طوری با من رفتار میکنید انگاری که من بچه ام. من دیگه بزرگ شدم و میتونم مثل یه آدم بزرگ فکر کنم. این دقیقاً همون چیزیه که برنامه‌اش رو ریخته بودم.)) با مهربانی به من زل می زنند. پدرم می گوید:((.... پایان پارت بیست و سوم🌿
پارت بیست و چهارم رمان [ بهم مێآډ؟] اینقدر زود بزرگ نشو یاامل! وقتی بزرگ و عاقل بشی تین ایجری خودت رو به یاد میاری و خاطرات روزهای مدرسه مثل یه گنجینه برات عزیز می شن. وقتی من بچه بودم...)) با ناله می گویم:((بابا نخواستم از زندگیت برام بگی!)) می‌گوید:((اینقدر بی چشم و رو نباش یاامل!)) راست مینشیند و آستین هایش را بالا می‌کشد، انگار دارد خودش را برای سخنرانی سه ساعته ای آماده می کند. _من بی چشم و رو نیستم. فقط هوای خودم رو دارم. شما میخوای برای شونصدمین بار در این باره که چطور در سرمای استخوان‌سوز، مسافت بین روستایتان و بیت لحم رو می رفتی،برای من حرف بزنی. _درسته! گل از گلش میشکفد چون من موفق شده ام داستانی را که به طور میانگین هفته ای دو بار از او شنیده ام، به یاد بیاورم. _منطقه ی ما اشغال شده بود اونا تا حد امکان ما رو تحت فشار می ذاشتن تا مجبورمون کنن اونجا رو ترک کنیم. پدر و مادرم اصرار می کردن من به مدرسه برم و من هم قدر این محبت رو میدونستم. ناله می کنم:((مااا،به بابا بگو راحتم بذاره!)) مامان نگاهی از سر نارضایتی به من می‌کند،بعد چشم هایش را از من بر می دارد و به جای دیگری نگاه می کند،ولی شانه هایش کم کم تکان می خورد. بابا حالی اش می شود، ناگهان خنده ی مامان می ترکد:((محمد، ... پایان پارت بیست و چهارم🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اوست نشسته درنظرمن به کجا نظر کنم؟ 🌷 اوست گرفته شهردل من به کجاسفر کنم؟ 🌷 @Yamahdi85adrekni
1_1354052820.mp3
6.36M
تلنگری استاد_شجاعی استاد_رائفی_پور دکتر_شهرام_اسلامی - باید برم هیئت وقت ندارم! - جمعه توی مسجد جلسه دارم، نمیرسم بیام خونه! - به خاطر کارهای تو از زیارت جا موندیم! - من نمیتونم معطل تو بمونم، میخوام زودتر به مسجد برسم! ⚠️ اینجور وقت‌ها انتخابِ تو کدومه؟ خانواده یا ...؟ @Yamahdi85adrekni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا